پایگاه خبری چهاردانگه: زنده یاد مهدی محمدنژاد فرزند احمد در سال ۱۳۱۶ درکیاسر مرکز بخش چهاردانگه شهرستان ساری، در یک خانواده مذهبی دیده به دنیا گشود.
تحصیلات ابتدایی را در کیاسر، متوسطه را در ساری و عالی را تا درجه لیسانس ادبیات و علوم انسانی در دانشگاه تهران به پایان آورد و بیش از چهل سال در دبیرستانها و دانشگاههای استان, خستگیناپذیر به پرورش نوگلان این مرز و بوم همت گماشت.
تحقیقات و دستنوشتههای ایشان در بررسی احوال و اقوام مختلف مازندرانی و تاریخ و ادبیات آنها نشان از علاقه و تسلط بر فرهنگ بومی و منطقهای دارد. با وجود اینکه قدرت قلم ایشان در زمینه قصیده، غزل و سایر قالبهای شعری ستودنی است اما ارادت ویژه به خاندان پیامبر (ص) و
علیالخصوص امام حسین (ع) و فرهنگ عاشورا سبب شد اولین جلد از آثارشان را بیشتر به نوحهها و مرثیهها اختصاص دهند که متاسفانه علیرغم تمام تلاشها در تایپ و آمادهسازی این اثر, دست اجل فرصت تکمیل, تصحیح نهایی و چاپ را به ایشان نداد و در حالی که همچنان بیوقفه به تعلیم فرهنگ و ادب اسلامی، ایرانی و بومی مشغول بودند در مرداد سال ۱۳۸۱ بر اثر ضایعه مغزی دار فانی را وداع گفتند و به ملاقات حضرت دوست شتافتند.
شعری از استاد غلامرضا طبری، درر ثاء استاد حاج مهدی محمدنژاد کیاسری
صاحب قلم در اوج هنرهای دلبری
شاعر به سان صائب و سلمان و انوری
گوهر تراش مظهر عشق و تلاش و ذوق
آن برتر از ستاره ناهید و مشتری
————————————
در رثای یک دوست(همسفر ناشناس کوی دوست)
عارفی اهل دیار عاشقان
ره گشود بر مقصد خلد آشیان
شاعر اهل ولد اهل ادب
همنوا با عاشقان پرتاب و تب
عارفانه در سرای اولیا ء
نغمه خوان در وادی عشق و صفا
خاطره دارم از او در کوی دوست
زآنچه گویم جمله ای از خوی اوست
زائر بیت خدا وکعبه بود
کاروان را خود صفا و اسوه بود
دائما بوده ترنم بر لبش
بهره منده از نوا و چه چه اش
در دیار آل طاها روز و شب
ذکرمولایش حسین بود زیر لب
او معلم اوشریف و خوشنهاد
بوده نامش مهدی محمدنژاد
روح پاکش رهسپار کوی دوست
میزبانش دلبر دلجوی اوست
حامداز هجر فراغش دل غمین
دیده بسته در وداع آخرین
روحش شاد و یادش همیشه جاوید باد
شنیدن خبر مرگ دوست دشوار است(استاد حجت اله حیدری)
مراسم سومین شب رحلت استاد ( مسجد اعظم محمد رسول الله کیاسر)
شنیدن خبر مرگ دوست دشواراست
اگرچه باورطبعم به نفی وانکاراست
به خویش گفته ام این مردرفت باور کن
غم فراق چنین دوستان جگرخوار است
رفیق باهنری ازدیار سبزادب
زفضل وشعر و سلوکش زمانه پر بار است
معلمی همه آزادگی و دلسوزی
که نام نامی او صدر لوح ابرار است
چه زخم درد غریبی چشیده ام کاری
کزآن به مویه دلم هم نوای با تار است
چنین مسافرتی گر چه هر کسی دارد
برای من به خدا رفتنش دل آزار است
هماره نام محمدنژاد می ماند
نظیر نادره مردی چو او نه بسیاراست
غروب شامگه آفتاب مردن نیست
حیات بعد حیات از بدیع آثار است
نمرد ه مهدی شیرین کلام ما حجت
زمان زفیض هنرهای دوست سرشار است
۱۶ مرداد ۸۱