ولي الله سليماني فرد در پاييز 1337 در روستاي ” ازني ” از بخش چهاردانگه شهرستان ساري در دامان مادري از سلاله ي زهرا (سلام الله عليها) ديده به جهان گشود. دوره ی ابتدايي را در دبستان روستاي زادگاهش طي کرد. در جلسات سخنراني وعاظ حضوری فعال داشت؛ به گونه ای که در وقت استماع سخنرانی مطالب را در سينه ضبط و آنها را براي همسالان خود بيان مي كرد؛ طوري كه تحسين عموم را برمي انگيخت، همين عامل جرقه اي شد تا وي پس از طي دوران ابتدايي، جهت فراگيري دروس حوزوي به شهرستان ساري عزيمت کند و در مدرسه علميه ” مصطفي خان ” به استادی مرحوم آيه الله شفيعي به تحصيل علوم حوزوي بپردازد. مادر شهيد مي گويد: « در ايام ماه مبارك رمضان ، ولی الله در حسينه روستاي ازني به سخنراني و نوحه خواني مي پرداخت كه مورد توجه بيش از پيش مرحوم حجه الاسلام و المسلمين مهدوي[1] قرار گرفت و ايشان را براي مهاجرت به قم و توشه گيري از محضرعلما و مراجع بزرگ ترغيب کرد و در نتيجه، او عازم شهر مقدس قم شد.»
در سال 1357 ازدواج نمود كه حاصل آن، دو فرزند؛ يك دختر به نام زهره و يك پسربه نام روح الله بود. كه روح اله بعد از شهادت او متولد شد.
پس از هجرت به شهر قم از محضر اساتيد بزرگي همچون استاد شهيد مرتضي مطهري و آيت الله العظمي مكارم شيرازي كسب فيض کرد.
در عرصه تبليغ دين با سفر به نقاط مختلف كشور از جمله شيراز، كرمان، خمين، زاهدان، اراك، ساري، گرگان و… به افشاگري و مبارزه عليه رژيم پهلوي مي پرداخت و با سخنراني هاي كوبنده و آتشينی كه هنوز در اذهان مردم آن روزگار نقش ماندگارش باقي است، خشم عمال رژيم طاغوت را برمی انگيخت تا جايي كه همين افشاگري ها سبب شد كه ساواك، او را دستگير و مورد شكنجه قرار دهد. زماني كه آزاد شد، از او سوال كردند : ” خيلي به شما سخت گذشت.” در پاسخ گفتند: ” كاري كه براي اسلام باشد، مشكل نيست.”
سلیمانی درغائله خلق آذربايجان كه عده اي از روي غفلت و فريفته شدن توسط منافقين، قصد تعرض به بيت امام را داشتند، در حراست از بيت مرجعيت، نقش فعالي ايفا می کرد و شب ها به پاسداري از بيت امام مي پرداخت.
عضويت فعال در جمعيت موتلفه اسلامي از جمله فعاليت هاي سياسي و مبارزاتي او و همسرش بود.
علاوه بر مبارزات سياسي، براي رفع فقر فرهنگي و تبعيض در جامعه ی آن روز اقدامات موثري از جمله برگزاري كلاس قرآن و احكام براي جوانان را در روستاي ازني پی ریزی کرد ودر همین راستا اقدام به تاسيس كتابخانه در جوار مسجد زادگاهش کرد. اين كتابخانه به ظاهر كوچك ، ملجا و پناهگاه جويندگان علم و حقيقت بخصوص جوانان شد. به علاوه ايشان با تهيه جزوات مذهبي و تنظيم و تكثير نوارهايي با صداي دلنشين، مشتمل بر زندگي ائمه، به ارشاد و هدايت جوانان مي پرداخت.
با پيروزي انقلاب، سنگر مبارزه عليه طاغوت را به سنگر سازندگي مناطق محروم تغییر داد. پيگيري مستمر او در زمينه عمران روستايي، منجر به تاسيس حمام عمومي توسط جهاد سازندگي در روستاي ازني شد. همچنین رايزني شهيد براي تاسيس و بهسازي مدرسه نمونه اي ديگر از خدمات وي بود.
با آغاز جنگ تحميلي، برگ زرين ديگري از كتاب عشق و حماسه اين روحاني فداكار ورق خورد و مبارزاتش رنگ خون گرفت. علاقه وافر اين روحاني به اعتلاي پرچم اسلام و وطن به حدي بود كه داشتن طفلي چند ماهه و فرزند چشم انتظار به دنيا آمدن، و علاقه به همسر فداكارش، مانع از رفتن او به جهاد نشد.
در همان روزهاي ابتدايي جنگ، به عنوان اولين گروه رزمي تبليغي روحانيون در معيّت حضرت آيه الله العظمي نوري همداني، عازم جبهه هاي حق عليه باطل شد و فرد در مدت حضورش، در منطقه عملياتي سرپل ذهاب در جبهه هاي غرب كشور به انجام رسالت تبليغي و جهادي خود پرداخت.
سرانجام در بيست دوم مهر 1359 در ” سرپل ذهاب ” به خيل شهداي اسلام پيوست.
مادر شهيد مي گويد: ” پس از شهادت فرزندم ولي الله و مفقود الاثر شدن او، خيلي گريه و بي تابي کردم؛ تا اينكه شبي در عالم خواب، فرزندم را ديدم كه پرچم به دست، بر بالاي بلندي ايستاده بود. رو به من كرد و گفت: مادر! چرا ناراحتي؟ من طلبه امام زمان بودم و در راه ياري امام زمان به شهادت رسيدم، ديگر گريه و زاري جايي ندارد.»
خدايا! به ما توفيق ده تا در راه تو، خون ناقابل خود را نثار كنيم. اگر مُردم، برايم گريه نكنيد؛ زيرا دشمن از اين كار شما خوشحال خواهد شد. بدي هاي مرا عفو نماييد.
خدايا! جمهوري اسلامي ايران را به پيروزي نهايي برسان!
پروردگارا! رهبر كبير انقلاب اسلامي، امام خميني را از جميع بليّات محفوظ و مصون بدار!
دخترم زهره جان! تو همواره بعد از من بايد همانند حضرت زينب، پيام رسان خون شهدا باشي. در اين راه مُجدّانه بكوش و لحظه اي از پاي ننشين!
همسرم! درس شهامت و شجاعت را از فاطمه زهرا بياموز و در اين راه، گام بردار و از مسير الله هرگز منحرف مشو! اگر اسلام و جمهوري اسلامي ايران پايدار نمي ماند، مگر با كشته شدن ما، پس اي گلوله ها بياييد و بدن ما را سوراخ سوراخ نماييد، اما اسلام عزيز و جمهوري اسلامي ايران باقي بماند. انشاءالله .
از همه ي شما التماس دعا دارم. از همه شما پدر و مادرم و برادران و خواهرانم و همسر و دخترم و ساير دوستان و فاميلان خدا حافظي مي نمايم. « خدا حافظ »