—————————————————————————————————————–
شهید سید رحمان علوی
شهید سید رحمان علوی فرزند سید علی اکبر و سیده زهرا زمانی در اول مرداد ماه ۱۳۳۹ شمسی در خانواده ای محروم در روستای قلعه سر چهاردانگه پای به عرصه گیتی نهاد .از آنجائیکه خانواده اش با محرومیت و فقر مالی دست بگریبان بوده و در روستایشان قادر به کسب مخارج زندگی نبودند.ناچار زادگاه اصلی خود را ترک نموده و از قلعه سر به ساری آمدند و پس از چندین سال اینجا و آنجا کار کردن و تحمل سختیها در شهر نکا مقیم شدند.
از ابتدای طفولیت صفا ، صداقت و پاکی در وجود سید رحمان بوضوح مشاهده می شد.ایشان از دوران نوجوانی در مراسمات مذهبی ، عزاداری اهل بیت و… فعالانه شرکت می نمودند. در دوران شکوفایی انقلاب اسلامی سید رحمان و دوستانش در تمامی تظاهرات و راهپیمایی های مردم مسلمان ساری- نکا – بهشهر حضور چشمگیری داشتند .
شهید دوره ابتدایی را در دبستان سوده، راهنمایی رادر فردوسی، دبیرستان را سعدی و دانشگاه را در تربیت معلم باهنر تهران تحصیل نمود.
زندگیش خصوصاً حیات شهید پس از پیروزی انقلاب اسلامی سراسر خاطره ، نه خاطره بلکه سراسر درس چگونه زندگی کردن و چگونه بندگی کردن بود .اوقات فراغتی نداشت.چرا که همیشه در تلاش وتکاپو بود،فراغتش را کتاب خواندن ودیدار از خانواده های معظم شهدا،اسراء و مفقودین و جانبازان و گوش به نوارهای درس و سخنرانی خصوصا سخرانیهای استاد شهید مرتضی مطهری و تلاوت قرآن و خواندن دعا تشکیل می داد. به شهید محراب آیه ا… دستغیب علاقه وافری داشت و هرگاه صدای شهیددستغیب را خصوصا هنگام خواندن دعای کمیل می شنید بی اختیار اشک ازدیدگانش جاری می باشد.نوارهای درس اخلاق آیه ا…مشکینی و آیه ا… مظاهری را بارها گوش جان داده و به آن عمل می کرد و این تک بیتی را که آیه ا… مشکینی در بیان درس اخلاق می خواند را خیلی دوست داشت .
تا تن نکنی لاغر جانت نشود فربه تا جان ندهی از کف ، جانا نخواهی شد
به کتابهای درس اخلاق مرحوم استاد میرزا جوادملکی تبریزی خصوصا «المراقعات»علاقه بسیار داشت .
میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز
مدتها در نهضت سواد آموزی همکاری مینمود و در دور افتاده ترین روستاها به یاری محرومین و تدریس آنها مشغول بود.
سید رحمان در کنکور تربیت معلم شرکت نمود و پذیرفته شد و پس از موفقیت در طی دوره فوق دیپلم مجددا در یکی از روستاهای هزار جریب به نام سوچلما مشغول تدریس شد.براستی که برای این شهید عزیز شغلی برازنده تر از معلمی وجود نداشت چرا که او خود آموزگار بود و از آنجا که قابلیت و شایستگی او در مسائل مذهبی بر کسی پوشیده نبود بعنوان معلم پرورشی و علوم دینی برگزیده شد.
سید رحمان در انجمن اسلامی شهر و روستا ، در پایگاه مقاومت و بسیج و در هر جائی که تبلور و تجلی انقلاب اسلامی بود حضور داشت.
از آنجایی که سپاه بسیج را تبلور اسلام وانقلاب اسلامی می دانست بجز ۲ سال خدمت مقدس سربازی که از طریق ارتش اعزام شده وتقریباً تمامی مدت خدمت را در خط مقدم جبهه سپری کرده بود.
مراسم اعزام او همیشه چون لحظه لحظه زندگیش خاطره انگیز بود ، اما خاطره آخرین اعزامش هیچگاه از لوح خاطر دوستدارانش زدوده و فراموش نخواهد شد .
آری او برای آخرین بار از مادرش خداحافظی کرده بود در صورتی که هیچگاه در اعزام های قبلی اش این کار را نمی کرد ،اوآخرین وداع را با مادر وخانواده انجام داد واعزام شد او یقین داشت که این آخرین اعزام خواهد بود .
وسرانجام معلم شهید به آنچه که سالها در طلبش بود رسید وبه آنچه که لایقش بود ویقیناً سزاوار انسانی چون او بود نایل گشت .
در سحرگاه ۱۴ اسفند ماه ۱۳۶۵ ، پاک ومطهر ، زدوده از هر گناه به عروجی خونین وملکوتی دست یافت ومرغ جانش پر کشید وجسم خاکی اش را درمنطقه شلمچه بر جای نهاد .
