پایگاه خبری چهاردانگه
بخش چهاردانگه شهرستان ساري

زبان مازندراني، نقطه ي عطف غيرت

10

 

hasan-mortazavi-kiasariزبان مازندراني، اين ميراث پربهاي نياكان ما و اين يادگار زيبا و دوست داشتني پيشينيانمان به خاطر بي توجهي ما، اكنون نفس هاي پاياني خود را دم و باز دم مي كند. گويش مازندراني را برخي لهجه مي دانند و برخي آن را زبان. اما طبق تعريف هايي كه از زبان وجود دارد، گويش مازندراني يك زبان اصلي است؛ با اين حال نگاه اين نوشتار اثبات زبان بودن يا لهجه بودن اين گويش نيست. بلكه اعلان خطري است كه خزانه بزرگي از نفيس ترين گوهرها و گنج هاي معنايي و لفظي / واژگاني را تهديد مي كند. مازندراني خواه زبان باشد يا نباشد، يك مجموعه نفيس و ارزشمند از واژه ها، اصطلاح ها، ضرب المثل ها، چيستان ها، داستان ها و ديگر اجزا و داشته هاي زيبا و پرمغر و نغز از فرهنگ و گويش يك قوم و مردمي است كه ريشه در عمق تاريخ دارند و داشته هاي فرهنگي بسياري را در بسته بندي اين زبان براي خود حفظ كرده اند.

 

مازندراني زبان باشد يا نباشد، هنوز بسياري هستند كه ژرفاي آن را دريافته اند و بدان عشق مي ورزند و نگرانند كه در برابر اين كم توجهي به ميراث پر ارج پدرانشان چه پاسخي به آن ها بگويند؟ به راستي جز بي مهري، از خود بيگانگي و ساده انگاري اين ميراث و گنج چند صد و چند هزار ساله نياكانمان پاسخ ديگري در اين باره وجود دارد؟

 

كمي به خود بياييم و بيانديشيم به راستي چه شده است كه ما تنها قوم و استاني هستيم كه به كنار زدن زبان و فرهنگ خود افتخار مي كنيم! اين كارنامه ما از كدام عزت نفس ما سر چشمه مي گيرد؟ و به راستي كدامين از ما گامي اثر بخش در اين باره گرفتيم! فرهنگ مردان ما بزرگترين كاري كه كردند، گنجاندن چند اصطلاح و ضرب المثل غريب و ناملموس در پيك نوروزي كودكان ما بود كه پرداختن به بي اثر بودن آن مجال اين بحث نيست. كارشناسان ارتباطات ما هم حاصلي نداشتند جز اين كه در برنامه هاي راديو و تلويزيون، مجري ها گونه اي اجرا مي كنند كه گويا از روي عمد مي خواهند به شنونده بفهمانند حرف زدن به زبان محلي براي ما سخت است چون ما فارسي زبان هستيم و فقط براي كار خود كه اجراي مازندراني است، محلي حرف مي زنيم. در نوشته هاي راديو و سيما، نويسنده هاي شبكه استاني و مجريان آن براي مازندراني كردن واژه ها، فقط كسره دادن به واژه هاي فارسي را كافي مي دانند. در اداره هاي دولتي، كاربرد زبان ما الزام نشده است. آموزگاران در کارهاي فرا برنامه، اهميت ماندگاري زبان ما را آموزش نمي دهند، و بازاريان و عامه مردم بر صحبت كردن به زبان فارسي اصرار دارند! حتي اگر شما به زبان پدران و نياكان خود با آن ها حرف بزنيد. به راستي كجاي جهان و ايران اين گونه به فرهنگ و اصالت پربار خود پشت مي كنند؟ به راستي در باره به مسلخ كشاندن زبان پدران خود، چه پاسخي برايشان خواهيم داشت!؟

 

اصرار بر حفظ اين زبان صرفا بر اساس يك تعصب خشك نيست بلكه جداي از زيبايي هاي واژگاني، غنائي كه در اين زبان وجود دارد بي نظير است. بر أساس كمترين تفاوت شكلي و محتوايي كه مفهوم جدا گانه اي به همراه داشته باشد، واژه هاي مختلف ساخته شده است. البته هدف بحث فني ندارم ولي براي نمونه مي گويم كه مثلاً فقط براي “چوب” يا “هيزم” بر اساس گفته هاي بالا به جز معادل هاي فارسي حدود هشت واژه (در حد اطلاع بنده) وجود دارد كه هر كدام كاربرد خاص و بدون تكرار خود را دارد، و نمونه هاي بسياري از اين دست وجود دارد كه در اين يادداشت مجال پرداختن به آن نيست.

