روي هر پله شمعي روشن مي كرد! (آئین نوروز در فرهنگ مازندران)
خاطرش يادي از عمو نوروز مي كند كه روزهاي پاياني سال با لباسهاي محلي و با صداي دلنشين در كوچه پس كوچه ها نوروز خواني مي كرد تا همه را دعوت به استقبال از سال جديد بكند و شعرهايي از عمو نوروز را با خود آرام آرام زمزمه مي كند كه از دوازده امام شیعیان ياد می کند.
همی خوانم امام اولین را شه کشور، امیرالمومنین را
زبان بگشا بگویم این سخن را امام دومی سلطان حسن را
امام سومی شاه شهیدان حسین جان کشتۀ تیغ لعینان
امام چهارمی زیدالعباد است گل باغ حسینم نامراد است
امام پنجمی خوانم نه باقر گل گلدسته ی آل پیمبر
امام ششمین خوانم ز جعفر شفاعت می کند در روز محشر
امام هفتمی موسی کاظم ولی لطف خدا را من بنازم
امام هشتمی سلطان رضا بود یقین دارم که جدش مصطفی بود
امام نهمین سلطان نقی را نقی و هم تقی و عسکری را
امام دهمین آمد به میدان ملائک بر سرش می خواند قرآن
امام یازدهم عسکر امام است ندا آمد که خلقان را تمام است
تمام کردم دوازده تن امام را محمد مهدی صاحب زمان را