پایگاه خبری چهاردانگه
بخش چهاردانگه شهرستان ساري

یاسر خاسب: تئاتر فیزیکال بهانه‌ای برای زندگی است

0

 

“تئاتر فیزیکال” امروزه مفهومی مناقشه‌برانگیز است. بسیاری از اشکال غیرکلام محور و حتی برخی از فرم‌های مبتنی بر کلام در تئاتر امروز، نام تئاتر فیزیکال می‌گیرند. اما نکته اشتراک تمامی شکل‌های موسوم به تئاتر فیزیکال، ارجحیت فیزیک و وضعیت بصری صحنه – برآمده از حرکات جسمی بازیگران – بر داستان‌گویی است.

 

در تعاریفی که به شکل آکادمیک برای تئاتر فیزیکال وجود دارد توجهی که به بدن می‌شود بیشتر به‌عنوان تولید‌کننده‌ معنا است تا انتقال‌دهنده‌‌ آن. اگر به شکل عرفی و سنتی در تئاتر، بدن بازیگر قرار است بخشی از کنش متن مثلا عصبانیت، ناراحتی و یا خوشحالی را منتقل کند؛ در تئاتر فیزیکال در واقع بدن قرار است خودش به شکل خود انگیخته، زمینه و عاملی برای تولید معنا باشد. یعنی اساساً هیچ معنایی را محور قرار نمی‌دهد.

 

این نوع از تئاتر، سال‌هاست رواج دارد و هنرمندان بسیاری در سراسر جهان در این حیطه فعالیت می‌کنند و آثار قابل توجهی را خلق می‌کنند. این نوع از تئاتر در جهان معاصر از اقبال بسیاری برخوردار است و هر روز بر تعداد هنرمندانی که به سمت بهره‌گیری از روش‌های اجرایی این اجرا می‌روند افزوده می‌شود. گروه تئاتر “بدن دیوانه” به سرپرستی یاسر خاسب یکی از فعال‌ترین گروه‌هایی است که در این حوزه فعالیت می‌کند و علاوه بر اجرا، ورک‌‌شاپ‌های متعددی را نیز در ایران و بسیاری از کشورهای جهان برگزار می‌کند. می‌توان گفت، تئاتر و اجراهای فیزیکال تنها برای این گروه به معنای اجرای تئاتر نیست، بلکه بهانه‌ای‌ست برای زندگی. به این بهانه خبرگزاری هنرآنلاین نشست اختصاصی با این هنرمند در رابطه با تئاتر فیزیکال و آخرین تجربیات این گروه در برگزاری ورک‌شاپ‌های آموزشی و اجرا در گارجنیدزه لهستان داشته است که می‌خوانید:

 

رواج حرکات فیزیکال در تئاتر ایران چگونه است؟

یاسر خاسب: این کار در ایران، شیوه نویی نیست. شاید تنها شکل اجرا، شیوه و نگاه افراد به آن فرق کرده است. تغییرات در تمام رشته‌های هنری از گذشته تا به حال ایجاد شده است، طبیعی است این رشته هم مستثنی نبوده است. سال‌ها قبل عده‌ای این کار را انجام می‌دادند و تازه با این عنوان‌ها آشنا شده بودند، در حالی که هنرمندان بسیاری به خصوص در غرب آثار متنوعی را در این حوزه شکل داده بودند، هنوز هم نام بسیاری از آنها در جامعه تئاتری باقی مانده است و عده‌ای از آن تبعیت می‌کنند. برخی به همان متد قدیمی علاقه دارند و دوست دارند با همان روش کار کنند و شاید عده‌ای آن را تغییر یا با موارد دیگری تلفیق کرده باشند. در حال حاضر اتفاقاتی که در دوره ما می‌افتد به خصوص در زمینه حرکت، برگرفته از سلایق، درخواست و پذیرشی که از سمت مخاطب تئاتر وجود دارد و به نسبت گروه‌های نمایشی و حتی سالن‌های اجرایی متنوع و متفاوت است و شما به عنوان تماشاگر می‌توانید در هر سالنی یک مدل کار و فضا را شاهد باشید.

