ابوالقاسم روحی در سال 1347 چشم به جهان گشود.ابوالقاسم برخوردار ازسه برادر و دو خواهر بزرگتر از خود بود. او که فرزند آخر خانواده بود، در سن دو سالگی، غم از دست دادن پدر راتجربه کرد و زیر سایه ی مادر تربیت شد؛ از این رو مادر تنها نان آور خانواده بود. تحصیلات ابتدایی را در شهر نکا به پایان رسانید و به دلیل عدم تمکین مالی،به کارگری و سپس به عنوان شاگرد تراشکاری به عرصه صنعت وارد شد تا اینکه در زمان دفاع مقدس به همراه دو برادر و مادرش چندین بار با هدف پشتیبانی از رزمندگان به کرمانشاه اعزام شدند، در واقع خانواده ی،ابوالقاسم همه به عنوان رزمنده در عرصه ی دفاع مقدس حضور فعال داشته اند. ابوالقاسم در کسوت سرباز، پس از آموزش،در گردان تخریب لشگر 25 کربلای مازندران حضور یافت، سرانجام بعد از چند ماه حضور در مناطق مختلف،در عملیات نصر چهار در منطقه مائوت عراق، مجروح شد و در حالی که قرار بود به مرخصی اعزام شود، از مرخصی منصرف شد و در تاریخ 3/4/1366 به خیل شهدای پیوست و پیکرش در گلزار شهر نکا به خاک سپرده شد.
یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه فادخلنی فی عبادی وادخلنی جنتی (سوره فجر – آیه های 26-20 )
با سلام و درود به امام زمان (عج)- منجی عالم بشریت- و نائب بر حقش امام امت- خمینی بت شکن- و با سلام و درود بر شهدای کربلا و شهدای کربلای ایران که با خون خود، درخت انقلاب اسلامی را آبیاری نمودند و با سلام و درود بر خانواده های معظم شهدا که چنین فرزندانی را تقدیم انقلاب و مملکت خود کرده اند .
اینجانب ابوالقاسم روحی به جهت حکم و فریضه الهی، چند مطلبی را به عنوان وصیت نامه به حضور شما، به رسم امانت و برای عمل به آن باقی میگذارم. مادرم! اگر شهیدشدم، ناراحت نباش، می دانم که مرا از خدا خواسته اید و گرفتید و حالا بایستی به طرف خدا بروم از خداوند دانا خیلی تشکر می کنم که مرا به طرف خود خواسته و مرا در راه حق شهید کرد. مادر! مرا ببخشید که زحمت های شما را جبران نکردم. خیلی برای من زحمت کشیدی. هیجده سال با دست های پر از پینه که با رنج و کوشش زیاد به وجود آمده است، مرا بزرگ کردی. مادر! راهی که من رفتم راهی است که امام حسین (ع) و یارانش در این راه شهید شدند و جان شیرین خود را تقدیم اسلام کردند و با این عمل، مارا راهنمایی و فداکاری را به ما آموختند. به دلیل پیروی از امام خود به جبهه حق علیه باطل رفتم تا نگذارم هیچکس به میهن و ناموس ما تجاوز کند. تا آخرین قطره خون خود، راه امام حسین (ع) را ادامه خواهیم داد . برادرانم! من که از این دنیا رفتم، اما شما که زنده هستید، راه شهیدان را ادامه دهید و سنگر ما را خالی نگذارید! برادران! مواظب مادر باشید! خودتان میدانید که مادرمان چقدر برای ما زحمت کشید، برادرانم! من که از کوچکی، پدر خود را ندیده ام، همین مادرمان کار پدر را می کرد. ما باید او را دوست و از او تشکر و قدردانی کنیم تا او از ما خشنود گردد. با خواهرانم رئوف بوده و مواظب آنها باشید. خواهرانم! وقتی که من شهید شدم، ناراحت نباشید! می دانم که اگر کسی از دنیا برود، برای خانواده اش ناراحتی زیادی به همراه دارداما شما می دانید که این، راه حق است و شما باید خدا را شکر کنید که راهی جز این راه به ما نشان نداده است.
مرا ببخشید که شما را ناراحت میکردم و سر شما را درد می آوردم.
خواهرانم! مواظب بچه های خود باشید و آنها را دینی،اسلامی و مکتبی پرورش دهید! دوستانم، شما می دانید که من چطور بودم ، وقتی به جبهه رفتم، فهمیدم که راه حق، این است. جز این راه ، راه دیگری نروید. به جبهه بیایید تا از آن چیزی یاد بگیرید و جای برادر خود را پر کنید! ای دوستانی که از کودکی با شما همراه بودم، اگر بدی یا خوبی انجام دهیم، باید بدانیم که روز قیامت، جواب همه آنها را باید بدهیم ، دوستانم! تا دیر نشده، به جبهه بروید و در راه حق با دشمن خود بجنگید و توبه کنید که دیگر وقتی برای پشیمان شدن نخواهد بود . دوستانم! دیگر با شما عرضی ندارم و دیگر مرا نخواهید دید. هرچه از من دیده اید، مرا عفو کنید! هیچوقت، دعا به جان امام را فراموش نکنید!
محل دفن من کنار مزار شهدای تخریب باشد و در ضمن در مراسم من هیچگونه خرجی نکنید .
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار
