زبان مازندرانی، این میراث پربهای نیاکان ما و این یادگار زیبا و دوست داشتنی پیشینیانمان به خاطر بی توجهی ما، اکنون نفس های پایانی خود را دم و باز دم می کند. گویش مازندرانی را برخی لهجه می دانند و برخی آن را زبان. اما طبق تعریف هایی که از زبان وجود دارد، گویش مازندرانی یک زبان اصلی است؛ با این حال نگاه این نوشتار اثبات زبان بودن یا لهجه بودن این گویش نیست. بلکه اعلان خطری است که خزانه بزرگی از نفیس ترین گوهرها و گنج های معنایی و لفظی / واژگانی را تهدید می کند. مازندرانی خواه زبان باشد یا نباشد، یک مجموعه نفیس و ارزشمند از واژه ها، اصطلاح ها، ضرب المثل ها، چیستان ها، داستان ها و دیگر اجزا و داشته های زیبا و پرمغر و نغز از فرهنگ و گویش یک قوم و مردمی است که ریشه در عمق تاریخ دارند و داشته های فرهنگی بسیاری را در بسته بندی این زبان برای خود حفظ کرده اند.
مازندرانی زبان باشد یا نباشد، هنوز بسیاری هستند که ژرفای آن را دریافته اند و بدان عشق می ورزند و نگرانند که در برابر این کم توجهی به میراث پر ارج پدرانشان چه پاسخی به آن ها بگویند؟ به راستی جز بی مهری، از خود بیگانگی و ساده انگاری این میراث و گنج چند صد و چند هزار ساله نیاکانمان پاسخ دیگری در این باره وجود دارد؟
کمی به خود بیاییم و بیاندیشیم به راستی چه شده است که ما تنها قوم و استانی هستیم که به کنار زدن زبان و فرهنگ خود افتخار می کنیم! این کارنامه ما از کدام عزت نفس ما سر چشمه می گیرد؟ و به راستی کدامین از ما گامی اثر بخش در این باره گرفتیم! فرهنگ مردان ما بزرگترین کاری که کردند، گنجاندن چند اصطلاح و ضرب المثل غریب و ناملموس در پیک نوروزی کودکان ما بود که پرداختن به بی اثر بودن آن مجال این بحث نیست. کارشناسان ارتباطات ما هم حاصلی نداشتند جز این که در برنامه های رادیو و تلویزیون، مجری ها گونه ای اجرا می کنند که گویا از روی عمد می خواهند به شنونده بفهمانند حرف زدن به زبان محلی برای ما سخت است چون ما فارسی زبان هستیم و فقط برای کار خود که اجرای مازندرانی است، محلی حرف می زنیم. در نوشته های رادیو و سیما، نویسنده های شبکه استانی و مجریان آن برای مازندرانی کردن واژه ها، فقط کسره دادن به واژه های فارسی را کافی می دانند. در اداره های دولتی، کاربرد زبان ما الزام نشده است. آموزگاران در کارهای فرا برنامه، اهمیت ماندگاری زبان ما را آموزش نمی دهند، و بازاریان و عامه مردم بر صحبت کردن به زبان فارسی اصرار دارند! حتی اگر شما به زبان پدران و نیاکان خود با آن ها حرف بزنید. به راستی کجای جهان و ایران این گونه به فرهنگ و اصالت پربار خود پشت می کنند؟ به راستی در باره به مسلخ کشاندن زبان پدران خود، چه پاسخی برایشان خواهیم داشت!؟
اصرار بر حفظ این زبان صرفا بر اساس یک تعصب خشک نیست بلکه جدای از زیبایی های واژگانی، غنائی که در این زبان وجود دارد بی نظیر است. بر أساس کمترین تفاوت شکلی و محتوایی که مفهوم جدا گانه ای به همراه داشته باشد، واژه های مختلف ساخته شده است. البته هدف بحث فنی ندارم ولی برای نمونه می گویم که مثلاً فقط برای “چوب” یا “هیزم” بر اساس گفته های بالا به جز معادل های فارسی حدود هشت واژه (در حد اطلاع بنده) وجود دارد که هر کدام کاربرد خاص و بدون تکرار خود را دارد، و نمونه های بسیاری از این دست وجود دارد که در این یادداشت مجال پرداختن به آن نیست.
