پایگاه خبری چهاردانگه: ، سید حسین مرتضویکیاسری از نویسندگان فاخر حوزه دفاع مقدس در مازندران است، وی که چندین سال است در این زمینه قلمفرسایی میکند، همواره صاحب ایدههایی نو بوده و الگویی ارزنده برای جوانان نویسنده است؛ در ادامه مشروح گفتوگو با وی از نظرتان می گذرد.
آقای مرتضوی! لطفاً قدری از خودتان صحبت کنید.
متولد ۱۰ مهر ۱۳۴۷ در کیاسر هستم، البته ما رگ و ریشه طالقانی داریم یعنی پدربزرگم از روستای اورازان طالقان به کیاسر آمد.
اورازان همان روستایی است که جلال آل احمد کتابی به همین اسم درباره فرهنگ مردم آنجا نوشته است، البته جلال خودش هم رگ و ریشه اورازانی دارد.
از تحصیلاتتان بگویید؟
تا اول دبیرستان را در کیاسر بودم، بعد آمدم ساری، از دبیرستان ۱۵ خرداد دیپلم گرفتم و همان سال رشته مهندسی کامپیوتر سختافزار دانشگاه شیراز قبول شدم، هشت سال شیراز زندگی کردم و هفت سال در تهران و کرج و از سال ۱۳۸۲ بنا به عللی به کیاسر برگشتم و الان هم بین کیاسر و ساری در رفت و آمدم.
* در زمره بچههای دوره انقلاب هستیم
وضعیت خانوادگیتان؟ متأهلاید؟
من دو تا پسر دارم، رضا و محمد.
چطور شد که به وادی هنر و نویسندگی وارد شدید؟
عوامل زیادی در این زمینه دخیل بودند، اول این که کیاسر ما با وجود این که منطقهای کوهستانی و دور از مرکز است اما بهعلت پیشینه کهن و قدمت چندهزارسالهاش از یک فرهنگ خاصی برخوردار است که در سرنوشت هنری من بیتأثیر نبود، بعد این که ما در زمره بچههای دوره انقلاب هستیم و آن دوره از درخشانترین دورههای فرهنگی کیاسر بود.
تقریباً یکی دو سال قبل از پیروزی انقلاب یعنی موقعی که من کلاس دوم ابتدایی بودم کتابخانهای به نام کتابخانه المهدی در کیاسر تأسیس شد که با وجود کوچک و محدود بودن، نقش بسیار مهمی در پرورش استعداد بچههای کیاسر داشت.
در کنار اینها باید از نقش خانوادهام مخصوصاً پدربزرگم و پدرم یاد کنم، پدربزرگم شعرشناس و آدم اهل مطالعهای بود و کتاب همیشه توی زندگی ما حضور پررنگی داشت.
* خاطرهنویسی عادت موروثی خانواده ماست
نخستین جرقههای نویسندگی را کی در زندگیتان مشاهده کردید؟
توی مدرسه علاوه بر درس ریاضی درسهای ادبیات و انشاء از درسهای مورد علاقه من بود، شاید خیلی از مخاطبان شما انشانویسهای خوبی باشند، این دوستان باید بدانند که اگر خوب بخوانند و مستمر بنویسند حتماً میتوانند نویسنده خوبی شوند، بعد از انشا، خاطرهنویسی در نویسنده شدن من نقش مهمی داشت.
خاطرهنویسی هم یک عادت موروثی خانواده ماست، پدربزرگ مرحومم هر روز خاطراتش را مینوشت، پدر من هم هنوز که هنوز است هر روز این کار را انجام میدهد، حُسنی که خاطرهنویسی دارد این است که ترس از کاغذ سفید را در انسان از بین میبرد، چون که خاطرهنویس مجبور است هر روز یک کاغذ سفید را به کاغذ سیاه تبدیل کند، همین کار اعتماد به نفس به او میدهد که مقابل کاغذ سفید کاسه چه کنم چه کنم به دست نگیرد.
از کی بهطور حرفهای وارد این جرگه شدید؟
هنوز آماتورم و حرفهای نشدم ولی شیراز که بودم با شعر و نقد شعر و قصه کوتاه عملاً وارد این عرصه شدم، البته علاقه به فیلم و فیلمسازی هم با عضویت در انجمن فیلم دانشگاه در همان دوره شروع شد، بعد توسط دوست شاعر و اهل فضلم هادی سعیدیکیاسری وارد کارهای رادیویی شدم، چند سالی برای یک برنامه ادبی به اسم «در انتهای شب» برنامه نوشتم، بعد چند سالی هم برای شبکه رادیویی تهران نمایشنامههای سریالی رادیویی نوشتم و چند سالی ویراستاری کردم، در این بین چند فیلمنامه کوتاه و بلند هم نوشتم.
* تیغ تیز انتقاد در رمان «پریرو» متوجه عالمان بیعمل است
خب حالا برویم سراغ رُمان «پریرو»، چه چیزی باعث شد که این رمان ۳۴۷ صفحهای بهوجود بیاید؟
بله، حکایتی دیده بودم در کتاب تذکرهالاولیا عطار نیشابوری و همچنین کتاب رساله قشیریه که از متون مهم عرفانی هستند، این حکایت درباره عارف بزرگی به نام ابوالحسن سری سقطی بود ـ سقطی یعنی خردهفروش ـ این حکایت در دو سه خط توضیح میدهد که چطور شد این ابوالحسن که یک خردهفروش بوده توی بغداد توانسته به آن مراتب عالی عرفان برسد، و آن حکایت در رساله قشیریه اینگونه نقل شده است: ۳۰ سال است تا استغفار همیکنم از یک شکر که کردم، گفتند: چگونه بود؟ گفت: آتش اندر بازار بغداد افتاده بود، کسی مرا خبر آورد که ابوالحسن دکان تو نسوخت، گفتم: الحمدالله، و ۳۰ سال است تا پشیمانی همیخورم که چرا خویشتن را از مسلمانان بهتر خواستم.
حالا ما توی رمان یک استاد ادبیات دانشگاه داریم که تخصصش توی متون عرفانی است، این آقا ۱۰ سال است که هفتهای سه بار این حکایت را برای دانشجوها درس میدهد اما آخر کار خودش به قول امروزیها سه! میکند، یعنی پسرش سرباز است و توی جبهه، استاد وقتی دارد از دانشکده به خانه برمیگردد نزدیک مسجد محل چلچراغ شهیدی را میبیند و فکر میکند حتماً پسرش کشته شده، اما وقتی جلوتر میرود و عکس پسر همسایه را میبیند خدا را شکر میکند، یعنی همان کاری را انجام داده که ابوالحسن سری سقطی موقعی که شنید مغازهاش نسوخته؛ و همین باعث یکسری تحولات عمیق در این استاد دانشگاه میشود، تیغ تیز انتقاد در رمان «پریرو» متوجه عالمان بیعمل است.
* هنر دارای چنان نیرویی است که تا عمق جان مخاطب اثر میگذارد
نظر شما درباره تأثیر ۸ سال دفاع مقدس بر ادبیات و تأثیری که ادبیات میتواند در نشر و ترویج فرهنگ پایداری داشته باشد، چیست؟
من در یک مصاحبه دیگر هم گفتم و اینجا مجبورم گفتهام را تکرار کنم، ببینید کشوری مثل سوئیس هیچ جنگی را تجربه نکرده و تقریباً ادبیاتی هم نداشته و ندارد، حالا کشورهایی مثل آلمان، ژاپن یا روسیه را در نظر بگیرید، این کشورها که جنگهای عظیمی را تجربه کردند غولهای ادبی زیادی هم دارند، پس جنگ ۸ ساله ما هم حتماً تأثیرات شگفتی بر ادبیات ما خواهد گذاشت که باید منتظر بمانیم تا آثار ماندگار و اصیل در این زمینه بعدها بهوجود بیایند.