پیکر آن شهید بیش از یک ماه در کربلای جنوب ایران وبر روی خاکهای گرم نینوای شلمچه افتاده بود وآنگاه که دیگر رزمندگان اسلام موفق شدند جسم او را بیابند کسی قادر نبود از روی جسمش او را بشناسد ،چرا که سید رحمان دیگر جسم نبود بلکه سراپا جان شده بود .
»یادش گرامی وراهش جاودان باد»
————————————————————-
معلم شهید رحمان علوی
وصیت نامه شهید
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدالله رب العالمین و الصلواه و السلامه علی خیر خلقه محمد و آله الطاهرین و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین.
و بعد قال الحیم فی کتاب الکریم ، یا ایها الذین امنوا هل ادلکم علی تجاره تنجیکم من عذاب الیم ، تومنون بالله رسوله و تجاهدون فی سبیل الله باموالکم و انفسکم ، ذلکم خیرلکم ان کنتم تعلمون.
قرآن کریم « سوره یوسف آیه ۱۱ و۱۲»
« ای اهل ایمان آیا شما را به تجارتی سودمند که شما را از عذاب دردناک و آخرت ، نجات بخشد دلالت کنم ، آن تجارت اینست که به خدا و رسول او ایمان آورید و به مال و جان در راه خدا جهاد کنید این کار « از هر تجارت» اگر دانا باشید برای شما بهتر است با درود بیکران بر منجی عالم بشریت آقا امام زمان ( عج ) و نائب بر حقش امام امت و خانواده های محترم شهدا و اسرا که چشم و چراغ این امتند. با درود بر خدمت گزاران اسلام و مسلمین قلم بر روی کاغذ بی روح می نهم تا بنا به وظیفه شرعی نگارشی بنام وصیتنامه برای تاریخ اسلام که بر اساس خون پایه ریزی شده باقی بگذارم تا برای آیندگان ما درس عبرت و سرلوحه زندگی باشد و هرگز تن به ذلت و راحت پروری ندهند و مبارزه را همچنان ادامه دهند.
خداوندا تو خود میدانی که شهادت یک امر اتفاقی نیست بلکه از روی اعتقاد و ایمان قلبی است و شهادت منتهای مراد عاشقان خداست.خداوندا تو خود میدانی که من مرگ در بستر را مردار و مرگ جز شهادت برایم جانگداز است.خداوندا میخواهم به درگاهت و ساحت مقدست پرواز کنم ولی ، ولی سنگینی بار گناه و معصیت قلب و بالهای مرا شکسته است و پشتم را خمیده کرده و تاب پرواز را از من ربوده و مانع می شود.
خداوندا،تو خودآگهی که تنها هدف و مقصدم ازجبهه آمدن فقط برای تقرب و رضایت توست و همین امر باعث می شود که سختیها و مشقتها را برایم هموار نموده و دوست دارم سختی کشیدن در راهت را و تمام این مشکلات را باعث رشد و متعالی شدن انسان می دانم و درحال حاضر جنگ است که انسان را متعالی و روح الهی می بخشد چون انقلاب و جنگ اسلامی است و سرنوشت انقلاب راهم جنگ مشخص می کند. پس امت اسلامی ایران،میدان جنگ را هرگز خالی نکرده و جبهه فراموش نشود در غیر این حال آن روز ، روز نکبت و ننگ ما در حال حاضر و تاریخ خواهد بود.
خداوندا ! چقدر والاست زندگی کردن در دامن اسلام و درک کردن ، عاشق شدن و در راه عشق کشته شدن و چقدر زیباست انسان معبود خود را بشناسد و در راه آن کشته شود.
ای ملت مسلمان ، امروز دنیا باید بداند که کشته شدن ما به جزم اعتقاد به وحدانیت پروردگار و رسالت خاتم الانبیا صل الله علیه و آله است و بخاطر آزادی انسانها از اسارت استثمار و استعمار است.
و اما پدر و مادر گرامی و زحمت کشم : امیدوارم که مرا حلال کنید،تاکنون وقت آن را نداشتم که خدمتگزار شما باشم.خداوند می داند که شما چقدر برایم زحمت کشیدید وآرزوی هر پدر و مادر داماد مردن فرزند بوده ولی امروز تکلیف و پیام رهبرم و حفظ اسلام بر فراز اینهاست همانطوریکه امام حسین ( ع) هم گوش به فرمان خداوند بوده است .
پدر و مادرگرامی: اگر خداوند شهادت این فوز عظیم را نصیبم نمود گریه و شیون نکنید که دشمن اسلام و منافقین سوء استفاده می کنند. پدر و مادر خوبم این را حتما بدانید که من و امثال ماها امانتی بودیم در نزد شما و انشاءا…امیدوارم که خداوند به شما صبر و اجر آخرت عنایت فرماید.
ازخواهرانم می خواهم که صبر زینبی پیشه کنند و راهم را ادامه دهند و اما ای برادر عزیزم؛ادامه دهنده راه ما خواهند بود و در برابر هر قطره خون شهید مسئولیت شما سنگین تر می شود و این را بدانید که این تعهد برای شما از هر قشر دیگر جامعه بیشتر است.
