به گزارش پایگاه خبری چهاردانگه به نقل از شبستان، برای نخستین بار در آستانه فرارسیدن سالگرد شهادت اولین شهید روحانی دفاع مقدس کشور متن تنها فایل صوت شیوه تبلیغی به یادگار مانده حجت الاسلام ولی الله سلیمانی فرد با موضوع نهضت عاشورا و واقعه کربلا به همت خبرگزاری شبستان در مازندران با همکاری لطف الله سلیمانی فرد، برادر این شهید والامقام منتشر شد.
حجت الاسلام ولی الله سلیمانی فرد اولین شهید روحانی دفاع مقدس کشور سه تیر ۱۳۳۷ در یک خانوداه مذهبی و کشاورز از مادری سادات در روستای ازنی بخش چهاردانگه ساری متولد شد.
شهید ولی الله سلیمانی فرد در سال ۱۳۵۷، ازدواج نمود که حاصل این ازدواج پر برکت دو فرزند یک دختر به نام زهره و یک پسر به نام روح الله است که پس از شهادت ایشان، متولد شد و به سفارش این شهید و علاقه مندی زیاد به امام خمینی(رحمت الله علیه) نام فرزند پسرشان روح الله گرفته شد.
این شهید روحانی ۲۲ مهرماه ۱۳۵۹ در اولین روزهای شروع جنگ تحمیلی بعد از گذشت ۲۲ روز از شروع جنگ در سر پل ذهاب به شهادت رسیده اند و پیکر مطهرشان به خاکستر بدل شده و به صورت یادبود برای این شهید آرامگاه ساخته شده است.
شهید سلیمانی فرد دوره ابتدایی را در مدرسه قریه روستای ازنی به پایان رساند و برای تحصیل در حوزه علمیه مصطفی خان به ساری عزیمت نمود و زیر نظر حجت الاسلام مرحوم شفیعی مشغول به تحصیل شد و بعد از مدتی به سفارش حجت الاسلام مهدوی امام جمعه اسبق کیاسر، رامیان و جویبار برای ادامه تحصیل به قم مهاجرت کردند.
شهید ولی الله در زمانی که برای تبلیغ به شهر و روستایی عازم می شد اولین کاری که در آنجا انجام می داد برپایی کلاس آموزش قرآن کریم بوده است.
این شهید روحانی با توجه به عدم دسترسی روستا ها و مناطق محروم به روحانی و مبلغ دینی و همچنین مخالفت های دوران ستم شاهی با تبلیغ دین و گسترش فرهنگ عاشورا از اینرو شهید سلیمانی فرد نسبت به بیان واقعه کربلا و نهضت امام حسین(علیه السلام) به شیوه روان و ساده و داستان وار در قالب نوار کاست با صوت خوش خویش نمودند و از روی صدای ضبط شده که عموما در اختیار دانش آموزان قرار می داد، تکثیر و به مناطق مختلف می فرستاد تا نهضت امام حسین(علیه السلام) و اهداف آن حضرت برای حفظ دین اسلام به سمع و نظر همگان برسد.
متن فایل صوتی به یادگار مانده از حجت الاسلام ولی الله سلیمانی فرد اولین شهید روحانی دفاع مقدس کشور بدین شرح است:
آن روزها شهر مدینه بعد از رحلت رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) شگل دیگری به خود گرفته بود و امام حسین(علیه السلام) که می دانست زندگی در مدینه ممکن است آرامش شهر را برهم زند و کشتار و خونریزی به بار آورد تصمیم گرفت رهسپار شهر مکه شود.
قرص خورشید با چهره خون آلود از پشت نخلستان ها پائین می رفت امام حسین(علیه السلام) به زیارت جدش حضرت محمد(صلی الله علیه وآله وسلم)،مادرش حضرت فاطمه الزهرا(سلام الله علیها) و برادرش امام حسن مجتبی(علیه السلام) شتافت و پس از زیارت و خداحافظی از آرامگاه آنها دور شد و به خانه بازگشت، کجاوه ها آراسته شده کاروان حسین آماده حرکت بود، کاروان آرام آرام در تاریکی شب از مدینه بیرون رفت از کنار نخلستان های کنار شهر گذشت و راه بیابان های خشک و بی آب و علف را در پیش گرفت و به سوی مکه پیش رفت.