 

اکنون گروه‌های زیادی با رویکردهای مختلفی هستند که تنها می‌خواهند آثارشان را به معرض نمایش بگذارند و کسب هزینه کنند. البته اگر نگاه دقیقی به این مسئله داشته باشید، متوجه می‌شوید چاره‌ای ندارند و باید به شکلی امرار معاش کنند. بسیاری از هنرمندان همزمان ده کار انجام می‌دهند و چند شغله‌اند تا زندگی‌شان بگذرد. طبیعی است چنین شرایطی بر کیفیت کار و فکر هنرمند، تأثیر می‌گذارد و آن شرایطی و ذهنیتی که باید برای خلق یک اثر هنری که هنرمند باید به دنبال شکل دادن به آن باشد، شکل نمی‌گیرد. دانشجویان و نیروی آموزش دیده زیادی داریم که هر روز به این چرخه اضافه می‌شوند و تنها هزینه‌های زیادی بابت دوره‌ها و کارهای‌شان پرداخت می‌کنند، بنابراین این فشارها، باعث می‌شود بچه‌ها تحت شرایط اجرایی نامناسب فعالیت کنند مانند تمرین‌هایی که در اتاق‌های یک در یک انجام می‌شود. در چنین شرایطی چگونه می‌توان انتظار دیدن کارهای شاخص داشت.

 

اما من از کودکی به شکلی با تئاتر فیزیکال آشنا بودم. تئاتر فیزیکال به شکل‌های مختلفی وجود دارد و هرکس عنوان‌های متفاوتی به آن می‌دهد مانند بدن، فرم، حرکات موزون، فیزیکال دنس تئاتر و …. گروه های مختلف در حوزه‌های متفاوت به آن می‌پردازند.

 

 

یعنی تعریف مشخصی برای آن نمی‌توان ارائه داد؟

یاسر خاسب: اساس کاری که با روح، فکر، تخیل و دنیای یک هنرمند کار دارد، نمی‌توان آن را تنها با یک کلمه تئاتر فیزیکال توصیف کرد. در یک کلمه نمی‌گنجد، چراکه ریشه در وجود یک انسان دارد. رسیدن به چنین جایگاهی نیازمند طی مسیر سختی است. متاسفانه این روند در ایران شکل نگرفته و همه گرایش به راحت‌طلبی دارند. بازیگرانی که روی مبل با لباس اتو کشیده می‌نشینند و حرکتی ندارند، مبادا گریم‌شان پاک شود. دیگر جایی برای صحنه و جایگاه خاص آن وجود ندارد. نمی‌خواهم آنها را از این قاعده مستثنی کنم، اما از ارزش‌گذاری متفاوتی برخوردار است. این نوع تئاتر، تمرین شبانه‌روزی می‌خواد. هرکس جایگاه خودش را دارد و باید به خاطر زحماتی که می‌کشد به او بها و امکانات داده شود. همه چیز پول نیست، گاهی حتی حمایت معنوی هم نیست. به گونه‌ای که اصلا نمی‌دانی تو را می‌خواهند یا نه؟ به ظاهر در کنارت ایستاده‌اند. در این نوع کار، به خاطر آنکه با درون افراد سر و کار داری به راحتی می‌توانی افراد را بشناسی. هیچ‌کس با تمام وجود به تو نزدیک نمی‌شود تا تو را درک کند و تنها با کلمات بازی می‌شود. اجراهای زودگذر هم همینطوراست. تنها مسئله مهم این است که کاری به صحنه بیاد، مخاطبان را برای تامین هزینه جذب کند، تنها چهره بودن بازیگر اهمیت دارد تا کار بتواند به فروش کمک کند. این معضل بدی است که باعث می‌شود زحمت افرادی که سال‌هاست کار می‌کنند نادیده گرفته شود و به حاشیه رانده شوند و جداگانه کار خودشان را داشته باشند. این گروه‌ها مخاطب خود را دارند، شاید به لحاظ مادی اتفاق خاصی برای آنها نیفتد، اما مزد معنوی، انرژی را دریافت می‌کنند. فکر می‌کنم عمق چنین کارهایی بسیار قابل توجه‌تر و ماندگارتر است، حداقل برای افرادی که در آینده به این سمت می‌آیند.

