اختصاصی پایگاه خبری چهاردانگه: به مناسبت هفته دفاع مقدس پای سخنان نویسنده توانمند حوزه دفاع مقدس جناب آقای ابوالفضل قنبرنژاد از بخش فرهنگ پرور چهاردانگه نشستیم. ایشان علاوه بر نویسندگی در هنر عکاسی نیز توانمند می باشد و دراین زمینه هم توانست جوایزی دریافت نماید. با هم این گفتگوی خواندنی را مطالعه می نمایم.
پایگاه خبری چهاردانگه : لطفا” خودتان را معرفی کنید و بفرمایید از چه وقتی شروع به نوشتن داستان کردید ؟
قنبرنژاد : بسم الله الرحمن الرحیم . ابوالفضل قنبرنژاد هستم . اهل و ساکن کیاسر . متولد بهار ۵۴٫ وقتی هفت یا هشت سالم بود به کتاب علاقه مند شدم . آن سال ها در کیاسر کتابخانه ای بود که فقط به یک اتاق اجاره ای خلاصه می شد . یک ساعت در روز باز بود . آن هم اگر مسئول کتابخانه کار دیگری نداشت . چون خیلی از روزها با شور و علاقه می رفتم سمت کتابخانه و سرم می خورد به در بسته ی آن . بیشتر مطالعاتم در دوران ابتدایی و راهنمایی غیر درسی و غیر داستانی بود و خیلی جدی به مقوله داستان نگاه نمی کردم . آشنایی و علاقه ام به ادبیات از دبیرستان شروع شد. علیرغم این که رشته ی تحصیلی ام علوم تجربی بود اما به ادبیات عشق می ورزیدم . هنوز حسرت این را دارم که چرا ادبیات نخواندم. اشتباه پشت اشتباه ردیف شد و رشته ی تحصیلی ام شد چیزی و علاقه ام چیز دیگری . اگر شما می توانید ربطی پیدا کنید بین کارشناسی ارشد علوم و صنایع چوب و کاغذ و داستان نویسی ! از دوران دبیرستان گاهی قلم به دست می گرفتم و لی نه جدی. از شعر شروع کردم . می نوشتم و پاره می کردم و دور می ریختم . مشوق و معلمی نداشتم. فکر می کنم اولین شعر جدی ام را در روز رحلت امام خمینی ( ره ) گفته باشم . این شعر ، همان زمان در یک مراسم دسته روی دانش آموزی با صدای یکی از دوستانم با ریتم سینه زنی قرائت شد . برای نوجوانی در سن و سال من این اتفاق موتور محرکه ای بود. آن شعر این طور شروع می شد :
شهــرها امـــروز غـــرق ماتم اش کوچه ها پر شد زاندوه و غــم اش
ما همه در سوگ او بنشسته ایم در همه جا حجله ی غم بسته ایم
کــــه بزرگـــی رفــت از دنیای دین بـــــا هـزاران آه و نالـــــه این چنین
بعد از دبیرستان وارد دانشگاه شدم و محافل و انجمن های ادبی گرگان و کرج شده بود جولانگاه کارهایم و به من کمک زیادی کرد تا بتوانم این راه را ادامه بدهم . پس از پایان دانشگاه بود که خواندن داستان و رمان های مختلف ، مرا به سمت نوشتن داستان سوق داد و جا دارد که از نویسنده ی خوب و توانا جناب آقای سیدحسین مرتضوی کیاسری یاد کنم و سپاسگزار کمک ، یاری و راهنمایی های روشنگرش باشم . اگر ویراستاری های سخت گیرانه ی ایشان نبود ، شاید حشو و زوائد قلم ام به این زودی مرتفع نمی شد . ضمن احترام به همه ی دوستان دیگر که نامشان، تا باقی ام در ذهنم جاوید است.
پایگاه خبری چهاردانگه : هدف تان از نوشتن چیست ؟ ضمنا” خانواده با نویسندگی شما چه برخوردی دارند ؟
قنبرنژاد: همه ی دوستان واقفند که نوشتن یک وسیله است نه هدف . وسیله ای برای انجام تکلیف . نیاز روحی و از همه بیشتر نیاز و ضرورت های فرهنگی ، اجتماعی ، سیاسی و … است که ضرورت نوشتن را برایم به وجود می آورد . البته باید اضافه کنم ، از آن جا که فرهنگ ما فرهنگ ایرانی – اسلامی است بنابراین ادبیات ما نیز باید برخاسته از همین فرهنگ باشد و هدف اصلی آن رسیدن به حقیقت باشد و لاغیر . اما در مورد قسمت دوم پرسش تان . از آن جا که همسرم از قبل با شرایطم آشنا بود ، با داشتن دو دختر خردسال – غزل و ساغر – همه ی سعی و تلاشش را می کند تا شرایطی را در خانه فراهم کند که من کارهایم را بنویسم یا ویراستاری و دوباره نویسی کنم و از این بابت مدیون صبر و شکیبایی ایشان هستم .
پایگاه خبری چهاردانگه: از آثارتان بگویید . چه کتابهایی از شما تا به حال روانه ی بازار نشر شده و در چه زمینه هایی بوده است ؟
قنبرنژاد: به عنوان مقدمه باید بگویم در کودکی و نوجوانی من ، داستانی اتفاق افتاده بود که زیباتر و جدی تر از همه ی داستانهایی بود که خوانده بودم . داستان جنگ ! من و هم نسلان من ، علیرغم این که آن روزها کودک یا نوجوان بودیم اما از شخصیت های این داستان بودیم و سهمی هر چند کوچک در این رویداد داشتیم . با دیدن سوغاتی هایی که از جنگ برمی گشتند این حس در من به وجود آمد که به آن ها خیلی بدهکارم . احساس کردم آن ها حرف هایی دارند که می شود آن را با قصه گفت . لذا به کمک کنگره ی بزرگداشت سرداران و چهارده هزار شهید استان مازندران و گلستان و با مطالعه ی خاطراتی که از زبان همسران شهید نقل شده بود ، دست به کار شدم و سه عنوان کتاب : ” لبخندی که ماند ” ، ” منصور ” و ” این ها نگهبان تواند ” جزو اولین کتاب هایی بود که به قلم من و توسط کمیته تدوین و انتشارات کنگره ی شهدا به چاپ رسید.این سه کتاب به ترتیب سرگذشت همسران سرداران شهید : ” حسینعلی عظیمی – گلوگاه ” ، ” منصور کلبادی نژاد – گلوگاه ” و ” سید منصور نبوی – ساری ” است .
پس از آن و در سال ۱۳۹۰ ، کتاب ” چشم های بالادزا ” را نوشتم که مجموعه داستان های کوتاهی است بر اساس زندگی شهدای روستای بالادزای ساری . کار بعدی ام ، کتاب ” برای خداحافظی برمی گردم ” است که در سال ۱۳۹۱ و براساس خاطراتی از سرکار خانم سکینه عبدی همسر سردار شهید نورعلی یونسی نوشته شد که این کتاب توانست در سال ۱۳۹۳ نامزد دریافت جایزه کتاب سال دفاع مقدس شود . و آخرین کتابی که به قلم من وارد بازار نشر شده کتاب ” سید مازندرانی ” است که شامل ۷۰ سال خاطرات شفاهی آیت الله حاج سید صابر جباری – امام جمعه ی فقید بهشهر و نماینده ی مردم مازندران در مجلس خبرگان رهبری – است .
پایگاه خبری چهاردانگه: با توجه به این که نویسنده ی دفاع مقدس هستید ، شخصیت شهدا را در کتاب ها و نوشته ها چگونه می بینید و اقبال مردم به این آثار در چه حدی است ؟
قنبرنژاد: ما در بسیاری از آثار جنگی مان ، رزمنده گان را آن چنان به تصویر کشیدیم که از همه ی آن ها کاراکتری فرازمینی ساختیم و این فرازمینی بودن قهرمان داستان لطمه ی شدیدی بر بدنه ی قصه ی دفاع مقدس وارد کرده است . اگر می خواهیم جمعیت کتاب خوان دفاع مقدس بیش تر و بیش تر شود باید طوری بنویسیم که خواننده قهرمان داستان را جدا از خود تصور نکند و باور کند که آن رزمنده نیز مثل او از پوست و گوشتی شکل گرفته که در مقابل حرارت سرخ می شود و می سوزد . او نیز گاهی اوقات دچار یاس ، ترس و هزار آفت روحی دیگر می شود . او هم مانند ما خانه و زن و فرزند دارد و به آنان عشق می ورزد و دلش برای دیدن آن ها تنگ می شود و با وجود همه ی این ها باز بر امیال غریزی خود غلبه کرده و به دعوت شهادت لبیک می گوید. از طرف دیگر همه ی همسران شهید و رزمنده ، همسنگ حضرت زینب ( س ) نبودند. ما باید در داستان هایمان چهره ی واقعی یک زن را با تمام روحیات زنانه اش نشان دهیم . زنی که از تنها شدن می ترسد و ته دلش راضی به رفتن همسرش به جبهه نیست . اما این زن در جریان داستان چنان محکم و قوی می شود که این بار از نبودن همسر در خط مقدم جبهه احساس نارضایتی می کند . اگر واقعیات دفاع هشت ساله ی ما به درستی و باورپذیر در نوشته ها انعکاس یابد ، خواننده به خواندن علاقه مند شده و تا پایان داستان کتاب را نمی بندد . حماسه و دلاوری زمانی ارزش واقعی خود را می یابد که در جریان یک فرایند به وجود آید . یعنی جنگ از یک بسیجی نوجوان که ترس هم جزئی از شخصیت اوست ، جوانی می سازد که دلاورانه روی مین ها غلت می زند تا معبری برای همرزمانش باز کند . و این ها زیبایی های جنگ است که از دل زشتی های آن سر بر می آورد . قهرمانی که از ابتدا به صورت یک سوپرمن یا ملائکه وارد داستان می شود ، در حقیقت نسخه ای است که از قبل پیچیده شده و در آن به نیازهای خواننده توجهی نشده است و بالتبع خواننده هم علاقه ای به تعقیب این قصه از خود نشان نمی دهد.