چند روز گذشت کاروان حسین به مکه رسید مردم شهر مکه از شادی در پوست خود نمی گنجیدند، همه خوشحال بودند چراکه فرزند دختر پیامبر عظیم الشان اسلام حضرت محمد مصطفی(صلی الله علیه وآله وسلم) به شهر و دیارشان آمد و امام حسین(علیه السلام) در اندیشه راهی بود که در پیش داشت.
امام حسین(علیه السلام) به یاد می آوردکه پیامبر در راه اسلام و رهایی انسان ها چه رنج ها برد و چه کوشش ها کرد همچنین فداکاری ها و جانبازی های پدرش علی(علیه السلام) را یک یک از خاطر می گذراند و نیز می دید که مادرش فاطمه الزهرا(سلام الله علیها)در پیشرفت دین و برقراری عدالت چه زحمت هایی را کشید و به زن های مسلمان آموخت که همواره با پاکی و درستی زندگی کنند و از گناه دوری جویند و فرزندانی دلیر و پرهیزگار پرورش دهند.
امام حسین(علیه السلام) که لحظه ای از پا نمی نشست پیوسته به مردم هشدار می داد و می فرمود ای مردم یزید مردی است حیله گر، ستم پیشه و گناه کار و چنین کسی حق ندارد رهبری مسلمانان را به عهده بگیرد، من هرگز دست در دست او نخواهم گذاشت و حکومت دیکتاتوری او را نخواهم پذیرفت و شما مبادا روزی فریبش را بخورید و به خداوند توانا پنا ببرید تا رستگار شوید.
وقتی مردم کوفه شنیدند امام حسین(علیه السلام) مردانه در برابر یزید ایستاده و با خانواده اش از مدینه به مکه رفته است برایش نامه های بسیاری نوشتند با این پیام ها که ای حسین مردم از یزید بیزارند و می خواهندتو پیشوای آنها باشی پس زودتر به سوی ما حرکت کن.
امام حسین(علیه السلام) سرباز فداکارش مسلم(علیه السلام) را به کوفه فرستاد و مسلم بعد از رفتن به کوفه با مردم به گفتگو نشست و همه یکصدا گفتند یگانه سرور و رهبر ما امام حسین(علیه السلام) است و ما آماده همراهی با او و مبارزه با یزید هستیم.
مسلم نامه ای به امام حسین(علیه السلام) نوشت که رهسپار کوفه بشود.
سپیده دمید خورشید پدیدار شده بود و کاروان امام حسین(علیه السلام) مهیا سفر شد و گروه هی از دوستداران او خود را نیز آماده سفر می کردند، آنها کسانی بودند که مثل کبوتر دل هایشان در هوای حسین پر می زد، کاروانیان در چند صف منظم گوش به فرمان بودند امام حسین(علیه السلام) گوش به فرمان داد، شترها با بارها و کجاوه ها و اسب ها با سواران خود مثل حلقه های به هم پیوسته به دنبال هم راه را در پیش گرفتند.
در حین راه خبر کشته شدن مسلم به گوش امام حسین(علیه السلام) رسید اندوه گین شد و همراهانش نیز غمگین آن حضرت شدند کاروانیان بر شجاعت و دلیری مسلم(علیه السلام) آفرین گفتند، براو درود فرستادند و راه را ادامه دادند.
کاروان پیش رفته و نزدیک کوفه رسیده بود، گرد و غباری از دور برخاست و به هوا رفت و چشم ها را خیره ساخت؛ لحظه ای گذشت اسب سوارانی نزدیک می شدند آنها سواران یزدید بودند که پیش می آمدند تا از آمدن کاروان حسین(علیه السلام) به کوفه جلوگیری کنند و سربازان یزید راه را بر کاروان حسین(علیه السلام) بستند.