 

 

طی سال‌های گذشته، هنرمندان زیادی به سمت استفاده از فرم و حرکت در کارهای‌شان رفتند. من هم به عنوان مخاطب زمانی که به دیدن چنین نمایش‌هایی می‌روم، چگونه می‌توان تشخیص داد یک اتفاق تئاتری درست شکل گرفته است؟

یاسر خاسب: این کار مثل نقاشی می‌ماند که امکان اجرا شدن با متریال‌های مختلف را دارد. خیلی وقت‌ها با شن و ماسه یک تابلویی را خلق می‌کنند اما اسم آن نقاشی است. اثرهای لحظه‌ای که خیلی تاثیرگذار هستند. در این رشته هم اینگونه است و این اتفاق در تئاتر هم رخ می‌دهد. یکی از پایه‌های آن فیزیک و جسم است اما متریال‌اش، فیزیک، بدن، روح، اندیشه و افکار است. اینکه کدام جنبه آن قوی‌تر باشد تفاوت می‌کند مانند تئاتر فیزیکالی که در آن تنها آوا وجود دارد و موسیقی نقش اساسی ایفا می‌کند. این آواها هم می‌تواند به شکل فیزیکی دیده شود. زیرا موسیقی فقط شنیدنی نیست. ذات آن شنیده و دیده می‌شود، به خصوص در مورد کاری که ما انجام می‌دهیم و تماشاچی باید آن موسیقی را درک کند و ببیند. ما آن را تبدیل به اجرا می‌کنیم. وقتی چشمهایتان را می‌بندید، تصویر می‌بینید.

 

این در حالی است که کلام در کارهای ما بسیار است. دیالوگ ذات تئاتر است اما صرفا با کلام بیان نمی‌شود. تو با بدن هم می‌توانی دیالوگ را ایجاد کنی که همان ارتباط فیزیکی است. تمام اتفاقاتی که در محیط پیرامون ما رخ می‌دهد، میان اشیا، انسان و حیوانات همان دیالوگ است، اما همه به دنبال ایجاد کارهای راحت می‌روند و تنها از کلام بهره می‌برند، اتفاقی که سالیان سال است می‌افتد و تنها راه ارتباطی‌شان اینگونه است. هر کاری که انجام می‌دهیم، مانند چرخه است. کاری که اکنون من انجام می‌دهم، شاید دویست سال پیش توسط یک نفر با همین ایده آن را انجام داده باشد. دنیای ما بازگشت به ریشه‌ها است. اگر مسیر را درست طی کنیم، به ریشه‌ها دست پیدا می‌کنیم. اگر اشتباه برویم، مانند یک حباب تنها به دور خود می‌گردیم و تغییر شکل پیدا می‌کنیم و در نهایت به راحتی از بین می‌رویم. این حرف زدن بسیار زیاد است، تماشاچی تنها باید بنشیند و مدام بشنود. نمایشی که تنها فاکتورهای تئاتر مانند نور، دکور و …دارد. اما باید دید، چگونه از آنها بهره ببریم و چه تاثیری بگذاریم. در این صورت آن اصل و ریشه تئاتر کجاست؟ تئاتر ناتورال را درنظر بگیرید، باید یک گوشه‌ای از زندگی واقعی را نشان بدهد و لحظه‌هایی را شکل بدهد. من معتقدم بهترین تئاترها را در زندگی خودمان می‌توانیم بدون ادا و دروغ ببینیم. چه اجباری است یک نفر تکه‌ای از آن را می‌آورد و دوباره در تئاتر به ما نشان بدهد؟ اگر ما همان اتفاقی که در محل کار یا خانه‌مان را دوباره ببینیم، چه اتفاقی رخ می‌دهد، چه حرفی به ما خواهد زد؟ ما چه چیز جدیدی به مخاطب می‌توانیم ارائه دهیم، به جز کمی خنده و شوخی یا غم! به نظرم می‌توان با دادن زمان برای خلق یک اثر نمایشی، سیستم اجرایی تازه‌ای ایجاد کرد.

