در ایران، اول شهریور ماه، همزمان با زادروز بوعلی سینا، به پاس تألیفات و خدمات وی، به علوم پزشکی و فعالیت وی در این رشته، و تجلیل از پزشکان، روز پزشک نام گذاری شدهاست. در کشورهای دیگر، روزهای دیگری، باتوجه به رویدادهای محلی برای این مناسبت در نظرگرفته شدهاند. این روز بهانه ای است تا قدردان پزشکانی باشیم که با علم خود زندگی دوباره به بیماران می بخشند تا باز هم فرصتی برای شاکر بودن از خدا برای داشتن بدنی سالم را داشته باشیم.
به همین بهانه آقای امیرحسین اصغری یک مصاحبه اختصاصی و مفصل با دکتر ناصر عمادی از پزشکان متخصص و متعهد مازندرانی که خدمات شایانی در حوزه علم پزشکی به ویژه در مناطق محروم ایران و جهان تهیه کرده است. دکتر عمادی اگرچه اهل شهرستان قائمشهر هستند ولی زادگاه اصلی ایشان روستای چاشم در شهرستان مهدیشهر استان سمنان است ولی این روستا در گذشته بخشی از دهستان دودانگه شهرستان ساری بوده است.
در ادامه شما را به مطالعه این گفتگو با دکتر عمادی دعوت می کنیم.
………………………………………………………………………………………………..
آقای دکتر ضمن تبریک روز پزشک لطفا یک بیوگرافی کوچک از خودتان برای خوانندگان پایگاه خبری چهاردانگه بفرمائید
دکتر ناصر عمادی هستم متخصص پوست متولد ۱۳۴۵ شهرستان قائمشهر. زادگاه ما در اصل روستایی است به نام چاشم در مرز استان سمنان و مازندران. دوران دبستان، راهنمایی و دبیرستان را در قائمشهر طی کردم. دورهی طب عمومی و تخصص رو در دانشگاه تهران گذراندم و سال ۸۳ در رشتهی بیماریهای پوست فارغالتحصیل شدم. بعد از آن مدتی در شهر بم حضور داشتم. بعد هم مدتی در افغانستان بودم و مدت طولانیای هم در کشورهای آفریقائی بودم.
از چه سنی حس کردید به پزشکی علاقمندید؟
از همان دورهی ابتدائی و راهنمایی این علاقه در من بود که پزشک بشوم.
آیا از دورهی دبستان جزء شاگرد زرنگهای کلاس بودید؟
همیشه از رتبهی اول تا سوم بودم. معمولا جزء شاگردهای برتر کلاس بودم.
نقش والدینتان در این موفقیت چقدر بوده؟
خب پدرم خیلی مؤثر بود. برای اینکه بزرگترین حمایت را من از جانب ایشان داشتم.
از اولین باری که به عنوان پزشک، طبابت مستقلی کردید خاطرهای دارید؟
خب اولین بار در خود بیمارستان بود. یعنی ما وقتی اینترن میشیم دیگه اجازه داریم که بیماران را ببینیم و اولین مهر نظام پزشکی را هم که دریافت کردم یادم هست که در بیمارستان رازی قائمشهر در بخش اورژانس مشغول خدمت شدم.
آقای دکتر پررنگترین ویژگی زندگی شما احتمالا سفر به کشورهای آفریقایی و ارائهی خدمت به مردم تهیدست آنجاست. در این باره اگر توضیح بفرمایید ممنون میشم.
