روایت نماینده سابق ساری از دیدار با سیدحسن نصرالله/با دیدن «سید» همه چادر سرشان کردند!
روایت نماینده سابق ساری از دیدار با سیدحسن نصرالله
با دیدن «سید» همه چادر سرشان کردند!
اختصاصی چهاردانگه نیوز:
۱۳۹۰ در معیت دکتر احمدینژاد رئیسجمهور سفری به سوریه داشتیم. آقای جویجری نماینده اهواز هم در این سفر همراه ما بود.
پس از پیادهشدن در فرودگاه دمشق و استقبال رسمی از رئیسجمهور چهره آشنایی که کت اسپرت و کلاهی بر سر داشت، توجهمان را جلب کرد، آرام از درب دیگر هواپیما پیاده شده بود، در محوطه فرودگاه با کیف مشکی بزرگی که در دست داشت خیلی هم از جمع خود را دور نگه میداشت، به آرامی مسیرش را از هیات جدا میکرد با دقت بیشتر متوجه شدم سردار شهید حاج قاسم سلیمانی است که به صورت گمنام در هواپیما سوار شده بود.
ظاهراً دنبال ماموریت شخصی و کاری خودش بود که دیگر در هیات و حتی در برگشت هم ایشان را در هواپیما ندیدم پس از رسیدن به مهمانسرای رئیسجمهور سوریه نزدیک اذان مغرب بود که از آقای احمدینژاد اجازه خواستم به اتاق بروم تا وقت نماز کمی استراحت کنم. ایشان گفتند: الان نرو، مهمان ویژه داریم!
کمی بعد هنگام بستن نماز صدای همهمه و سروصدا بلند شد. برگشتم ببینم چه شد، ناگهان دیدم سیدحسن نصرالله با همراهان وارد اتاق شد.
سلاموعلیک فارسی گرمی با ما کرد موقع مصافحه من با ایشان آقای احمدینژاد، مرا معرفی کردند و به ایشان گفتند که آقای شجاعی هم سید هستند، پسرعموی شماست. ایشان آن قدر محکم کمرم را فشار داد که استخوانم به صدا درآمد، پس از نماز کمی گپ زدیم، سیدحسن نصرالله از نحوه دستگیری عبدالمالک ریگی که در آن ایام اتفاق افتاده بود اظهار خوشحالی میکرد، او از اقتدار نظام سخن گفت.
دکتر احمدینژاد به شوخی به ایشان گفتند: میخواهی نتانیاهو را همین طور تحویل شما بدهیم! جلسه به خنده و شوخی گذشت این طور که معلوم شده بود، سیدحسن نصرالله بعد از جنگ ۳۳روزه لبنان غیبت طولانی داشت.
برای اولین بار از مقر خود خارج شده بود و اسرائیلیها اعلام کرده بودند، با سفر دکتر احمدینژاد به دمشق احتمالاً سیدحسن نصرالله از مخفیگاه خود خارج شده و ما او را ترور میکنیم؛ لذا سیدحسن نصرالله کاملاً مخفیانه و با حفاظت شدید به دمشق و این جلسه خود را رسانده بود.
حتی بشار اسد خبر نداشت و پس از مطلع شدن از حضور سیدحسن نصرالله در دمشق نماینده ویژه خود را نزد ایشان فرستاد. در ضیافت شام آن شب رئیسجمهور ایران ایشان را هم دعوت کرد و نصرالله جواب قطعی برای حضور در ضیافت را نداد. بعد از نماز قرار بود به سمت کاخ بشار اسد حرکت کنیم که نمایندهاش مجدداً پیام ایشان را در جمع به سیدحسن ابلاغ کرد، همراهان و محافظان ایشان شدیداً مخالفت کردند، آنها میگفتند با این دعوت حضور ما نباید علنی شود، دکتر احمدینژاد هم اختیار آمدن و نیامدن به ضیافت شام را به عهده خودشان واگذار کرد.
سید حسن نصرالله با تسبیحی که در دست داشت خطاب به عکس امام و رهبری که روی میز جلویش بود گفت: من سرباز آقا هستم، استخاره میکنم اگر خوب آمد میرویم و اگر خوب نیامد نمیرویم. با تسبیح دستش استخاره کرد، خوب آمد و گفت: برویم و من در این مهمانی شرکت میکنم. همه حرکت کردیم اما تحرکات کماندویی محافظین ایشان واقعاً جالب و دیدنی بود، متوجه بودم هنگام رفتن جلوی مهمانسرا سوار یک بنز مشکی شد، اما موقع پیاده شدن در کاخ بشار اسد از یک بنز نوک مدادی پیاده شد، تعجب کردم در این مسیر کوتاه چند کیلومتری چگونه ماشین عوض کردند همه وارد کاخ که شدیم وزاری بشار اسد دم درب به صف ایستاده بودند تا تشریفات دیپلماتیک را انجام دهند چون وزرای بشار اسد مخصوصاً خانمها که به صورت مکشفه و بیحجاب آمده بودند، با دیدن ناگهانی سیدحسن نصرالله تعجب کردند همه سریع روسری و چادر پیدا و بر روی سرشان گذاشتند.
وزرای زن یکییکی سمت سید میرفتند، به شانه او بوسه میزدند احترام ویژهای برای ایشان قائل بودند.
این موضوع باعث تعجب من شده بود، چقدر سیدحسن نصرالله در جهان عرب محبوبیت دارد!
سید رمضان شجاعی کیاسری