اگر چند سال دیگر به همین صورت بگذرد، نسل های نو دیگر این تجربه، برداشت معنایی و وابستگی به این زبان را نخواهند داشت و آن روز دردناک دیر و دور نیست. همین اکنون هم که نسل ما غنا و زیبایی زبان مازندرانی را درک کرده، این زبان با همه این قابلیت ها در سکرات است. می دانیم به خاطر دلایل بسیاری از جمله پدیده الیناسیون و از خود بیگانگی، عدم ایجاد محیط فراگیر برای این زبان، نبود عزت نفس و خود باوری کافی؛ نسل های زیادی به ویژه از متولدین دهه های شصت به بعد زبان کودکیشان به زبان فارسی تغییر کرد و مازندرانی گریزی به یک اپیدمی و کلاس کذایی خانوادگی تبدیل شده است!!! و اگر این گونه پیش برود حداکثر تا بیست سال آینده دیگر از این میراث گران سنگ خبری نخواهد بود. جالب آن که ما تنها استانی هستیم که چنین رویکرد مرگ باری را در باره زبان اجداد خود اتخاذ کرده ایم.
کمی بیاندیشیم در این بی مانندی در بی رحمی به زبان گذشتگان خود! به راستی چه پاسخی در برابر اجداد خویش خواهیم داشت!؟ در بعد دیگر، موسیقی نیز یکی از جذابیت ها و کشش های هر زبان و فرهنگی محسوب می شود؛ اما با همه غنائی که در بخش موسیقی ما وجود دارد، به جای آن همه ملودی های شیرین، تصنیف های دلنشین و آوازهای پراحساس، هنرمندان ما (عمدتاً) به ترویج موسیقی های پر سر و صدا و گوش خراش بسنده کرده اند و به جز معدود آثاری که آن هم عمدتاً از گذشته وجود دارد، موسیقی ما چند آهنگ شلوغ و به قول یکی از دوستان با دوومْ دوومْ دوومْ صدای نقاره شناخته می شود. من مقصر این امر را عامه مردم نمی دانم. برای مثال وقتی در برابر فرهنگ دیگر استان ها یا در جمع های دانشجویی این نوع موسیقی که ویترین فرهنگ ماست تحقیر و مسخره شو، آیا برای دانشجوی مازنی، گریز و گزیری از فرار و تبرّی از فرهنگ متمسخر خود باقی می ماند؟ ( باشد که در خصوص آثار هنر و جذابیت های زبان، مجالی باشد که بیشتر حرف بزنیم).
دوستان، هم استانی ها، هم زبانان! از سر درد و عجز می گویم فردا دیر است. بیایید به خود آییم و از خود بپرسیم برای بقای فرهنگ اصیل خود چه کردیم. بیایید از حداقل کاری که از دستمان بر می آید دریغ نکنیم و زبان و فرهنگ خود را زنده نگه داریم. بیاندیشیم که آنچه می ماند دریغ کارهای نکرده و افسوس خطاهای کرده خواهد بود. پس بکوشیم تا افسوس ما افزون نشود.
سید حسن مرتضوی کیاسری – حسابدار رسمی. کارشناس دادگستری
ضمن تشکر از آقای مرتضوی به علت نگارش این متن ارزشمند، واقعا هیچ ملتی را تاکنون ندیدم که این قدر نسبت به فرهنگ و تمدن و زبان نیاکانشان بی تقاوت و بلکه خائن باشند . تمام داشته هزاران ساله خود را در عرض چند سال به فنا دادیم.
زبانی که در بیش از ۱۰۰۰ سال پیش کتاب مرزبانامه را به آن نگارش شده بود، امروز دست به دست هم دادیم تا آن را از بین ببریم و در از بین بردن آن سبقت می گیریم و بعضا افتخار می نماییم.
ضربه ای که شبکه استانی سیما به زبان مازندرانی زد هیچ کس نزد .