ببیید شما در شرائطی در کشورهای آفریقایی قرار میگیرید که میخواهید بیشترین خدمت را به مردمی ارائه کنید که بیشترین نیاز را دارند اما کمترین امکانات در اختیارتان هست بنابراین میشه اینطور گفت که در سختترین شرائط با کمترین امکانات بهترین خدمت را به نیازمندترین انسانها میخواهید ارائه کنید. بنابراین خب اینجا توان شخصی خودتان، ارادهی خودتان، مقاومت خودتان و علاقه به کارتان و همچنین عوامل دیگری که میتوانند شما را یاری کنند مثل نقش خود بیماران، نقش جامعهای که آنجا حضور پیدا میکنید میتواند مؤثر باشد. من یادم هست شهر بم که یک سال حضور داشتم بعد از زلزله بیماری سالک در این شهر خیلی شایع شده بود. خب هیچ متخصص پوستی آنجا حضور نداشت. کاملا وجود متخصص پوست ضروری بود. زندگی در یک کانکس بود یعنی خانهای نبود که شما در آنجا به راحتی زندگی کنید و شرائطی که بتواند یک زندگی عادی و نرمال را برای شما فراهم کند اصلا موقعیتش نبود ولی نزدیک به ۲۰۰۰۰ نفر در این شهر مبتلا به سالک بودند. خب اگر شما میخواستید بین دو گزینه بگویید من یک زندگی خوب داشته باشم و در یک مکانی با تسهیلاتی که حداقل برای یک پزشک لازم هست حضور پیدا کنم خب بم همچین شرایطی نداشت. ولی گزینهی دیگر که خیلی اهمیت داشت اینکه مردمش خیلی نیازمند بودند. خب شما ازبین این دو گزینه یا میبایست خودت را فدا کنی و شرایط سخت را بپذیری و آنجا حاضر شوی به مردمی که واقعا بهت نیازمندند خدمت بدهی یا اینکه نه! بگویی من زندگی خودم برام مهمتر است (که در اینصورت) طبیعی بود که آن شرایط را نمیتوانستی تحمل کنی و برمیگشتی تهران یا در مازندران خدمت میکردی. به هر حال در زندگی آن چیزی که یک انسان را متمایز میکند به خصوص یک پزشک را، این هستش که آن روزی که فارغالتحصیل میشود قسم یاد میکند سوگندنامهی بقراط را میخواند میگوید آن چیزی که برای من مهم است سلامتی بیمار من است. قسم یاد میکند که من فارغ از نژاد و ملت و مذهب و رنگ پوست و هر امکاناتی که نیازهای مادی من را برطرف میکند فقط در اندیشهی سلامتی بیمار هستم و در سختترین شرایط و دورترین مکان حاضرم به کسی که به من نیاز دارد خدمت کنم.
پیرو همین فروتنی شما، میخواهم دربارهی عکسی از شما سوال کنم که در اینستاگرامتان منتشر کردید و فیدبکهای جالبی بین مخاطبانتان داشته. همان عکسی که شما را در حال دوشیدن یک میش نشان میدهد!
من از ۹ سالگی یکی از کارهایی که انجام میدادم دامداری بود.بعنی چون پدرم دامدار بودند ما هم مجبور بودیم برای اینکه کمکشان توی زندگیشان باشیم در کنارشان باشیم. بنابراین اتفاق میافتاد که ۴ ماه یا ۵ ماه از سال را به اصطلاح چوپانی میکردم. یعنی همراهی با گله برای اینکه بتوانیم اینها را بچرانیم توی محیط و فضایی که سرسبز بود. بعد هم غروب اینها را میآوردیم و برای اینکه آذوقهی خودمان را فراهم کنیم گوسفندها را میدوشیدیم. بنابراین بخشی از زندگیام یعنی ۵ – ۶ سال اینطور بود که روزها معمولا توی بیابان خدا گوسفندها را که شاید ۲۰۰ یا ۳۰۰ تا میشدند که گله یا رمه بهشان میگوییم اینها را میچرانیدیم و انتهای غروب برای اینکه شیر تهیه کنیم اینها را جمع میکردیم و میدوشیدیم. این از ۹ تا ۱۵ سالگی شغل من بود.
یعنی در آن دوران، تابستانها فارغ از تحصیل و درس خواندن بودید؟
بله زمان تعطیلی مدارس یعنی از اردیبهشت تا اوایل مهرماه جایی میرفتیم که بهش میگوییم خیل، یعنی محلی که ۳ – ۴ خانواربا همدیگر هستند که بتوانند در کنار گله و دامی که دارند آذوقهی زمستانشان را تامین کنند. یعنی حدود ۵ ماه بود که من دامداری را انجام میدادم.