 

اگر چند سال ديگر به همين صورت بگذرد، نسل هاي نو ديگر اين تجربه، برداشت معنايي و وابستگي به اين زبان را نخواهند داشت و آن روز دردناك دير و دور نيست. همين اكنون هم كه نسل ما غنا و زيبايي زبان مازندراني را درك كرده، اين زبان با همه اين قابليت ها در سكرات است. مي دانيم به خاطر دلايل بسياري از جمله پديده اليناسيون و از خود بيگانگي، عدم ايجاد محيط فراگير براي اين زبان، نبود عزت نفس و خود باوري كافي؛ نسل هاي زيادي به ويژه از متولدين دهه هاي شصت به بعد زبان كودكيشان به زبان فارسي تغيير كرد و مازندرانی گريزي به يك اپيدمي و كلاس كذايي خانوادگي تبديل شده است!!! و اگر اين گونه پيش برود حداكثر تا بيست سال آينده ديگر از اين ميراث گران سنگ خبري نخواهد بود. جالب آن كه ما تنها استاني هستيم كه چنين رويكرد مرگ باري را در باره زبان اجداد خود اتخاذ كرده ايم.

 

كمي بيانديشيم در اين بي مانندي در بي رحمي به زبان گذشتگان خود! به راستي چه پاسخي در برابر اجداد خويش خواهيم داشت!؟ در بعد ديگر، موسيقي نيز يكي از جذابيت ها و كشش هاي هر زبان و فرهنگي محسوب مي شود؛ اما با همه غنائي كه در بخش موسيقي ما وجود دارد، به جاي آن همه ملودي هاي شيرين، تصنيف هاي دلنشين و آوازهاي پراحساس، هنرمندان ما (عمدتاً) به ترويج موسيقي هاي پر سر و صدا و گوش خراش بسنده كرده اند و به جز معدود آثاري كه آن هم عمدتاً از گذشته وجود دارد، موسيقي ما چند آهنگ شلوغ و به قول يكي از دوستان با دوومْ دوومْ دوومْ صداي نقاره شناخته مي شود. من مقصر اين امر را عامه مردم نمي دانم. براي مثال وقتي در برابر فرهنگ ديگر استان ها یا در جمع هاي دانشجويي اين نوع موسيقي كه ويترين فرهنگ ماست تحقير و مسخره شو، آيا براي دانشجوي مازني، گريز و گزيري از فرار و تبرّي از فرهنگ متمسخر خود باقي مي ماند؟ ( باشد كه در خصوص آثار هنر و جذابيت هاي زبان، مجالي باشد كه بيشتر حرف بزنيم).

 

دوستان، هم استاني ها، هم زبانان! از سر درد و عجز مي گويم فردا دير است. بياييد به خود آييم و از خود بپرسيم براي بقاي فرهنگ اصيل خود چه كرديم. بياييد از حداقل كاري كه از دستمان بر مي آيد دريغ نكنيم و زبان و فرهنگ خود را زنده نگه داريم. بيانديشيم كه آنچه مي ماند دريغ كارهاي نكرده و افسوس خطاهاي كرده خواهد بود. پس بكوشيم تا افسوس ما افزون نشود.

 

سيد حسن مرتضوي كياسري – حسابدار رسمي. كارشناس دادگستري

 

10 نظرات
  1. حامد خليلي ازني می گوید

    ضمن تشکر از آقای مرتضوی به علت نگارش این متن ارزشمند، واقعا هیچ ملتی را تاکنون ندیدم که این قدر نسبت به فرهنگ و تمدن و زبان نیاکانشان بی تقاوت و بلکه خائن باشند . تمام داشته هزاران ساله خود را در عرض چند سال به فنا دادیم.
    زبانی که در بیش از 1000 سال پیش کتاب مرزبانامه را به آن نگارش شده بود، امروز دست به دست هم دادیم تا آن را از بین ببریم و در از بین بردن آن سبقت می گیریم و بعضا افتخار می نماییم.

  2. م . رضايي می گوید

    ضربه ای که شبکه استاني سیما به زبان مازندرانی زد هیچ کس نزد .