بادرود. رسانه نقش مهمی در ترویج ایین وفرهنگ میتواند ایفا کند. شبکه های استان های دیگه با زبان محلی برنامه می سازند و حتی اخبارشان هم بازبان بومی خودشان است. خانواده هم نقش مهمی در ترویج زبان طبری باید ایفا کند. از چهاردانگه نیوز خواهشمندم برای اینکه زبان شیرین طبری زنده بماند حداقل هفته یک مرتبه کلمات واصطلاحات طبری را با معنی در سایت قرار دهد.
آقای مرتضوی دمت گرم.
با سلام … شم دست درد نکنه بابت این قشنگه مطلب … اگه کمی بین استان های دیگه و امه استان مقایسه هاکنیم فهممبه که یه استان مثلا لرستان به زبان محلی و لری خدشون اخبار ره اعلام کننه و اما به زبان فارسی … آیا این فاجعه آور نیه؟تازه از شبکه استانی اما موسیقی های زننده ای پخش وونه که فقط جای سنت و موسیقی سنتی و دلنشین اما مازندرانی ها ره گرنه … حیف … حیف این سنت اما که دره زیر پای یه افراد له وونه …
با سلام خدمت برادر بزرگوار و استاد عزیزم جناب آقای مرتضوی که چنین ژرف اندیشی به نگارش پرداختند … شاید شایدو البته شاید احمقانه ترین توجیه و خطرناک ترین بهانه برای قانع کردن خود ، این جمله است :
که همه این جورند… و مطمئن باشید این هم نوعی فقر است که خود با دستان خود بر زبان می اوریم و تمدنمان را زیر پایمان با گویش غریب له میکنیم والبته و صد البته جای افتخار هست برای ما کیاسریها که هر جا گویش محلی بکار میبریم اول سوال مخاطب این است که آیا تو بچه کیاسری………
نگارشتون زیباست .
بارها کیاسریهای که در ساری یا شهرهای مجاور زندگی میکنند رو دیدم که اگر هم محلی صحبت میکنند به لهجه ی مردم ساری .یا همون شهر…
ولی سارویها بابلیها تنکابنیا رامسریها و… در کیاسر یا هر شهر دیگر به همون لهجه ی خودشون صحبت میکنن. هم زبان و گویش ما غریب افتاده هم لهجه ی ما غریبییییییییییتر
اینکه نویسنده گفته فقط استان مازندران به زبان محلیش پشت کرده صد در صد غلطه. دور نریم در همین نزدیکی چهاردانگه شما به گویشوران زبان سنگسری و زبان سمنانی (که جفتشون هم زبان هستند نه گویش) توجه کنید. دقیقا عین ما هستند که زبان محلی خودشون رو واجد کلاس پائینتری نسبت به زبان فارسی میدونند و با بچههاشون فارسی حرف میزنند.
سنگسری و سمنانی را مثال زدم چون با اینها آشناتر بودم. اما تقریبا مطمئنم که این شرایط را دیگر زبانهای محلی هم دارند. به درست یا غلط بودن فارسیگرایی کاری ندارم اما این موضوع که فارسیگرایی فقط مختص زبان مازندرانیست به شدت غلط است.
سلام و درود ….
نکته ای که دوست عزیز آقای اصغری ذکر کرده اند کاملاً صحیح است. به نظر من این گریز از زبان مادری و محلی فقط در مازندران ما نیست و این اپیدمی پای بسیاران دیگر را نیز به گود خود کشیده است. ولی این که بلا همه گیر است و ما تنها فراموشگران زبان و آیین مادری نیستیم دردی را چاره نمی کند؛ فقط تحمل درد را کمی آسان تر می کند. شاید یکی از دلایل این گریز «ناکارآمدی و عدم غنای واژگانی این گویش ها» برای رسانایی فحواهای روز همچون «اقتصاد، سیاست، هنر، علوم اجتماعی و …» باشد. همان طور که حسین عزیز نیز برای نوشتن این مقاله مجبور به استفاده از زبان فارسی بوده است و اگر هم این مقاله به گویش مازنی نگاشته می شد حداقل بیش از نیمی از واژگان آن فارسی بود….. درود به حسین عزیز که غیرتمندانه از زبان و آیین مادری اش می گوید و می نویسد و درد می کشد….