آقای دکتر راجع به پدیدهی فرار مغزها در کشور ما وقتی سطح نخبهای از یک اندازهای بالاتر میرود طبعا فکر مهاجرت به ذهنش خطور میکند. شما چطور؟ آیا هیچوقت به این موضوع فکر کردید؟
من بارها شده هم توی اروپا و هم امریکا بودم. اکثر کشورهای اروپایی رفتم حتی ۲ بار که به امریکا سفر داشتم پیشنهاد شد آنجا بمانم اما از آن اوایلش یادم بود که اولین اصلی که برای یک آدمی که فرهیخته میشود صاحب علم دانش میشود اینستکه با خودش قول و تعهد داشته باشد به مردم و کشورش وفادار باشد و در سختترین شرایط و بدترین روزگار عالم هم که باشد در کنار مردمش باشد بنابراین تصور کنید اگر من دکتر عمادی یا کسان دیگری که صاحب علم و دانشند از این کشور بروند چه کسی بایستی در این مملکت خدمت کند؟ چطور ایران همان ایران بخواهد باقی بماند؟ بنابراین با خودم تعهد داشتم (با اینکه هیچوقت این فرض را هم حتی نداشتم) تا آنجائیکه برای من ممکن هست و توان در وجود من هست خدمتگزار این کشور باشم و همیشه این جمله را به دانشجوهای خودم میگویم که آخر و عاقبت ما اگر این صفحات زندگی ما را ورق بزنند و این صفحات خالی باشد از نوشتههایی که نشان از خدمت به مملکت و کشور و مردم باشد تاسف بزرگی به حال خودمان باید بخوریم. حتی من میخواهم بگویم خدمت به مملکت و مردم بالاتر از عبادت اگر نباشد پایینتر هم نیست.
اگر اجازه بدهید کمی دربارهی زندگی روزمرهتان صحبت کنیم آقای دکتر…
بفرمایید
به چه ورزشی علاقمندید؟
ورزش تکواندو و فوتبال را خیلی دوست دارم. توی ورزش تکواندو هم دان ۳ رو سال ۶۷ به دست آوردم.
یعنی همزمان با درس خواندن؟
بله همزمان با درس خواندن. بعد که دیگر دانشجوی پزشکی شدم فاصلهام از ورزش زیاد شد ولی میخواهم بگویم آن موقعی که دان ۳ داشتم در کشور شاید چهار-پنج نفر بودند که دان ۳ یا ۴ داشتند.
استقلالی هستید یا پرسپولیسی؟
من پرسپولیسیام (همراه با خنده)
کدام شهرهای ایران را برای مسافرت ترجیح میدهید؟
من قطعا شهرهای جنوب کشور را ترجیح میدهم خوزستان، بوشهر، کرمان و سیستان و بلوچستان. و همچنین شهرهای غربی در استانهای کردستان و آذربایجان غربی به خصوص شهرهای کردنشین مثل مریوان، بانه، سنندج و سردشت. علتش هم اینستکه شهرهای مرزی ما بسیار مظلوم هستند. و در طول ۸ سال جنگ تحمیلی کسانی بودند که در معرض حملات شیمیایی قرار گرفتند. مدتی هم که من در آنجا حضور داشتم و افراد غیرنظامی را معاینه و برای درمانشان کارهای پزشکی انجام میدادم واقعا آدمهای خیلی مظلومی بودند. یعنی از خیلی امکانات محروم بودند. بنابراین حضور در کنارشان که انسانهای باصفا و خونگرمی هستند به من یک حس خاصی میدهد که همیشه من را علاقمند میکند در کنارشان باشم.
به سینما و تلوزیون علاقمندید؟ کارگردان یا بازیگر خاصی هست که دوست داشته باشید؟
به فیلمهای اکشن علاقمندم. و همچنین فیلمهایی که داکیومنتری ( مستند ) هستند. به خصوص مستندهایی که از انسانهای تأثیرگذار بر جامعه ساخته میشود. انسانهایی که خودشان را فدا و رها میکنند برای جامعهی بزرگتر و حس میکنند که وجودشان متعلق به همهی انسانهاست. آنهایی که فارغ از دین و مذهب کاری برای انسانیت انجام میدهند و برای من هم خیلی ارزشمند هستند.
اهل مطالعهی چه کتابهایی هستید؟
کتابهایی از فعالیت انسانهای بزرگ که به قلم تاریخ نگاشته میشوند. کسانی که در شرایط سخت آدمهای گمنام و ناشناخته بودند ولی با یک ایده و خلاقیت و بدعت و نوآوریای که در زندگیشان داشتند، یک چهره و انسان بزرگ و مؤثر در تاریخ و جامعه شدند.
شخصیت علمی ، فرهنگی یا تاریخی خاصی هست که بهش علاقمند باشید؟
شهید چمران به عنوان یک الگوی انسانی که در سختترین شرایط عشقش به مملکت و دینش را داشت. همه جای دنیا را گشته بود آمریکا، اروپا… در لبنان نقش مؤثری در جنگهای نامنظم علیه اسرائیل داشت. خب بنابراین ایشون یک فردیست که الگوی زندگی من است در کنار اینکه یک انسان بسیار متواضع و فروتن بود و همیشه عبادت خدا رو به جا میاورد. برای من ایشون به عنوان یک الگو هست.
آقای دکتر من برای روز پزشک سال ