سید روح الله شجاعی کیاسری در صفحه شخصی خود نوشت:
برای همسنوسالهای من این تصویر آشناست، البته نه این مکان! بلکه مشابه اون، برای شما هم شاید اتفاق افتاده باشه.
من سهسال رو زمان جنگ درس خوندم از ۶۴ تا ۶۷، بعدش با صدور قطعنامه ۵۹۸ بساط جنگ از کشور برچیده شد.
اون سالها تو نمازجمعه، راهپیماییها و یا زمانی که شهیدی میآوردن اینطور ما رو سازماندهی میکردن.
اینجا حسینه قدیمی کیاسره، جایی که با همه خاطراتش به تاریخ پیوست. ساختمان قدیمی که چندسال پیش درهم کوبیدن و از نو جاش یک ساختمون بنا کردن، بدون در نظر گرفتن المانهای خاص یک حسینیه در مازندران. بحث من اما معماری سنتی ایرانی و اسلامی نیست!
این عکس تداعیکننده سالهای پر از التهاب دهه ۶۰ هست، هفتهای که در پیش داریم دو تا مناسبت داره، یک آغاز سال تحصیلی و بعدی هفته دفاع مقدس.
خوب یادمه کیسههایی رو که پر از خاک میکردیم و سنگر میساختیم وسط حیاط مدرسه یا مبالغی رو به عنوان کم به رزمندهها پرداخت میکردیم.
یادتونه لابد اون قلکهای کوچولوی که شکل تانک بود به رنگ حنا!
چقدر یادآوری اون روزها مبهم، الان سخت و دشواره، یک عده پدرهاشون نبودن و اونها میشنیدن قراره فردا نه پسفردا شهید بیارن…
الان که بهش فکر میکنم، میبینم چه ارادهای داشتن اونهای که از زن و بچهشون گذشتن و دل به دریا زدن و رفتند و دیگه بر هم نگشتن!
تو کیاسر ما چندتا از همین جوانمردها بودن ز جمله شهید والامقام ابوالقاسم خانگاه، کسی که کارگر شرکت فولاد (زغالسنگ) بود و به صورت بسیجی رفت مناطق جنگی! بعدها تنها مدرسه ابتدایی پسرانهی روستا به نام او مزین شد. یکی از پسراش یکسال از من کوچیکتره و الان نزدیک ۳۸ساله سایه پدر رو بالاسرش احساس نمیکنه.
سلام و درود خدا بر همه جان برکفان، خصوصا شهدای دفاع مقدس.
ما در منطقه شمال کشور جنگ نداشتیم ولی سایه جنگ رو کاملا احساس میکردیم، صدای آژیر قرمز رو میشنیدیم و گاهی به شوخی و خنده به نقاط امن خونه پناه میبردیم!
جنگ شوخی نبود و الان بعد از ۳۰ سال از پایان جنگ هنوز آثار اون رو داریم احساس میکنیم.
کاش کمی، فقط کمی به خودمون بیایم و ببینیم چهقدر بابت این آرامش هزینه دادیم، حالا عدهای خودشونو صاحب این مملکت میدونن بدون اینکه کمترین هزینهای رو پرداخت کرده باشن، دارن از بیتالمال اینطور سوء استفاده میکنند.
متاسفانه هر روز اعتماد مردم داره کمرنگتر میشه، ملتی که از جانشون گذشتن برای حفظ اینخاک!