همین ادبیات آلمان را در نظر بگیرید نویسندههایی مثل گونتر گراس وهاینریش بل که جنگ را تجربه و حس کرده بودند، آثارشان ۲۰ سال بعد از جنگ جهانی دوم عرضه شد و به بازار آمد، حالا برسیم به تأثیری که ادبیات میتواند در ترویج فرهنگ پایداری بهجا بگذارد، باز ناچارم یک مثال جهانی بزنم، میگویند یکی از علتهای پیروزی روسیه در جنگ جهانی دوم رمان «جنگ و صلح» تولستوی بوده، جداً تعجب برانگیز است، نه؟ رمانی در قرن نوزدهم نوشته شود و باعث پیروزی نیروهای کشورش در قرن بیستم شود، بله، امکانش هست، میگویند چون روسیها اغلب این رمان را خوانده بودند در ناخودآگاه خود به پیروزی خود ایمان داشتند و همین ایمان به پیروزی باعث پیروزی آنها شد، این است تأثیرات ادبیات، هنر دارای چنان نیرویی است که تا عمق جان مخاطب اثر میگذارد.
یک مثال ایرانی هم بزنم بد نیست، یکی از دوستان چند روز پیش برایم تعریف کرد که با خواندن رُمان «عروج» ناصر ایرانی به جبهه رفت، خوب این یعنی چی؟ حالا تازه ناصر ایرانی را زیاد نویسنده خودی نمیدانند! چون ریش ندارد و مو بلند میکند و از این حرفها.
بهعنوان سؤال آخر وضعیت ادبیات پایداری در مازندارن را چگونه میبینید و چه پیشنهادهایی برای مجموعههایی که به این حوزه میپردازند، دارید؟
آنچه که برای من بدیهی و روشن است این است که استان ما از لحاظ فرهنگی هنری حداقل از دو استان همسایهاش یعنی گیلان و گلستان خیلی عقبتر است، فرهنگیتر بودن گلستان به عقیده من به این علت است که رادیو در گرگان خیلی زودتر از ساری شروع بهکار کرده و آن موقعها رادیو رسانهای فراگیر و همگانی بوده نه مثل الان رسانهای غریب و تکافتاده، گیلان هم نمیدانم شاید آرمهای فرهنگی مهمی داشته که در رشد فرهنگیشان تأثیرگذار بودند، انتظارم این است که مدیران فرهنگی استان همت به خرج بدهند و بسترهای لازم برای ارتقای سطح فرهنگ و هنر در استان را فراهم بیاورند، خواهشم از متولیان امر این است که شناخت استعدادهای هنری و تربیت و پرورش آنها اهتمام بیشتری بورزند.
منبع: فارس
سلام و عرض ادب
بابت این گفتگو از چهاردانگه نیوز تشکر میکنم و برای آقای مهندس مرتضوی سلامتی و موفقیت بیشتر آرزومندم.
عمو حسین سلام دمت گرم خوشحال شدیم وقتی مصاحبه ات را دیدم از فحوای کلامت عطر حضورت را حس کردیم وبرایت سلامتی وسرافرازی ازخداوند می طلبیم
با سلام و هزاران درود و تحیات الهی و سپاس از آقای خلیلی بابت مصاحبه با فرهیختگان نسل حاضر . خانواده ی جناب آقای حاج سید مرتضی مرتضوی همگی از فرهیختگان خوش ذوق و خوش قریحه و استعدادی هستند که همیشه از همصحبتی آنان مشعوف و شادمان خواهید شد .شاگردان ممتاز دیروز مدرسه های کیاسر اینک هنرمندان شناخته شده ای در شهرستان و استان و کشور هستند و مهندس سید حسین از پیشروان این خانواده ی فرهنگی و فرهیخته است . برای ایشون ، سید مصطفی و گل برادران دیگرشون و گل پسران شاد و شوخ و شنگشان آرزوی توفیق دارم . و از مصاحبه قشنگتون نکات خوبی آموختم . سپاس و هزاران درود