پایگاه خبری چهاردانگه
بخش چهاردانگه شهرستان ساري

معرفی شهید حمیدرضا حبیبی خلردی

۲۶ دی سالروز عروج ملکوتی شهید والا مقام حمیدرضا حبیبی خلردی را گرامی می داریم .

0

پایگاه خبری چهاردانگه نیوز: نامش «حميدرضا» بود و دوّمين ثمره زندگي «عبدالعلي و بي­بي نساء». نو رسيده­اي از دامان پدر و مادري متديّن در ساري كه در 1/6/1345 ديده به جهان باز كرد. دوره ابتدايي حميدرضا در دبستان «كاظميه» زادگاهش طي شد.

او دانش­ آموز پايه دوّم راهنمايي در مدرسه «حافظ» ساري بود كه ترك تحصيل كرد. اوقات فراغت­‌اش علاوه بر كمك به مادر در كار منزل با تلاوت قرآن سپري مي­‌شد.

در توصيف خلقيات وي مي‌­توان گفت كه فردي گشاده‌­رو و صبور بود و در برخورد با ديگران، متواضع و مؤدب. «معصومه» از برادرش، اين­طور ياد مي­كند:

«در مواجهه با مشلات، شكيبا بود و قدرت تصميم­گيري و خلّاقيت بالايي داشت. علاوه بر آن، فردي ساده­‌زيست بود و در انجام كار خير، پيش قدم.»

اين نوجوان بابصيرت تحت انديشه‌­هاي شهيدان مطهّري و باهنر، علي­رغم سنّ كم، تا جايي كه مي­توانست در تظاهرات ضدّ طاغوت شركت مي­كرد.

وي از سال 1362 الي 1363، بارها داوطلبانه به جبهه‌­هاي نبرد عزيمت كرد، تا اين­كه در 15/2/1364، به عضويت سپاه درآمد و به لشكر 45 جوادلائمه پيوست.

اين رزمنده دلير در كِسوت نيروي عمليات، تك‌­تيرانداز، مسوول دژباني و دسته و معاون دوم گردان نيز خدمات ارزنده­اي از خود به يادگار گذاشت.

ناگفته نماند كه وي در جبهه كردستان دچار آسيب شده بود.

عاقبت در 28 دي ماه سال 1365 در شلمچه به ديار معبود شتافت و با همراهي اهالي شهيدپرور ساري، تا گلزار شهداي «ملامجدالدين» اين شهر بدرقه شد.

*وصیتنامه شهید حمیدرضا حبیبی*

من حمیدرضا حبیبی به عنوان پاسدار رسمی در منطقه شلمچه و بانه در حال خدمت و انجام وظیفه می باشم و همچنین در لشکر 25 کربلا و تیپ 45 جوادالائمه در مناطق جنگی زیادی فعالیت داشتم.

پدر و مادر عزیزم امیدوارم که مرا ببخشید و مرا حلال کنید.

پدر و مادر عزیزم را وصیت می کنم از اینکه بنده را تأمین نموده اید و توانستم تحصیلاتی داشته باشم تشکر و خدا را شکر گذارم که توانستم راه امام حسین (ع) و ائمه (ع) را ادامه دهنده باشم شکرگزارم که انشاءالله خدای بزرگ ما را با این پروازی که خواهیم داشت به وصال ابدی برساند. و از برادران و خواهران و دامادهایم و همسایگان و دوستان می خواهم از بزرگواریتان مرا ببخشید و حلال نمائید. و امیدوارم که ادامه دهنده راه شهدا و امام شهدا باشید باشد که خدای متعال یار و یاورتان باشد.

هنر آن است که بی هیاهوی سیاسی و خود نمایهای شیطانی برای خدا به جهاد برخیزد و خود را فدای هدف کند نه هوی، این هنر مردان خداست. امروز می خواهم در غروب غمهایت در ساحل دریای چشم، زیر نم نم باران اشکم و در درگاه غوطه خورشید سرخ فام و در شط خونین شفق عقده و بغض نشکفته ام را با توئی که بالاتر از ذهنها پرواز می کنی [] کنم.

آه! آیا این قلم می تواند که بر فراخ برگ سپیدی چون تو به حرکت درآید؟ آیا دستان و چشمانم اجازه و رخصت در دل می دهند؟ آیا چشم و دل می تواند برای لحظه ای از تصور جورها که نسبت به تو روا شد به در آید؟

آیا دل پر سوزم در آتش هجران تو می تواند در لهیب غم ها حقایق را وا گوید؟ هنوز زنگ خمپاره ها و توپها و نواهای دلنشین دعاهای تو در شب تار در خاطراتم صدا در می آید.

سلام، سلام بر تو، تو ای که امامت به مقامت غبطه می خورد سلام بر تو که هیچگاه واژه «مماشات« را نمی خواندی سلام بر تو که پیکر چاک چاکت را هدف آماج گلوله های کین قرار دادی سلام بر تو که «هیهات من الذله» را در مشتهای خویش می فشردی سلام به آن دلیرانی که دل را از عاشق ربودند. سلام بر آن خاکی که با خون و بوی تو آشناست سلام بر محل عروج یاران عشق سلام بر کوچه غمهای پر خاطرت، سلام بر تو ای شلمچه، سلام بر غروب غمگینت و در پایان از پدر بزرگوارم و مادر عزیزم و برادران و خواهرانم و دامادم و تمام دوستان و فامیلان و همسایگان می خواهم مرا حلال نمایند. و راه امام شهیدان را ادامه دهید و امام را فراموش نکنید.

والسلام

پاسدار اسلام حمیدرضا حبیبی

 12/5/1364

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.