  3. اتابک می گوید

    بادرود. رسانه نقش مهمی در ترویج ایین وفرهنگ میتواند ایفا کند. شبکه های استان های دیگه با زبان محلی برنامه می سازند و حتی اخبارشان هم بازبان بومی خودشان است. خانواده هم نقش مهمی در ترویج زبان طبری باید ایفا کند. از چهاردانگه نیوز خواهشمندم برای اینکه زبان شیرین طبری زنده بماند حداقل هفته یک مرتبه کلمات واصطلاحات طبری را با معنی در سایت قرار دهد.

  4. مصطفی سعیدی کیاسری می گوید

    آقای مرتضوی دمت گرم.

  5. سلمان می گوید

    با سلام … شم دست درد نکنه بابت این قشنگه مطلب … اگه کمی بین استان های دیگه و امه استان مقایسه هاکنیم فهممبه که یه استان مثلا لرستان به زبان محلی و لری خدشون اخبار ره اعلام کننه و اما به زبان فارسی … آیا این فاجعه آور نیه؟تازه از شبکه استانی اما موسیقی های زننده ای پخش وونه که فقط جای سنت و موسیقی سنتی و دلنشین اما مازندرانی ها ره گرنه … حیف … حیف این سنت اما که دره زیر پای یه افراد له وونه …

  6. قاسم طالبی کیاسری می گوید

    با سلام خدمت برادر بزرگوار و استاد عزیزم جناب آقای مرتضوی که چنین ژرف اندیشی به نگارش پرداختند … شاید شایدو البته شاید احمقانه ترین توجیه و خطرناک ترین بهانه برای قانع کردن خود ، این جمله است :

    که همه این جورند… و مطمئن باشید این هم نوعی فقر است که خود با دستان خود بر زبان می اوریم و تمدنمان را زیر پایمان با گویش غریب له میکنیم والبته و صد البته جای افتخار هست برای ما کیاسریها که هر جا گویش محلی بکار میبریم اول سوال مخاطب این است که آیا تو بچه کیاسری………

  7. new folder می گوید

    نگارشتون زيباست .

  8. کیاسری می گوید

    بارها کیاسریهای که در ساری یا شهرهای مجاور زندگی میکنند رو دیدم که اگر هم محلی صحبت میکنند به لهجه ی مردم ساری .یا همون شهر…
    ولی سارویها بابلیها تنکابنیا رامسریها و… در کیاسر یا هر شهر دیگر به همون لهجه ی خودشون صحبت میکنن. هم زبان و گویش ما غریب افتاده هم لهجه ی ما غریبییییییییییتر

  9. اصغری می گوید

    اینکه نویسنده گفته فقط استان مازندران به زبان محلیش پشت کرده صد در صد غلطه. دور نریم در همین نزدیکی چهاردانگه شما به گویشوران زبان سنگسری و زبان سمنانی (که جفتشون هم زبان هستند نه گویش) توجه کنید. دقیقا عین ما هستند که زبان محلی خودشون رو واجد کلاس پائین‌تری نسبت به زبان فارسی میدونند و با بچه‌هاشون فارسی حرف می‌زنند.
    سنگسری و سمنانی را مثال زدم چون با اینها آشناتر بودم. اما تقریبا مطمئنم که این شرایط را دیگر زبانهای محلی هم دارند. به درست یا غلط بودن فارسی‌گرایی کاری ندارم اما این موضوع که فارسی‌گرایی فقط مختص زبان مازندرانیست به شدت غلط است.

  10. اسماعیل فتاحی کیاسری می گوید

    سلام و درود ….
    نکته ای که دوست عزیز آقای اصغری ذکر کرده اند کاملاً صحیح است. به نظر من این گریز از زبان مادری و محلی فقط در مازندران ما نیست و این اپیدمی پای بسیاران دیگر را نیز به گود خود کشیده است. ولی این که بلا همه گیر است و ما تنها فراموشگران زبان و آیین مادری نیستیم دردی را چاره نمی کند؛ فقط تحمل درد را کمی آسان تر می کند. شاید یکی از دلایل این گریز «ناکارآمدی و عدم غنای واژگانی این گویش ها» برای رسانایی فحواهای روز همچون «اقتصاد، سیاست، هنر، علوم اجتماعی و …» باشد. همان طور که حسین عزیز نیز برای نوشتن این مقاله مجبور به استفاده از زبان فارسی بوده است و اگر هم این مقاله به گویش مازنی نگاشته می شد حداقل بیش از نیمی از واژگان آن فارسی بود….. درود به حسین عزیز که غیرتمندانه از زبان و آیین مادری اش می گوید و می نویسد و درد می کشد….

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.