 

این معضل به چه موضوعاتی باز می‌گردد؟

یاسر خاسب: البته این مسئله به سیستم اجرایی کلی تئاتر باز می‌گردد، باید بازتاب و امکاناتی به هنرمندان بدهد که بتوانند تحت آن شرایط مسیر درستی را برای خودشان ایجاد کنند در غیر این صورت آنها باید در تاریکی که هستند به هر سمتی حرکت کنند تا بتوانند کورسوی نوری برای خود پیدا کنند. مثلا از تمام هزینه‌هایشان کم کنند. هنرمند مجبور است در کمترین زمان با کم‌ترین هزینه اجرایی را به صحنه ببرد تا تنها تامین درآمد کنند. ولی عده‌ای که دسترسی به این فضا را ندارند درخفقان فرو می‌روند. ما سعی کردیم، فضای پاک و ساده‌ای در گروه “بدن دیوانه” ایجاد کنم و سال‌ها برایش تلاش کردم. یک نوع دیوانگی، رندی و از خودگذشتگی به همراه دارد. آدم عاقل مدام به فکر سود و ضرر است اما باید دلی کار کرد. سالیان سال زمان می‌برد تا در این رشته تسلط بدست آورید، در این مسیر هرچقدر هم بدانی، بازهم در نقطه صفر هستید. آنقدر این هنر فراگیر است که هرقدر جلوتر می‌روید، هرقدر بدانید کارتان سخت‌تر می‌شود. تنها اتفاق خوب این است که من روی یک کلمه هم عمیقا تاکید دارم و آن انرژی است. انرژی دوستی و گروهی که آن را انجام می‌دهید و افرادی که به تماشای آن می‌نشینند و در جامعه پخش می‌شوند.

 

این انرژی را کم داریم، انرژی صرفا با حس و حال درست بازی کردن نیست. به روش زندگی آدم‌ها بازمی گردد. باید درست زندگی کنید تا روی صحنه ارائه بشوید و بدرخشند. شاید به واسطه رشته ورزشی‌ام جنبه روحی ورزش را در خودم دارم. نمی‌دانم چرا نباید جامعه ما انقدر انرژیک و سرحال باشد که نیازی به استفاده از موارد نادرست را نداشته باشد. چرا افراد نباید خودشان پرانرژی باشند و حال خوبی را برای خودشان به وجود بیاورد و برای تامین آن نیاز به استفاده از موارد نادرست دیگر پیدا نکند. گرایش های متفاوتی در تئاتر وجود دارد که مدنظر من نیستند. اما این روند در رابطه با تئاتر فیزیکال مهم است.

 

در گروه شما تمرینات سختی وجود دارد، اعضا گروه “بدن دیوانه” چگونه با چنین مواردی روبه‌رو می‌شوند؟

یاسر خاسب: کار ما خیلی دردناک است. ما حرکت کار می‌کنیم، بنابراین متن خاصی نداریم،برای همین است که هرجایی که اجرا می‌رویم کارمان را کیلویی حساب می‌کنند. می‌گویند خوب شما متن مشخص ندارید پس هزینه آن به شما تعلق نمی‌گیرد و … نمی‌دانم چرا کسی که کار می‌کند باید دغدغه مالی داشته باشد؟ البته ما کار کردن در فشار را دوست داریم و به آن عادت داریم، چرا که مدل کارمان اینگونه است. من کارگر – دانم. چون از کودکی کارگری و کشاورزی کرده‌ام. هنوز هم این روحیه را دارم و از آن استفاده می‌کنم. دنیای من همین است و از آن در کارهام استفاده می‌کنم. دوستان و هنرجویانم، در ایران و خارج از کشور، این حال را می‌فهمند و روحیه و انرژی می‌گیرند. این ارتباط خوبی است. ما در بند حاشیه‌ها نیستیم. گاهی در دانشگاه، به دانشجویانم می‌گویم، اصلا مهم نیست که حتما بازیگر تئاتر باشید. شاید شنیدن آن برای یک دانشجوی تئاتر تعجب‌آور باشد! اما اینکه آدم خلاق و پرانرژی، سالم و اندیشمندی باشید مهم‌تر است. اینکه گوش کردن، نفس کشیدن، فکر کردنت با افراد و آدم‌های عادی فرق کند. ما حتی درست نفس کشیدن را بلد نیستیم، منظورم انرژی درست است، اینکه تمام فعالیت‌هات با تنفس درست همراه باشد، انرژی‌ات هزار برابر می‌شود و اصلا تمامی ندارد.

