پایگاه خبری چهاردانگه: حجت الاسلام و المسلمین سیدصاحب شفیعی در ۲ اردیبهشت ۱۳۳۹ در خانواده ای مذهبی در روستای عالم پرور اراء بخش چهاردانگه دیده به جهان گشود.
دوران تحصیلی:
با توجه به این که علاقه زیاد به دین و باورهای دینی داشته وارد مکتبخانه اراء شد و نزد معلّم قرآن مرحوم کربلایی ابراهیم عباسی قرآن را فرا گرفت و تا کلاس چهارم ابتدایی در روستای اراء مشغول به تحصیل بود و با توصیه های پدرش مرحوم حاج میرولی برای ادامه تحصیل خصوصا تحصیل علوم دینی به روستای چالو رفت و در محضر پدربزرگش مروج شریعت حاج آقاحسین شفیعی همچون خیلی از طلاب که محضر ایشان می رسیدند تلمذ کرد و سپس به دستور مرحوم شفیعی برای ادامه تحصیل به دامغان مهاجرت کردندو درمحضر آیات عظام نصیری مازندرانی، خدائی و ترابی به ادامه تحصیل علوم اسلامی پرداخت.
باتوجه به این که در زمان طاغوت و حکومت پهلوی علیه علمای دین تبلیغ سوء می نمودند و سعی می کردند کسانی که به تازگی وارد حوزه علمیه می شدند پشیمان نمایند اما ایشان با تمامی مشکلات به تحصیل ادامه داد به گونه ای که طالب و راغب خواندن درس در قم بودند در نتیجه سال ۱۳۵۶ وارد حوزه علمیه قم شدند و با شروع انقلاب همراه با مردم انقلابی قم در مبارزات علیه رژیم ستمشاهی پرداخت که در یک مواجهه شعار دادن دندان هایشان به وسیله قنداق تفنگ شگسته شد و بارها زیر لگد و مشت ماموران قرار گرفت و با شروع جنگ و نیز درگیری های کردستان، ایشان به جبهه های جنوب و غرب اعزام شدند.
تالیف و فعالیت علمی و تحقیقی:
حجت الاسلام شفیعی یک دوره درس خارج اصول و حدود ده سال درس خارج فقه را محضر اساتید و مراجع تقلید قم از جمله آیات عظام مکارم شیرازی و صانعی گذراند سپس در طی یک دوره چهارساله آموزش عالی در مرکز معجم مسائل الفقهیه حضرت آیت الله گلپایگانی(ره) یکی از فارغ التحصیلان و محققین آن مرکز شدند سپس در واحد اصطلاح نامه علوم قرآنی واحد دفتر تبلیغات اسلامی قم به تحقیقات خود ادامه دادند تا با مشارکت تعدادی از محققین کتاب اصطلاح نامه علوم قرآنی را تالیف و به چاپ رساندند و همچنین مشغول مستند نویسی اصطلاح نامه علوم قرآنی شدند.
مسؤولیت و سمت ها:
با پیروزی انقلاب اسلامی، مسؤلیت حفاظت حضرت امام خمینی(ره) به همراه طلاب دیگر قم را به عهده داشتند و با تشکیل سپاه پاسداران به دستور حضرت امام(ره) اعلام کردند محافظین باید عضو رسمی سپاه شده و برای آموزش های نظامی به تهران بروند و پس از آموزش ها حفاظت بیت امام(ره) را به عهده گیرند. پس از چند سال یکی از مراجع در سخنرانی خود بیان کردند؛ طلبه ها شمایی که قال الباقر و قال الصادق علیهما السلام را در حوزه علمیه فرا گرفته اید کی و کجا می خواهید عمل کنید؟! علمتان را بگیرید و بروید وارد دستگاه قضایی شوید، دستگاه نیاز به قضاتی دارد که فقه را فرا گرفته باشند، منصب قضاء از آن خدا، پیامبران و امامان معصوم و در زمان غیبت به عهده علمای دین است، بدین سبب حجت الاسلام آقای شفیعی احساس وظیفه نمودند و با داشتن امکانات رفاهی و کارتحقیقاتی، همه را رها کردند و با مدارج عالی سطح۴(دکتری) از اواخر سال۱۳۷۶ وارد دستگاه قضایی شدند و با ده سال مدیریت رئیس دادگستری در اوائل سال۹۴ در دادگاه عالی تجدید نظر استان گیلان به قضاوت مشغول می باشند.
برادرشهید:
حجت الاسلام شفیعی همچنین برادر شهید سید عبدالوهاب شفیعی نیز می باشند، آن شهید بزرگوار در تاریخ ۱۳۲۹/۰۴/۱۲ در روستای اراء متولّد و منطقه جنگی بوکان عملیات پدافندی مرصاد در تاریخ ۱۳۶۷/۰۶/۰۱ به شهادت رسیدند.
جملاتی از حجت الاسلام شفیعی درباره سید عبدالوهاب شفیعی (ویژه نامه لاله های زهرایی نهمین یادواره شهدا چهاردانگه): در سال ۱۳۶۷به جهت تبلیغ در محرم الحرام به بوشهر اعزام شده بودم پس از اتمام دهه عاشورا به وطن خود اراء برای دیدار خانواده برگشتم ساعت ۴یا۶ بعد از ظهر از طریق ماموران پاستگاه انتظامی تلمادره، خبر شهادت برادرم شهید سید عبدالوهاب شفیعی را در شب شام غریبان به اطلاع رساندند همان بعد از ظهر به طرف تهران حرکت کردیم تا بدن مطهر شهید را از معراج الشهداء تحویل بگیریم تا پس از تشییع در گلزار شهدای شهر قدس تهران دفن نماییم به ما اجازه دادند تا در بین شهدا شهید خود را شناسایی کنیم در معیت ابوی مرحوم حاج میر ولی هر یک از شهدا را نگاه می کردیم اشک می ریختیم ولی بر اثر شدت اشک نتوانستیم در بین شهدا شهید خود را پیدا کنیم آنگاه به یاد حضرت زینب سلام الله افتادم به پدر عرض کردم به دنبال نشانی که در بدن برادر وجود دارد بگردیم و آن این که در یکی از عملیات ها اخوی از ناحیه انگشت و سر مجروح شده بود به دنبال شهیدی بودیم انگشت مبارکش تیر خورده باشد و سر نازنینش هم جای جراحت گلوله باقی مانده باشد این شعر را زمزمه کردم.
گل من یک نشانی در بدن داشت جراحت هم به سر هم در بدن داشت
اگر بینم گلم با این نشانه ببوسم دست و سر شد جاودانه
بدیدم من گلم با دیده تو خطاب آمد بیا جان برادر
نشانی را که داری روز موعود فدای راه دین و رهبرم بود