به مناسبت فرا رسیدن ماه محرم، ماه خون و قیام حسینی، مرثیه سرایان نامدار چهاردانگه ای معرفی می شوند. در مطلب قبل نشاط هزارجریبی یکی از مرثیه سرایان چهاردانگه معرفی گردید. ( لینک مطلب ) امید است، مداحان از اشعار آنها در ماه محرم استفاده نمایند.
همچنین در مطلبی که در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۹۴ در پایگاه خبری چهاردانگه انتشار یافته بود، دیوان خطی سید شفیع و سید محمد ارایی معرفی شده بود. ( لینک مطلب )
سید شفیع ارایی متخلص به مغتنم ارایی
آیهالله سیّد شفیع بن میرگَتی معروف به مغتنم ارایی از مادری به نام شهربانو در حدود سال ۱۲۲۰ ه ق در روستای اراء چهاردانگه دیده به جهان گشود.
ایشان از شاگردان ملا عبدالعظیم هزارجریبی (ولویه ای) ( ملا عبدالعظیم دایی ایشان بودند) در مدرسه مروی تهران و همدرس آیت ا… سید ابوالحسن اصفهانی در عتبات عالیات بود. سید شفیع بعد از طی دوره مقدمات برای کسب دانش به حوزه علمیه اصفهان و سپس به نجف اشرف رهسپار شد و بعد از کسب علوم و رسیدن به درجه اجتهاد به ایران برگشت.
سید شفیع ارایی با تاسیس حوزه علمیه در روستای اراء وظیفه ی تربیت علمای منطقه را بر عهده گرفت او از علمای بزرگ بوده و همچنین به کار قضاوت اشتغال داشت.( دانشوران ساری، اسلامی حسین، پژوهش های فرهنگی، ۱۳۷۹،ص ۱۷۷)
مرحوم حاج سیّدشفیع علاوه براینکه ازعلمابزرگ و ازسادات جلیلالقدر هرچند به صورت گمنام میباشند ، ایشان در شعر به مغتنم تخلص می نمود و کتابی به نام«دلسوز» اشعاری پیرامون مصایب اهلبیت سلامالله علیهم توسط حجهالاسلام والمسلمین سیدضیاء الدین میرعمادی که در سابق مدیرنشریه عماد وسالیانی در دادستانی انقلاب و مدیرمؤسسه باقیات و صالحات ، مسولیت های داشتند چاپ شده است ولی از تالیفات دیگر حاج سیّد شفیع ره اطلاعی فعلا در دست نیست.
سرانجام معظّمله در إراء بدون اینکه صاحب فرزند شوند که خود از دلایل عمدهی گمنامی وغربیبی این عالم است فوت میکنند که غریبانه به قم منتقل میشوند و در آنجا مدفون می شوند ایشان در اشعارخود اشاره میکند«شرط انصاف نباشد به إراء کرده مقام»ودیگر از غربت و گمنامی این عالم اثری ازمقبرهی او نیست و هچنین روستای إراء که هماکنون دارای علماء و مجتهدین و فظلای بسیاری است شاید به برکت وجود این عالم باشد.
طاهری شهاب در باره تاریخ فوت ایشان می نویسد سید شفیع در سال ۱۳۰۵ هجری قمری در زادگاهش اراء درگذشت، و در همان جا مدفون شد.(تاریخ ادبیات مازندران، سید محمد طاهری شهاب ، ویرایش زین العابدین درگاهی، رسانش ۱۳۸۱ ،ص ۶۱۵)
نمونهای ازشعار حاج سیّد شفیع.
