پایگاه خبری چهاردانگه
بخش چهاردانگه شهرستان ساري

گزارش یک گردشگر ایرانی از چشمه سورت

مسیر سفر عبارت بود از: تهران، سمنان، شهمیرزاد، باداب سورت، ساری، بهشهر، گرگان، آزادشهر، گنبد کاووس، گالیکش، روستای فارسیان، گرمه، جاجرم، نقاب، سبزوار، روستای استیر، نیشابور، عشق آباد، …..

1

 

« گُم آباد گردی » عنوانی است که برای سفر ۶ روزه در اردیبهشت سال ۱۳۹۱ انتخاب کرده ام. دلیل انتخاب این است که در این سفر اهدافی را دنبال می کردیم، در ضمن میل به بی برنامه بودن سفر هم داشتیم. بنابر این مفهوم “ آبادی” (نمادی از هدفمند بودن) را با “ گم شدن” (نمادی از بی برنامه بودن) و میل سفر (گردش) آمیختم و ترکیب فوق به وجود آمد.

 

اما اهداف اصلی بنده در این سفر به ترتیب عبارت بودند از: اردیبهشت، خراسان، پیدا کردن مضامینی برای گردشگری ادبی و آزمودن مهمان نوازی ایرانیان در روزگار حاضر. این سفر از ساعت ۷:۴۸ صبح روز دوم اردیبهشت از منزل پدری “حسین جندقی” در شرق تهران آغاز شد و در آخرین دقایق روز هفتم اردیبهشت در منزل پدری بنده در غرب تهران به پایان رسید. در کل سفر حدود ۳۵۰۰ کیلومتر طی مسیر کردیم. در دو روز اول دو نفر بودیم و در ادامه سفر تعدادمان به سه نفر رسید.

 

مسیر سفر عبارت بود از: تهران، سمنان، شهمیرزاد، باداب سورت، ساری، بهشهر، گرگان، آزادشهر، گنبد کاووس، گالیکش، روستای فارسیان، گرمه، جاجرم، نقاب، سبزوار، روستای استیر، نیشابور، عشق آباد، روستای ماروس، کدکن، تربت حیدریه، چخماق، قلعه نو، روستای تورانه، روستای تنگل مزار، باخرز، تایباد، نشتیفان، قائن، سرایان، فردوس، بشرویه، روستای اصفاک، عشق آباد، روستای رباط زنگ، بیارجمند، میامی، شاهرود، دامغان، سمنان، تهران. (بازدید ما از مکان هایی بود که پررنگ شده اند)

 

ساعت ۱۲ نیمه شب (پایان ۱ اردیبهشت و آغاز ۲ اردیبهشت1391 ) به خانه پدری حسین جندقی رفتم و در منزلشان خوابیدیم تا صبح روز ۲ اردیبهشت بعد از خوردن صبحانه سفرمان را شروع کنیم. از تهران به سمت سمنان سفرمان را آغاز کردیم. در مسیر و قبل از رسیدن به سمنان، از جاده منحرف شدیم تا از مناظری که جذبمان می کرد، عکس بگیریم.

 

اولین مرتبه بود که با حسین سفر می کردم، بنابراین سوالاتی پرسیدم تا بدانم که مرامش در سفر چگونه است و چقدر به محل خواب و خوراک اهمیت می دهد. دانستم که مشکلی نخواهیم داشت و هدف، سفر و لذت بردن از سفر است.

 

چندین کیلومتر از جاده اصلی منحرف شدیم و در مسیر خاکی به دل کوه های اطراف نفوذ کردیم و این عکس ها را گرفتیم.

 

ساعت ۸:۳۰ صبح یا دیرتر بود که با “ کیوان فرهمند”، یکی از راهنمایان گردشگری استان گلستان تماس گرفتم و گفتم که شب را در منزل او (منزل پدری اش) خواهیم بود. گفت که منتظرمان خواهد ماند.

 

در مسیر متوجه این تابلو شدیم. پروفسور پرویز کردوانی را خیلی ها می شناسند. خوش صحبت است و نظریات جالبی دارد. وقتی که در کلاس های موسسه “اکوتور” شرکت می کردم با او درس داشتیم.

 

این صحنه ها خوش خبر بودند. نوید روزهای بهاری و سفری پر طراوت از چهره شان پیدا بود و ما دانستیم این را.

 

مسیری که از “شهمیرزاد” به سمت “فولاد محله” می رود، زیبا و کم تردد است.

 

درخت ها، خبردار، به فرمان بهار

 

اگر این درختان کمی بیشتر برگ دربیاورند، بی شک از این حَصر پرخواهند کشید.

 

پرنده های مهاجر با قرمزی پرهایشان شکوه آسمان را دوچندان می کردند.

 

متاسفانه عکس های بهتری نتوانستم بگیرم.

 

حدود ۱۷ کیلومتر مانده به “کیاسر” (در مسیر فولاد محله به کیاسر) این تابلو دیده می شود. از جاده اصلی باید به سمت راست برویم تا خودمان را به “باداب سورت” برسانیم. در لهجه ی محلی به “ او باد سورت” (او: آب) شهرت دارد. در ادامه مسیر جایی که به رودخانه رسیدیم مسیر را اشتباه رفتیم و به روستای “مالخواست” رسیدیم. روستای جالب توجهی بود. (چهاردانگه نیوز: در زبان مازندرانی به «وا اوی سورت» معرف است.)

 

برای رسیدن به چشمه های “باداب سورت” یک مسیر پیاده روی ۳۰ دقیقه ای را باید بپیماییم.

 

یاد سهراب می افتم.

 

جرعه هایی که به جان بهار تقدیم می شوند.

 

بودن بدون اندیشیدن!

 

هرچند برای دیدار چشمه ها عجله داشتم، اما بهار همچنان با فریبایی اش، از سرعتم می کاست.

 

و ناگهان رسیدیم

 

اینجا پر از میکرو و ماکرو شگفتی بود.

 

همه صحبت عشق آب و سنگ است.

 

و همیشه آزار دهنده است حضور بی تدبیر انسان در حضور خلوص طبیعت

 

هیچ کس نبود جز حسین و نسیم، و من و بهار. گفتیم در هم آغوشی آب و سنگ، من و حسین هم سرمان بی کلاه نماند.

 

باداب سورت بی نظیر بود، بدون این که من تا به حال دیده باشم او را.

 

کوچکی حسین در آن انتها خبر از وسعت چشمه ها می دهد.

 

آنقدر شگفت انگیز بود که نمی دانستم از کجا و چگونه باید عکس بگیرم. حقیقتا زیبا و دلفریب بود.

 

غرق در تفکر است انگار

 

زلال پژواک آب

 

عکس های بسیاری گرفتم و حیفم آمد که نشان ندهم.

 

این هم پرده برداری از حسین جندقی، همسفرم.

 

ما که در مسیر “کیاسر” به “ساری” بودیم، اما این درخت به مقصد رسیده بود گویا.

 

به هر حال بعد از ۱۳ ساعت سفر، حدود ساعت ۲۱ به گنبدکاووس رسیدیم. یک جعبه شیرینی خریدیم و به منزل پدری “ کیوان فرهمند” رفتیم. خانواده اش آب و نانمان دادند و از ایمانمان نپرسیدند. کلی گپ زدیم و شب را همانجا بیتوته کردیم.

 

نقل از وب سایت شخصی آرش نورآقایی

 

1 نظر
  1. کاربر می گوید

    جالب بود با چه ماشینی رفتید یک عکس میذاشتی

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.