قدمعلی باجان در سال 1339 در یکی از روستاهای چهار دانگه بنام ” ولویه سفلی ” دیده به جهان گشود. دوران تحصیلی ابتدایی را در زادگاه خود وراهنمایی را در مدرسه شبانه روزی ساری(مرداویج) گذراند. بعد به خدمت اعزام شد بعد از اتمام خدمت دوباره به درس خود ادامه داد. با ثبت نام دربسیج ،دست به فعالیت های سیاسی زد. مبارزه با گروهکها، رأس فعالیت های او در انقلاب اسلامی بود. تنها روزها به کار و تحصیل و شبها با گروههای مقاومت و برادران بسیج همکاری می کرد.ازآنجا که خودسازی را مسئله شرعی خود میدانست، در کلاسهای ایدئولوژی و معارف اسلام شرکت می کردد . ر ادامه ی فعالیت های انقلابی، در میانه ی سال تحصیلی، برای نبرد با صدامیان به جبهه رفت در همین راستا در دی ماه1360 در دوره ی آموزشی چالوس شرکت کرد و از آنجا به جبهه عزیمت کرد. سرانجامدر عملیات فتح المبین و در نبرد سنگین چزابه در تاریخ 10/12/1360 به درجه شهادت نائل آمد. و بعد از چندی او را در زادگاهش، روستای ولویه سفلی کنار قبر پدرش به خاک سپردند.
( وصیت نامه برهر فرد مسلمان که عقیده ی کامل دارد واجب است. ) امروز که دنیا پر از ظلم و جور و استبداد شد و توان و قدرت مردم محروم جهان برای نجات دادن خود ضعیف شده است ، قوای مردمی از جهان سر به قیام و حماسه آفریدند تا مردمان محروم را از زیر یوغ استعمارگران نجات دهند و انقلابی اسلامی عظیمی بپا نمودند وابر قدرتهای شرق و غرب را به وحشت انداخت؛ و توطئه های مزدوران داخلی و خارجی یکی پس از دیگری شروع شد و مردمان انقلابی و اسلامی تاکنون، هر توطئه ی این خدابیخبران را در نطفه خفه نمودند و آنها را در زباله دان تاریخ ابدی فرستادند. از سوی دیگر شیطان بزرگ آمریکا رژیم مزدور بعثی عراق را به جنگ با اسلام سوق داد اما ارتش قدرتمند اسلام و سپاه سرافراز و بسیج مردمی در برابر لشکریان کفر مقاومت کردند. من به عنوان یک بسیج مردمی و سرباز اسلام و قرآن و رهبر انقلابمان به جبهه حق علیه باطل می روم تا از سرزمین اسلام وقرآن دفاع نمایم و مردمان مسلمان عراق را که در زیر ظلم و جنایتکاران صدامی هستند آزاد نمایم و انقلاب اسلامی را در کشورعراق، بلکه در تمام سراسر جهان به رهبری امام خمینی عزیز صادر کنیم تا دیگر محرومان جهان هم مثل مردمان رنج کشیده ایران آزاد شوند. ای مردمان مسلمان ایران! شما را به خدا سوگند میدهم که رهبر عزیزمان را تنها نگذارید وسخنان امام را گوش فرا دهید و راهش را پیش بگیرید، که همانا راه حسین(ع) است.
و چند سخنی برای خانواده ام : پدر ومادرمو برادران و خواهرانم و دیگر فامیلان من! شما سخنان ما را گوش فرا دهید و ندای امام را لبیک بگویید ، همانا من لبیک گفتم چون راه امام حقیقی و غیبی است. از شما خواهش میکنم که اگر من به شهادت رسیدم برای من گریه نکنید و هیچگونه ناراحت نباشید و راه مرا تا انقلاب مهدی(عج) ادامه دهید! مادرعزیزم! آنقدر که میخواستم باشم و خوبی کنم، نکردم. مرا با عطوفت انسانی خود ببخش و اگر من شهید شدم، مرا در کنار قبر پدربزرگم دفن کنید و روی قبرم،” جوان ناکام ” ننویسید چون من به کام خود رسیدم.
به امید پیروزی حق علیه باطل. قدمعلی باجان 5/11/1360