خبــر بـه حدّ تواتــــر رسیــده از معصـــــوم هرآن کس که بگرید بـــر آن شه مظلوم
گناه او همــــه از ســــر و انجمــــن ریـــزد چو برگهای درختان به فصل باد سموم
بهشت وخلد بر او واجب از خـــدای کــریم هر آنکه گریـــه نماید نمیشــود محروم
عجب مکن که حسین هرچه داشت کرده نیاز خــدا نیاز کنـــد هرچه را برآن مغموم
بیــــــــا گـریــه عـــزیــــزا تباکـــی او کــــن بیا تو روضهی رضوان نمـــا به خود محتوم
ایشان به زبان مازندرانی هم شعر می سرود ، شعر زیر نمونه ای از شعر به زبان مازندرانی است:
کشتی بموء کنار دریا بار بی ایته ابر بمــــوء مــــاه ره ظلال بـــی ایته
هندو بمــوء شاه زنکبـــار بی ایته زحل بموء جای مشتری قرار بی ایته
آیت الله شیخ علی اصغر ولویه ای شعر زیر را در مرگ سید شفیع ارایی سرودند:
شنیـــدستم فقیــــــه ال طــــــــه شفیعـا چون نمـــود آهنــگ بالا
سروش غیب را بشنید و جان داد زشوق عشق جان را رایگان داد
زمهیای وصالش گشته مــدهوش نموده هستـی تــن را فراموش
بگفتــــــــا انــــــدر وقت پــــــــرواز که غفـــران در رحمت نمـــا بـاز
مراثی سید شفیع ارایی
زبان حال حضرت زینب با امام حسین(ع)
آخر ای شه تو مرا بی کس و بی یار ببین اسیران به ره شام گرفتار ببین
بی مدد کار ببین چشم خونبار ببین
تو در این دشت بلا خفتــــه و فریاد زنـــان در بیابان مغیلان به شب تار ببین
الامانست الامان چشم خون بار ببین
کاروان می برد و می بردم جانب شـــام چه کند زینب بیجاره که ناچار ببین
گویم از ظلم کدام چشم خون بار ببین
لشکر کوفه و شام همه خونخوار و دغا من محزون به میان همه خونخوار ببین
می زند سنگ جفا چشم خونبار ببین
ریسمان بسته به بال حرم حبل متین جور غدار نگر ظلم شرر بار ببین
پسر سعد لعین چشم خونبار ببین
نه کسی حرمت و نی محرم مان جز که علیل آنهم اندر غل و زنجیر ستمکار ببین
یادگارم ز خلیل چشم خونبار ببین
حرم آل عبا بی کس و بی یار و معین در بدر بی پدران برسر بازار ببین
ناله زار غمین چشم خونبار ببین
به سر نیزه سرت می رود و می بردم کوه و صحرا و بیابان پی سردار ببین
جسم و جان و جسدم چشم خونبار ببین
دختر میر عرب می رود از کوفه به شام شام چون کوفه به من طعنه بسیار ببین
از ستم های ظلام چشم خونبار ببین
ستم آل زنا می کشد از کوه وفا ورنه من بر سر پیمانه ی سالار ببین
ز ره جور و جفا چشم خونبار ببین
نوجوانان همه درد و تو بی غسل و کفن زینب اندر سفر شام در آزار ببین
کربلا کرده وطن چشم خونبار ببین
این همه کودک و اطفال و زنان بی پرو بال قسمت زینب بیچاره غمخوار ببین
بسته شد بال به بال چشم خونبار ببین
نه کسی همسفر همدم و نه مونس من سخن کعب و سنان همدم و بیمار ببین
جزء غم و درد و محن چشم خونبار ببین
غم ایام شفیعا به ضمیرم که نوشت بسر دفتر غم زینب افکار ببین
طینتم از غم بسرشت چشم خونبار ببین
گفتگوی امام حسین با حضرت حق
زجام عشق تو یارب که مستم طناب عمر خود را من گسستم
سر پیمانه روز الستم الهی یا الهی یا الهی
تو از قلب حسین خود گواهی
به زیر تیغ کین من پا کشیدم زآب نیش خنجر من چشیدم
شماتتهای دشمن من شنیدم الهی یا الهی یا الهی
به حال زار من یا رب گواهی
ز فرط تشنگی روزم شب تار یتیمان از عطش چون نقش دیوار
پریشان خواهران با ناله زار الهی یا الهی یا الهی
زحال تشنگان یا رب گواهی
کنار شط سقای رشیدم دو بازویش جدا لب تشنه دیدم
سراسیمه بسوی او دویدم الهی یا الهی یا الهی
تو از قلب حسین خود گواهی
فدا کاری نمودم اکبرم را بقربانگاه بردم اصغرم را
بخون آغشته دیدم جعفرم را الهی یا الهی یا الهی
به حال زار من یا رب گ واهی
حسن را بوده قاسم یادگاری مرا نو کدخدا بنموده یاری
بخاک و خون طپان شد در کناری الهی یا الهی یا الهی
به حال زار من یارب گواهی
جوانان بنی هاشم فداکا پریشان خواهرانم را تراکا
ترکت الاهل کلا فی هوا کا الهی یا الهی یا الهی
تو از قلب حسین خود گواهی
به عهد خود وفا کردم الهی وطن در کربلا کردم الهی
که باشم مغتنم را من پناهی الهی یا الهی یا الهی
به حال زار من یا رب گواهی
زبان حال حضرت مسلم
من اولاد عقیل مسلم زار به چنگ کوفیان گشتم گرفتار
همه آشوب این شهر از برایم که ریزد خون من این قوم خونخوار
غریبم من غریبم من غریبم
زخویش و اقربا من بی نصیبم
نه سر دارم نه سامانی در این شهر ز سایه سایه بانی دارم این شهر
نه جایی رهبرم نه رهنمایی نه خانه خانمانی دارم این شهر
غریبم من غریبم من غریبم
زخویش و اقربا من بی نصیبم
حدیت اکرم الضیف پیمبر شنیدی گرچه مهمان بوده کافر
منم مسلم پناهم ده بخانه ز بهر خاطر خاتون محشر
غریبم من غریبم من غریبم
زخویش و اقربا من بی نصیبم
بیا ای زن پناهم ده تو امشب پناهم جایگاهم ده تو امشب
مرا نی خانه و منزل در این شهر بیا در خانه راهم ده تو امشب
غریبم من غریبم من غریبم
زخویش و اقربا من بی نصیبم