 

گاهی می‌شنویم که می‌گویند ۱۵ ساعت تمرین کردیم، اما آیا واقعا می‌شود! بله این یک پروسه کلی دارد، و واقعا برای انجام یک پروسه کاری، شب و روز ندارید. من طی چند سال با دوستان زیادی این ارتباط را برقرار کردم، افرادی که گرایش‌های متفاوتی دارندبرای همین پروژه بعدی مان فضای ترکیبی با ورزشکاران خواهد بود.

 

 

بازخورد عمومی به چنین روندی چگونه است؟

یاسر خاسب: نباید اجازه داد، تماشاگر یک لحظه به صندلی تکیه بدهد و خوابش ببرد. نه اینکه مدام پرانرژی باشد اما این طناب ارتباطی نباید رها شود. به فاصله‌گذاری برشت کار ندارم. اما تماشاچی نباید یک لحظه هم خسته شود وگرنه تئاتر چه تفاوتی با رشته‌های دیگر دارد. بعضی وقت‌ها تو خیابان عبور می‌کنید و یک نوازنده دوره گرد از کنار شما رد می‌شود یک ارتباط لحظه‌ای اتفاق می‌افتد و بعد به یک‌باره از بین می‌رود. این‌ها لحظه اجرایی است که در کنار هم قرار می‌گیرند. اما کسی که به سالن نمایش می‌آید و قصد دارد نمایشی را ببیند، باید بر آن تاثیر بگذارید. نباید بگذاریم این هنر از هم گسسته شود و به فنا برود. عده‌ای می‌خواهند این اتفاق رخ دهد و دارند این کار را انجام می‌دهند. اشخاص بسیاری را داریم که در این حیطه تلاش بسیاری داشته‌اند و وقتی نام آنها را به زبان می‌آورید تن‌تان می‌لرزد، آنقدر ابهت و حرمت دارند. آن وقت تعدادی آدم ناآگاه، همه چیز را بهم بریزند و عرصه را خراب کنند. باید مقابل آنها با تمام قوا بایستیم. این یک مبارزه است. مانند اتفاقی که در ورزش می‌افتد، همه با هم رفیق‌اند ولی مبارزه می‌کنند. چیزی که من در اجراهایمان دوست دارم، اینکه گاهی تماشاچیان می‌گویند ما نگران شما هستیم و پاسخ من آنست که چقدر خوب. ما می‌خواهیم شما نگران ما باشید و به ما اهمیت بدهید. یک لحظه دل‌مان برای هم بتپد. ما وقتی کسی را دوست داریم نگرانش می‌شویم. نباید این حس طرد کردن میان آدم‌ها زیاد شود و سرهم کلاه بگذارند. امکان دارد سالیان سال برای کسی زحمت بکشی ولی همه چیز را از یاد ببرد، چرا؟ نمی‌دانم به چه علت این اتفاقات دارد رخ می‌دهد، چرا ما باید دنبال منفی‌های زندگی باشیم و آنها را بزرگ کنیم! به قول زنده یاد سمندریان در اجرای “هدیه مرموز” می‌گفت: “مثبت و منفی همیشه در زندگی وجود دارند. همیشه مثبت‌ها قوی‌ترند. این را در زندگی‌تان حفظ کنید و آن را به دیگران و تماشاگران‌تان منتقل کنید. حتی اگر اتفاق‌های ساده و کوچکی باشد.” بسیاری فکر می‌کنند اجراهای ما نمایشنامه و داستان ندارد. ولی همین‌که بتوانم یک ثانیه به کسی انرژی خوب بدهم کافی است. من دیگر هیچ چیز نمی‌خواهم.