کاروانیان یزید از امام حسین(علیه السلام) خواستند حکومت یزید را بپذیرد و امام (علیه السلام) فرمودند مرگ بر من از این کار گواراتر است و من تا زنده ام به طرف مرد پست و آلوده ای چون یزید دست دوستی دراز نخواهم کرد و تن به خواسته های بی ارزش او نخواهم داد.
امام حسین(علیه السلام) که راه کوفه را در پیش خود بسته دید کاروانیان را به راهی دیگر کوچ داد، آنها پیش رفتند و به فرمان حاکم کوفه در سرزمینی کنار شط فرات ایستادند زمینی که کربلا نام داشت.
همراهان امام حسین(علیه السلام) از اسب ها و شترها فرودآمدند و به فرمان آن حضرت خیمه هایی را برپا کردند تا زنان و کودکان در آنها به سر ببرند.
گروهی از مردم کوفه که دل به وعده های پوچ یزید و زر و سیم او خوش کرده بودند، پیمان شکنی کردند و دین و ایمان خود را به مال اندک دنیا فروختند و آماده پیکار با امام حسین(علیه السلام) شدند.
دراین بین فرماندهی سپاه کوفه به مردی بی اراده و درون مایه به نام عمرسعد سپرده شد و روز ششم ماه محرم به کربلا رسیده و در برابر کاروان حسین(علیه السلام) در آن سوی دشت قرار گرفتند.
صبح روز هفتم آب را به روی یاران حسین(علیه السلام) بستند و یاران آن حضرت را از بردن آب به خیمه ها بازداشتند شب که شد عباس برادر شجاع امام حسین(علیه السلام) خود را با گروهی از یاران به کنار شط فرات رسانید و در یک چشم بر هم زدند مشک ها را پر از آب کردند و به خیمه ها بردند آن شب اردوی حسین(علیه السلام) از بی آبی رهایی یافت.
از بامداد روز هشتم محرم دیگر استفاده از آب فرات ممکن نبود.
نهمین روز ماه محرم فرارسید سرزمین کربلا رنگ دیگر به خود گرفته بود و جنب و جوشی در سپاه دشمن به چشم می خورد سربازان خبر دار ایستاده بودند و فرماندهان از گروه های خود بازدید می کردند.
وقتی آفتاب از وسط آسمان گذشت و خورشید به سمت مغرب سرازیر شد عمرسعد از جایگاه خویش بیرون آمد و به سپاهیان فرمان آماده باش داد، سپاهیان زره پوشیده، کمر بسته و شمشیر به دست در صف های منظم جای گرفتند و آماده نبرد شدند؛ سواران در یک سو و پیاده ها در سوی دیگر و با فرمان عمرسعد که در پیشاپیش سپاه چند هزار نفری سوار بر اسب بود، به سمت اردوی هفتاد و جند نفری حسین(علیه السلام) ایستادند.
عباس(علیه السلام) که آن منظره را دید بر اسبی سوار شد و پیش راند و خود را به سپاه عمرسعد رسانید و گفت برای چه اینجا آمدید و پاسخ آمد برای نبرد با حسین(علیه السلام).
عباس (علیه السلام) بازگشت و آنچه را که شنیده بود برای برادرش حسین(علیه السلام) بازگو کرد، امام حسین(علیه السلام) لحظه ای اندیشید و پس از گفتگو با یاران و همراهان خود به عباس فرمود برادر به این مردم بگو امشب را به ما مهلت دهند و عباس دوره رهسپار سپاه دشمن شد و پیغام برادرش را به عمر سعد رسانید و موافقت وی را گرفت.
شب ماه با رنگی پریده در وسط آسمان نشسته بود و به منظره دلخراش کربلا خیره خیره می نگریست.
افراد سپاه عمرسعد در کنار شعله های آتش و زیر نور مهتاب نشسته بودند و سرنیزه ها و شمشیرهایشان را تیز می کردند و پیوسته بانگ حمله و فریاد شادی سر می دادندو سکوت دشت را می شکست و در سمتی دیگر سپاه(حسین(علیه السلام) به دور از فرات با خارک و خاشاک آتش برافروخته بودند و در روشنایی آن ود را برای دفاع و پیکار آماده می کردند.