پایگاه خبری چهاردانگه : به عنوان آخرین سوال ، مشکلات عرصه ی نویسندگی را چه می بینید؟
قنبرنژاد : عمده ی مشکلات این عرصه دارای چهار مرحله است : چگونه نوشتن ، چگونه کتاب شدن ، چگونه توزیع شدن و چگونه خواندن . البته دغدغه های مادی هم بخش مهمی از مشکلات نویسندگان امروز است . وجود حداقل امکانات مالی ، به نویسنده آرامش و فراغ بال می دهد تا بی دغدغه بنشیند و آثار بلند و ارزشمندی خلق کند . نوشتن داستان نیاز به آرامش پیوسته ای دارد که متاسفانه اکثر نویسندگان ما از این آرامش محرومند . در خصوص آثار دفاع مقدس هم مرجعی که به این گونه آثار اجازه ی نشر و چاپ می دهد باید بتواند سره را از ناسره به درستی جدا کند . یک اثر جنگی قوی را باید از آثار سرهم بندی شده جدا کرد و از آثار ارزشمند در این حوزه تقدیر شایسته ای به عمل آید و در تیراژی وسیع چاپ شده و به درستی به خوانندگان معرفی شوند . نکته ی آخر این که عرصه ی دفاع مقدس عرصه ای است که باید حساب شده و سنجیده وارد آن شد چرا که در این زمینه آن قدر کار ضعیف به بازار عرضه شده که بیشتر افراد با دیدن یک عنوان یا طرح روی جلد ی که به شکل کاملا” کلیشه ای به این موضوع پرداخته بدون باز کردن کتاب روی گردان می شوند . به قول یکی از دوستان باید شاگرد تنبل ها را از این عرصه بیرون کرد . ادبیات و هنر دفاع مقدس جای جولان شاگرد تنبل ها نیست .باید سلیقه ی خوانندگان حرفه ای و نیمه حرفه ای و حتی خوانندگان معمولی را به این سمت سوق داد . البته باید گفت یک نوشته ی خوب ، باید یک کتاب خوب شده ، توزیع خوبی شود و در نهایت خوب خوانده شود . با فراهم آمدن همه ی این عوامل است که می توان به آینده ی دفاع مقدس امیدوار بود.
هشت سال دفاع مقدس در طول و عرض جغرافیایی حداقل پنج استان مرزی غرب و جنوب کشور ، و تاثیراتش بر کل کشور و تاریخ و تمدن ایران ، جای آن را دارد که در موردش آثار حماسی ای هم ردیف جنگ و صلح تولستوی خلق شود . هنوز هزاران حماسه و هزاران از خودگذشتگی سر به مهر باقی مانده و جا دارد که به آن بهای بیشتری داده شود . در پایان از همه ی عزیزانی که در این راه آستین ها را بالا زده اند ، تشکر و از سایت وزین چهاردانگه که شرایط این مصاحبه و بازگویی این موضوعات را فراهم ساخته ، بسیار سپاس گزارم .
سلام ، به هنرْ مرد ادبیات داستانی شهرم افتخار می کنم و تبریک و خدا قوّت می گویم . به بی آلایشی و پاکی قلمتان هم آفرین می گویم . إیمان دارم شما و قلم شما مصداق ((نون والقلم )) هستید ؛ نه ((نُون از قلم )) . پیروز و سر بلند باشید. خامه تان همواره بی قرار باد . منتظر تقریر های بیشتر قلمتان هستیم ایوالفضل جان .
آرزوی موفقیت بیشتر برای این نویسنده پر تلاش چهار دانگه داریم
با سلام و احترام: جناب آقای ابوالفضل قنبرنژاد دستانت پرتوان باد و اندیشه ات همیشه فوران، چه دعایی برایت بکنم جز بگویم خنده هایت از سر شوق، گریه هایت از سر ذوق ( الهی همیشه موفق باشی )
سلام وقت بخیر خوشحالم دوباره درشهرم جوانان می درخشند وافتخار می افرینند با ارزوی موفقیت وبهروزی سلامتی برای جناب اقای قنبر نژاد اندشه ات بلند دستانت پرتوان قدمهایت استوار
درود بر ابوالفضل عزیز. یاد دارم در محفلی، شعری از سویدای جان خواند که هنوز گهگاه، موضوع زمزمه های من است.
کیاسر به امثال او که در عزلت ها، می فهمند و با مرهم های دروغینِ روزمرگی، درد را از یاد نمی برند؛ سخت نیازمند است. امید دارم که تا هست، جوان باشد.
موفق باشید