 

در دانشگاه آموزش‌های آکادمیک محدودی داریم. آموخته‌هایتان را چگونه به دست آوردید؟

یاسر خاسب: بر اساس تجربه‌های فردی و شخصی زندگی. در دانشگاه همه چیز باید در یک چهارچوب خاص شکل بگیرد. در زندگیم از سه اتفاق خیلی خوب بهره بردم: هنر نمایش، هنر رزمی و هنر طبیعت یا کشاورزی. این مثلث در زندگی من تاثیرگذار بوده است. در یک خانواده تئاتری قدیمی بزرگ شدم. پدر و عمویم رزمی کار بودند و آنها با من کار می‌کردند. درطبیعت که زندگی می کنی، باید همه اینها را باهم داشته باشید. ما زندگی قبیله‌ای داشتیم و باهم زندگی می‌کردیم. این اتفاق به من کمک کرد که بتوانم از این دنیا بیرون نروم و آن را درون خودم نگه دارم و حفظ کنم. در هنر نمایش، عاشق چارلی چاپلین بودم و دوستان کر و لال زیای داشتم که از دنیای آنها هم بهره بردم و با آنها ارتباط برقرار کردم. آنها چیزهایی دارند که ما نداریم.

 

در هنر رزمی بروسلی اسطوره‌ام بود. آن زمان خیلی معروف بود و اسطوره‌ای همیشگی و ارزشمند است. در طبیعت و کشاورزی، پدربزرگم الگوی من است. زندگی کردن‌اش را دوست دارم و برای من درس بود. چیزهایی که از او آموخته‌ام را در اجراهایم می‌توانید ببینید و به هنرجویانم هم می‌دهم. مثلا پدربزرگم همیشه می‌گفت دستهایت را در جمع مشت نکن و همیشه دهنده باش. وقتی دستت را مشت می‌کنی یعنی می‌خواهی بگیری. اگر ببخشی، جایی برای پرشدن داری. ولی اگر خلاف این باشد هیچ جای رشدی نخواهی داشت. زمانی می‌توانی این چرخه را حفظ کنی که دهنده باشی. از همه می‌توان درس گرفت. از یک بچه یکساله تا یک انسان صدساله. حتی از حیوانات هم می‌شود آموخت. هه اینها راهی را پیش روی من گذاشت که در این مسیر درست، آرام و محکم قدم بردارم.

 

سفر لهستان‌تان چگونه و به چه دلیلی بود؟

یاسر خاسب: در طول این سال‌ها به کشورهای مختلفی سفر کردیم. لهستان، سفر به فستیوال گارجنیدزه بود. اتفاق‌های خوبی در تعدادی از سفرهام افتاد، فضای بسیار خوبی بر این مکان حاکم بود، همانگونه که گفتم به دلیل بزرگ شدنم در روستا، فضای این منطقه به دور از سیستم ماشینی را دوست داشتم. شهر کوچکی که به اندازه فضای ایران امکانات و اتفاق‌های تئاتری داشت. امکانات تئاتری که در ایران نظیر آن نیست.

 

ما نیروی انسانی، انرژی و پتانسیل بسیاری داریم، اما فضای آن وجود ندارد. حیف به این نکات چه در سطح حرفه‌ای و آموزشی توجه نمی‌شود. آنجا جوی دوستانه و در عین حال کاربردی داشت. همه از یکدیگر می‌خواستند به یکدیگر بیاموزند و بده و بستان دارند، مانند حس و حالی که در روستا وجود دارد. همه روی زمین کار می‌کنند، غذا می‌خورند و استراحت می‌کنند. زیر بال و پر یکدیگر را می‌گیرند اتفاقی که در فرهنگ شهری کمتر می‌توان شاهد آن بود. اتفاقی که حتی در فضای گروهی تئاتر هم شکل نمی‌گیرد، چه برسد به اینکه یک گروه هوای گروه دیگری را داشته باشد. این نگاه از بالا به پایین وجود دارد. روندی که نمی‌دانم تا کجا ادامه خواهد داشت. کسی که در سطح بالاتری قرار دارد، دست کسی را نمی‌گیرد و از سطح خودش پایین‌تر نمی‌آید. به طور کلی جو مناسبی حاکم بود. در چنین فضایی دوست داری کارکنی. انگار در خانه خودت هستی. ورک شاپ‌های خوبی برگزار شد. دو نمایش “گِل” و “هدیه مرموز” را نیز به صحنه بردیم.

