به نام خدایی که همهی خاکیان بندگان اویند.
ابوالفضل قنبرنژاد هستم، عضو کوچکی از انجمن ادبی کیاسر. نویسنده دفاع مقدس و صاحب شش اثر چاپ شده. اهل و ساکن بخش بزرگ چهاردانگه و کهن شهر کیاسر .
الله
می من اهل قلمام نه اهل خطابه و درد هنرمندان این دیار را با زبان قلم روایت میکنم، پرده از رنجوریاش برای میکشم تا ببینیاش، تا باورش کنی و بدانی که هنرمند باید قدر ببیند
تا بر صدر نشیند. هنرمند کرنش نمیکند، مجیز نمیگوید و دست و پایش در گفتن حقیقت نمیلرزد. هنرمند آینهای میگذارد در برابرت تا خودت را ببینی و گاه جامجمی، تا نادیدهات را به رخت بکشد و اینگونه راه را به تو
مینمایاند.
هنرمند شاخکهای تیزی دارد و بوی باد و باران را از فرسنگها فاصله حس میکند. طوفان را پیش از رسیدنش هشدار میدهد تا در مواجه نلرزی و علاج واقعه پیش از وقوع کنی.
هنرمند تخریبات نمیکند، خوردهات میگیرد تا خالصت کند و سره از ناسره است بازنماید و خوبت را از بدت. قوت و ضعفات را میداند و فاصلهی گفتار و رفتار را.
هنرمند بر احساساتاش مسلط است و نصیحتات نمیکند، بلکه راهکار میدهد. او هم نقص و بیعیب نیست و می توانی نقدش کنی اما منصفانه، و این قاعده ی بازی است که هنرمند بلد این قاعده است.
هنرمند از آسمان نیامده، خود و هنرش زاییدهی اجتماع است و بیش از آن که موجب تفرقه گردد
سبب اتحاد و نزدیکی است به شرطی که باورش کنی، به صداش گوش دهی و به کارش بندی.
هنرمند بر تو نیست، بلکه در ناخودآگاه و حیات باطنیات جریان دارد، هنرمند خود توست. تویی در برابر خودت. آرامت ببیند آرام است و آشفتهات، آشفته. مهربانیات مهربانش میکند و خشمات خشمگیناش. اما زندگیات بی او زیبا نیست. چرا که او روایتگر زیبایی و جلال است. بدیع است چون خالقش، کهنهفروشی در بازارش نارواست. او از نو میآفریند، پس بر آفریده اش تحسین باید گفت.
هنرمند تجهیزت میکند، بیآنکه بر منبر موعظه بنشیند. حقیقت را منعکس میکند. دلها و مغرها را پیوند میدهد، وحدت ملی را تامین میکند، ظلم و ستم و بیعدالتی را میکوبد، پلهای عقبگرد را ویران میکند و جامعه را به سمت ترقی، پیشرفت، اعتماد و همدیگرپذیری رهنمون می سازد.
و این همه را گفتم تا هنرمندان دیار مظلوم را به رخ بکشم، هنرمندان کهن دیار چهاردانگه، زندهاند اما هر یک در جزیرهی تنهایی خویش. گنجهایی در دل کوههای چهاردانگه گنجهایی محجوب و پنهان.
هنرمند این دیار، نازپرورده نیست. سخت و سترگ است چون ارسهای کوهیاش. چون کوههای بلندش، سالهاست تحمل کرده و طاقتش طاق شده. دردهایش را در ظرف هنر میریزد و در رف صبوریاش انبار میکند. با امید به روزی که دیده شود و بتواند خمرههای هفت سالهاش را بشکند و جماعتی را از شراب طهورایش سیراب کند.
هنرمند دیارم چهاردانگه، همیشه امیدوار است. حتی اگر در نظر چاه ویل باشد، حتی اگر شبهایی بیستاره را تجربه کند. چرا که ایمان دارد خورشیدی پشت کوچه پنهان است و روزی طلوع خواهد کرد. هنرمندان دیارم عرضه میخواهند، چرا که زیبایی جلوه میخواهد و عرصهی این عارضه مهیا نیست. کلبهای برایشان فراهم نیست تا کنار هم بنشینند و فراغتی حاصل کنند. بر هم زل بزنند و از غمهایشان بگویند و از امیدهایشان. اینان در قعر کوههای و جنگلهای چهاردانگه و در روستای دور و نزدیک پراکندهاند و بر ماست تا گنجهای گرانمان را بیاییم، غبار از رخشان بشویم. غبار از رخشان بشوییم. قدرشان بدانیم سروسامانشان دهیم و آنگاه از تلالو معرفت و شناختشان بهره بریم و از نور روشنگرشان راه را از چاه بازشناسیم.
واین مهم اقبال مسئولین را میطلبد تا جایگاه هزمندان این دیار را به رسمیت بشناسند برایشان آغوش باز کنند و مکانی مهیا کنند تا پذیرای حضور گرمشان باشد.
این دیار، پر از شاعر، نویسنده، نقاش، خطاط، عکاس، گرافیست، فیلمساز، بازیگر، مجسمهساز، نوازنده، خواننده و دهها هنرمند دیگر است.
همه از خانوادهی بزرگ چهاردانگه، مکانی میخواهند تا خانهشان باشد. خانهی هنرمندان این دیار. تا در این خانه دورهم جمع شوند، یکدیگر را بشناسند، هدفهایشان را یکی کنند برای
داشتن چهار دانگهای بهتر، تصمیم بگیرند. امیدوارم به حرمت پاسداشت تاریخ و هنر و فرهنگ اصیل این دیار کرمتان را از ما دریغ نکرده و خانه هنرمندان را در بخش محروم چهاردانگه، بنیان نهید تا عرصهای باشد برای بالیدن نهال هنر این دیار تا به مدد آن، روزی درختی تناور شود تا همه در سایه آن بنشینیم.
و از میوههای بهشتیاش بهرهمند شویم. یقین دارم، با همت بلند هنرمندان این بخش و مدد همیشگی مسئولین امر
آن روز نزدیک است
ما در جستجوی زمستان نیستیم
ما مسافران بهاریم
سبز میشویم
شکوفه میدهیم
و روزی از میوههایمان بهره میبرید.
ما بهانههای زیبای زندگی هستیم.