شب به نیمه رسیده بود یاران وفادار امام حسین(علیه السلام) دور آن حضرت حلقه زده و او را چون شمعی فروزان در میان گرفتند و به او می نگریستند و به حرف هایش گوش می دادند.
امام حسین(علیه السلام) که به سخنرانی خود ادامه می داد فرمود ای دوستان وفادار، سربازان یزید با شما ها کاری ندارند و آنها مرا می خواهند، یزید با من سر جنگ دارد و من نیز شما را آزاد می گذارم تا به هر جایی می خواهید بروید.
عباس(علیه السلام) گفت برادر می گویی برویم که پس از تو زنده بمانیم خدا نکند خدا چنین روزی را نیاورد، سپس همه با هم بانگ برآوردند و یکصدا فریاد کشیدند برویم تا شما را تنها بگذاریم ! برویم و فرزند پیامبر اسلام و پیشوای خودمان را در میان دشمن رها سازیم به خدا سوگند تا پای جان تو را همراهی خواهیم کرد؛جان های ما فدای توباد.
چشمه های عشق در دل های پاک مردان حق می جوشید و آنان را به زندگی جاوید امیدوار می کرد امام حسین(علیه السلام) پاکی، وفا و یکدلی یاران خویش را که دید فرمود خدا به شما پاداش نیکو دهد به خدا سوگند یاران با وفاتر و شایسته تر از شما نمی شناسم و آنگاه به هما آنها مده بهشت داد.
ماه آرام آرام به سوی افق پیش می رفت نغمه های شورانگیز تلاوت آیه های قرآن از خیمه های اردوی امام حسین(علیه السلام) بر می خواست، دل هایشان لبریز از عشق بود و سرهایشان شور جانبازی داشت.
خورشید روز دهم ماه محرم با چهره ای خون آلود از افق سر برآورد سپاه حق و باطل در کنار هم قرار گرفتند وصف آرایی کردند، امام حسین(علیه السلام) بر شتری سوار شدند و به پیش رفت به سپاه کوفه که نزدیک شد لب به سخن گشود فرمود ای مردم آیا مرا می شناسید همه گفتند بلی تو را خوب می شناسیم، امام حسین(علیه السلام) فرمود شما که مرا می شناسید چرا کمر به جنگ با من بسته اید پاسخ دادند یا باید حکومت یزید را بپذیرید یا باید آماده پیکار با ما باشید.
امام حسین(علیه السلام) به سخنان خود ادامه داد به خدا سوگند که تن به خواسته های زشت یزید نخواهم داد اگر چه کشته شوم؛ مرگ با شرافت در نزد من بسی از زندگی دنیا خوشتر است.
آتش جنگ شعله ور شد نیزه ها و شمشیرها برق می زدند گرد و غبار از زمین برمی خواست و یاران امام حسین(علیه السلام) یک به یک به میدان می رفتند و پیروز مردانه نبرد کردند و شهید شدند.
امام حسین(علیه السلام) نیز پیکار مردانه ای را آغاز نمئد و سرانجام از اسب به زیر افتاد در خون غلطید و شهید شد.
خیمه ها به آتش کشیده شد زنان و کودکان اسیر شدند و مردان خدا زندگانی جاوید یافتند.
شب فرا رسیده بود خاک خونین کربلا پاسداران قرآن را در آغوش کشیده و ماه به چهره های خاکی آنها نور می پاشید و تنها امام سجاد(علیه السلام) فرزند امام حسین(علیه السلام) باقی ماندند.
به گزارش پایگاه خبری چهاردانگه، مراسم یادبود و گرامیداشت حجت الاسلام ولی الله سلیمانی فرد اولین شهید روحانی دفاع مقدس کشور که مقرر گردید بود ۲۲ مهر همزمان با سالروز شهادت این شهید بزرگوار برگزار شود به ۵ آذر ماه ۹۴ همزمان با روز بسیج طلاب موکول شد.