و شما ای محصلین و دانش آموزان عزیز ؛ باید بدانید چشم امید این ملت مسلمان شمائید ، امروز ما بیشتر از هر روز به متخصصین متعهد و مسلمان احتیاج داریم و شما هستید که باید درسها را ادامه داده تا مایحتاج دیگران نباشیم و اگر در سنگر مدرسه باشید و درس نخوانید خیانت بزرگی به خون شهیدان است و امیدوارم که ادامه دهنده راه شهیدان باشید.
و ای امت حزب اله؛بدانید که خداوند کریم یکی از بزرگترین نعمتها را به ما اعطا کرده است و آن رهبر بزرگوار باشید قدر او بدانید و پشتیبان ولایت فقیه باشید و هرگز به حرفهای باده گویان گوش فرا ندهید و وحدت خود را حفظ کنید.
همچنین از روحانیت عزیز و مبارز می خواهم که وحدت خود را حفظ کنند و به حرف منافقان گوش فرا ندهند چون شما ای عزیزان،پرچمداران مبارزه هستید و الگوی ما.قدر مسئولین مملکت آقای رفسنجایی، خامنه ای، مشکینی و …. را بدانید که قدر دانستن آنها شکر نعمت خداوندست.
پدر و مادر عزیزم : من ۶۰۰ تومان به سپاه نکا ، بدهکارم که شما بدهید و غیر از این بدهکاری نظرم نمی آید اگر کسی طلبکار است از خانواده ام وصول نماید البته فکر نکنم به کسی بدهکار باشم و خلاصه اینکه حلالم کنید اگر حقی از من بخواهید.طلبکار هستم که برادران عزیز خودشان به وظیفه شرعی خودشان واقف هستند.
در ضمن پدر و مادر خوبم ، تعدادی از کتابهای پسر عمه باقر در کتابهای من موجود است که به او بدهیدضمنااگرخداوند شهادت را نصیبم کرد مرا درکنار قبرشهیدان بزرگوار محمود و قاسم دفن نمائید.
دیگر عرضی ندارم جز سربلندی اسلام و مسلمین . خداحافظ
خدایا ، خدایا تا انقلاب مهدی ( عج ) خمینی را نگهدار
هفت تپه ، بعد از ظهر دوشنبه ۱۶/۰۴/۱۳۶۵
«سید رحمان علوی »
شهید هوشنگ قدبنان کنیمی
شهید هوشنگ قدبنان فرزند محمد رحیم و خدیجه در ۱۲ اردیبهشت ۱۳۴۵ در روستای کینم در خانواده متوسط چشم به جهان گشود دوران کودکی خویش را در دامان پر مهر پدر و مادر خویش بسر برد او بزرگترین پسر خانواده بود.
شهید از دوران کودکی دارای اخلاقی ویژه بود. هیچگاه کاری را انجام نمی داد که موجب رنجش پدر و مادر شود. از همان اوایل احترامی به پدر و مادر خویش می گذاشت. حتی جایی که می خواست برود با اجازه پدر و مادر خویش می رفت. این مسائل باعث شد که پدر و مادر بیشتر و بیشتر به او علاقه مند شوند و پدر و مادر نیز به خاطر این حیث اخلاقی به او نیز احترام می گذاشتند چنانچه بعدا شرح داده می شود او حتی در دوران جوانی هیچگاه عملی انجام نمی داد که ناراحتی خانواده خویش را فراهم سازد در هر حال مطیع امر آنها بود. و این امور باعث گردید که او را از هر جهت در خانواده ممتاز سازد.
دوران تحصیل: دوره ابتدایی را در روستای کنیم، دوره راهنمایی و اول دبیرستان را در کیاسر تحصیل نمود و برای ادامه تحصیل راهی ساری شد و دیپلم را از دبیرستان شهید باهنر ساری گرفت.
با آنکه محصل بود محصل سال چهارم بر آن شد که بسوی جبهه حق علیه باطل حرکت نماید. مدت ۶ ماه در آنجا بود. این مدت در غرب با بی سیم چی بودن و کار کردن در قسمت مخابرات انجام وظیفه نمود. سپس به سنگر مدرسه برگشت پس از اخذ دیپلم وارد دانشسرای مرکز تربیت معلم دکتر علی شریعتی ساری گردید او نیز مانند سایر دانشجویان در آنجا ادامه تحصیل داد پس از گذشت حدود ۶ ماه از تحصیل در مرکز تربیت معلم بر آن شد که دوباره نیز سلاح رزم را برگیرد و لباس رزم بپوشد.
سرانجام در سال اول اردیبهشت ۱۳۶۶ در بمباران هوایی دربانه به لقای معبود خویش نائل آمد. روحش شاد راهش پر رهرو باد.
معلم شهید هوشنگ قدبنان کنیمی
سلام بر آنهایی که رفتند تا بمانند و نماندند تا بمیرند !
یادشان گرامی
لازم به ذکراست که معلم شهید سید رحمان علوی اهل روستای قلعه سر بود و فقط در نکا دفن شده است و از افتخارات چهاردانگه به حساب می آیدومحل کارش نیز روستای سوچلما بود که در آن زمان جزء منطقه ی چهاردانگه بود.
روحشان شاد….یادشان گرامی.