برای معرفی بهتر آثار؛ نیازمند تشکل قوی در منطقه هستیم
در لابه لای ارتباط کاری ام از طریق یکی از دوستان با هنرمند جوانی آشنا شدم که آثارش حکایت از پختگی و تجربه بالای او دارد. خوب حرف می زند و پیشنهاداتش راهگشاست. از وضعیت ارائه آثارش در استان راضی نیست اما با مشتری هایش خارج از استان ارتباط دارد. علاقمند به کارش هست و معتقد است با آب و خاک می شود کیمیا کرد. این را به خوبی در آثارش می توان دید.
واقعا گفت و گوی خوبی بود. دوست عزیز آقای شجاعی دست شما درد نکنه. واقعاً عالی بود
ممنون عالی بود
سلام خانم اشرفیان. هنر شما را تحسین می کنم.
یکی دو نظر دارم.
در باره ایجاد تشکل هنرمندان کیاسر یا بهتر بگویم چهاردانگه، با شما موافق هستم. متاسفانه در کیاسر و چهاردانگه، هنر و هنرمندان به ویژه هنرهای سنتی و یا تجسمی شناخته شده نیستند.
در این باره می توانیم :
الف. با شناسایی و دعوت از هنرمندان از طریق همین سایت چهاردانگه نیوز برای ایجاد تشکل هنرمندان چهاردانگه اقدام نماییم.
ب. بنده حاضرم به عنوان هنرمندی کوچک در رشته گرافیک و عکاسی،خط و گرافیک و نقاشی در این زمینه با شما و سایر دوستان هنرمند همکاری نمایم.
پ. اعلام آمادگی می کنم بنام هنرمندان تجسمی چهاردانگه برای برپایی نمایشگاه در کیاسر و ساری از طریق سازمان میراث فرهنگی استان و یا شهرداری کیاسر و ساری و یا به همت سایر نهادها و هنرمندان تلاش کنم.
ت. ضمناً وبلاگ تان باز نمی شود. لطفاً بررسی نمایید تا بتوانیم آثارتان را ببینیم.
منتظر اعلام نظر شما و سایر دوستان هنرمند چهاردانگه ای هستم.
موفق باشید.
با احترام/ عین اله آزموده. روستای بالاده. کارشناس ارشد گرافیک.
با سلام.ممنونم از حسن نظرتون. امیدوارم ایده ها و نظراتی ک دادید رو بشه عملی کرد.و صمیمانه از اعلام همکاریتون سپاسگذارم …
واقعا گزارش بسیارجالبی بود انشا.الله که موفق وموئد باشید
تشکر دوستان.
اگر کسی رو می شناسید با توانایی و یا هنر که قابل درج در این فضا باشه معرفی کنید حتما با استقبال عمومی مواجه میشه.
من هم از خانم اشرفیان بابت این مصاحبه ممنونم . ایشون به سختی حاضر شد حرف بزنه
آفرین به افتخار آفرینان کیاسر
امیدوارم همیشه موفق باشی
چشم آن «آهوي سر گشته كوهي » است هنوز
كه نگه مي كند از آن سوي اعصار مرا .
بوته گندم ِ روئيده بر آن بام سفال
باد آورده ی آن خرمن آتش زده است
كه به ياد آورد از فتنه ی تاتار مرا
تا كجا می برد اين نقش به ديوار مرا ؟
تا بدانجا كه فرو مي مانَد
چشم از ديدن و لب نيز زگفتار مرا . «شفیعی کدکنی»