 

این اتفاق برای من ورود به دنیای جدیدی بود، به خصوص آشنایی با آقای استانیفسکی که به نظرم یک مرد کامل است. مردی بسیار جدی که از هنرمندان و دانشجویانش کار می‌خواهد. برای من مثل پدربزرگم بود و حس و حال خوبی را ایجاد می‌کرد. احساس می‌کردم یک نفر هست که مراقب من است و نمی‌گذارد اشتباه کنم. در ایران هم چنین افرادی را داریم امثال اینها داریم ولی جایشان دارد خالی می‌شود. استادی که دلش برای شاگردش بسوزد. کار روتین و همیشگی به تئاتر ما ضربه می‌زند. ولی آنجا قرار نیست این اتفاق بیفتد و تمام شود، قرار است جمع شود و همه را دربر بگیرد.

 

 

ماحصل این اتفاق چه بود؟

یاسر خاسب: قرار است ارتباطی بین تئاتر لهستان و ایران و گروه‌های ما باشد. سال‌ها پیش ارتباط ها خیلی بیشتر بود مانند آمدن آقای “گروتفسکی” و “بروک” به ایران. ارتباط‌ها کمرنگ شده بود، اما اکنون در حال بهبود است. اشتراکات زیادی با هم داریم که مهمترین آنها انرژی و سخت‌کوشی ایرانی هاست.

 

پس از پایان فستیوال به دعوت آقای استانیفسکی به دانشگاه تئاتر ورشو رفتیم و برای دانشجویان تئاتر metamorphosis “دگردیسی و ایده پردازی” ویدئو کنفرانس از تئاتر ایران، مراسم های آئینی مناطق خاص ایران و اجراهای نمایشی گروه “بدن دیوانه” برگزار کردیم.

 

این سفر با اجرای دو قطعه کوتاه نمایشی و برگزاری ورکشاپ “دگردیسی دست‌ها” به پایان رسید و در پایان با خبر فوق العاده‌ای از طرف اقای استانیفسکی روبرو شدیم چون ایشان از من دعوت کرد تا برای پروژه‌ نمایش جدیدشان در روستای گارجنیدزه، به گروهش بپیوندم و طراحی حرکت این نمایش را برعهده بگیرم که این همکاری برای من بسیار باعث افتخار خواهد بود. این همکاری بهار سال آینده شکل خواهد گرفت.

 

اجراهای دیگری هم خواهید داشت؟

یاسر خاسب: ما دو اجرا در فستیوال “میم” که در پاریس برگزار می‌شود، خواهیم داشت. این جشنواره با موضوع آزاد در قالب اجراهای کوتاه سولو (Solo) و دوئت (ِDuet) برپا می‌شود. اجرای من ۲۳ و ۲۴ آبان‌ماه (۱۴ و ۱۵ نوامبر) خواهد بود و یک سری اجراهای تک‌نفره‌ای که بیشتر بر پایه‌ بداهه است را اجرا خواهم کرد. در این جشنواره‌ گروه‌هایی از کشورهای مختلف در بخش “پانتومیم معاصر” هم اجرا خواهند داشت. در واقع جشنواره “میم” شیوه و سبک اجرای کار مهم است.

 

فعالیت‌هایتان در گالری آرت لانژ به چه صورت ادامه پیدا می کند؟

یاسر خاسب: گالری آرت لانژ محلی دائمی، مختص هنر معاصر است، قصد داریم کانپست‌هایی داشته باشیم. حجم‌ها و تابلوهای مدرن خوبی در این گالری وجود دارد. آقای امیریان مدیریت این گالری فرد پرانرژی‌ای است. افراد بسیاری را داریم که در این حیطه کار می‌کنند اما همه فعالیت‌هایشان جداگانه است. خیلی فضاها جدا هستند و متاسفانه هیچکدام بقیه را قبول ندارند. همیشه آرزو داشتم تیم ملی حرکت داشته باشیم. چندبارهم سعی کردم ولی گردهم آمدن آنها آسان نیست. پروژه بعدی من هم یک فضای ترکیبی است که امیدوارم اتفاق بیفتد.

 مهرانگیز قهرمانی

 

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.