پایگاه خبری چهاردانگه: صبح امروز در میان جمعیت انبوهی از مردم سورک و شهرهای همجوار، متهم ردیف اول محکوم به قتل زن جوان میاندرودی که سالجاری در جنگلهای نکا به قتل رسید، پس از قرائت حکم توسط مأمور اجرای احکام دادگستری میاندرود، اعدام شد.
از شب گذشته، در مقابل شرکت حمل و نقل سجاد (ع) شهر سورک واقع در سهراه اسلامآباد این شهر، همهچیز برای انجام حکم قانونی علیه قاتل خدیجه رمضانی آماده شد.
ساعت ۶ صبح بود که به محل اجرای حکم رسیده بودیم، ترافیک سنگینی در شهر سورک حکمفرما بود و فضایی به وسعت یک کیلومتر با داربست تحت تدابیر شدید امنیتی قرار گرفت.
جمعیت زیادی آمده بودند، همه چشمها بهسمت جرثقیل بود، آمبولانس، خودروی آتشنشانی و خودروهای پلیس در اطراف جمعیت مستقر شده بودند، مأموران انتظامی اعم از پلیس زن و مرد در مکانهای مشخصی قرار گرفته بودند، خانواده مقتول و متهم ردیف اول نیز حضور داشتند.
مردم زیادی از ساعتهای آغازین بامداد امروز و قبل از اذان صبح به محل اجرای حکم رسیدند، جوانها سعی کردند خود را به بالاترین نقطه برسانند تا بتوانند بر اوضاع مسلط باشند، درختان، پشت بامها و بالکن ساختمانهای اطراف پر از حضور مردم بود.
صحبت آخر قاتل با خانواده مقتول نیز نشان از تصمیم قاطعانه آنها برای قصاص داشت، لحظاتی بعد حکم متهم ردیف اول در پرونده قتل مرحومه خدیجه رمضانی با حضور دادستان مرکز استان قرائت و سپس دستور اجرای حکم صادر شد.
پسر جوانی که سن او به ۲۵ هم نمیرسید، بهسمت طناب دار هدایت شد، نگاهی به خانواده مقتول انداخت، مادر مرحومه رمضانی دل دیدن این صحنه را نداشت، پدر مرحومه نیز سرش پایین بود و شاید میخواست بگوید که این رسم روزگار است، جوان گاهی چشمش را میبست و گاه باز میکرد، برای آخرین بار نگاهی به جمعیت انداخت، چشمبند سیاه روی صورتش گذاشته شد، همه جمعیت سعی میکردند بهنحوی تماشای این صحنه ناخوشایند و حقیقتی که در حال وقوع بود را از دست ندهند، چشمها و لنزهای دوربینها و گوشیهای همراه بهسمت جرثقیل بود، ناگاه صدای سوت و فریادهای جوانان در فضای سرد صبحگاهی پیچید.
جمعیت حاضر حرفهایی برای گفتن داشتند؛ یکی میگفت دیدن این تصاویر خیلی سخت است، یکی میگفت بیچاره پدر و مادرش، دیگری از اوضاع زمانه شاکی بود، یکی به قانون احسنت میگفت، دیگری سری تکان میداد، یکی از جوانان بر سرش میزد و وایوای میگفت، یکی پشت دستش را میزد، مادری به دخترش میگفت باید حواست را جمع کنی، پسری دست پدرش را محکم گرفته بود، پیرزنی اشک میریخت، پیرمردی دعا به جان مأموران میکرد.
یکی میگفت همه متهمان باید اعدام میشدند، دیگری از سابقه شرارتهای متهم میگفت، یکی تأسف میخورد، دیگری از رنج خانواده متهم سخن میگفت، یک نیز آرزو میکرد که خداوند همه جوانها را به راه راست هدایت کند و مادری نگران بود که حادثه دیگری تکرار شود، پیرمردی میگفت باید درس عبرت بشود و یکی …
عقربههای ساعت، ۷:۳۰ دقیقه را نشان میداد که پیکری بیجان بر طناب دار آویزان شد، دیگر آفتاب طلوع کرده بود، اما مردم شاهد غروب آفتاب عمر یک جوان بودند که قاتل نام گرفت.
اندکی بعد، پیکر برای بررسی علائم حیاتی از روی جرثقیل پایین کشیده شد، صورتی کبود، نبضی که دیگر نمیزد، خونی که در جریان نبود و قلبی که دیگر نمیزد، پیکر بیجان از روی دار به آمبولانس انتقال داده شد و بهسرعت از محل اجرای حکم، دور شد.
همهچیز تمام شد، راه خود را در پیش گرفتیم، از سرمای هوا کم شد، نور آفتاب را حس میکردیم، جمعیت متفرق شدند، یک سئوال اما در ذهن خیلیها بود که ابراز میکردند: آیا درس عبرتی میشود؟/فارس
واقعا جای تاسف وتامله.چرا چرا و چرا؟ ما که ادعا می کنیم از نسل کوروش هستیم. ما که محبت اهل بیت رو در دل داریم ما که مسلمان و شیعه ایم چرا در دیار علویان باید همچین اتفاقات تلخ و ناگواری رو ببینیم.
خدیجه رمضانی مظلومانه پر کشید باران کوچولو طعم تلخ بی مادری رو چه زود چشید. و جوون ۲۵ ساله رفت بالای دار ……..واین قصه ها همواره تکرار میشه و محمدباقر ذوالفقاری ها و مهدی یزدپور ها و………
شما فازت چیه معلومه؟
طرفدار کوروشی یا اهل بیت
دلت با حانواده رمضانی بوده یا خدای نکرده وکیل مدافع اون نامردهایی
اسلام دین خیلی خوبیه بخصوص حکم اعدام واسه نامردهای حیوون صفت کثافت
بسیار کار خوبی بود و به سزا عمل خودش رسید که اینطور افراد فقط نام ادم را یدک میکشند در واقع حیوان هستند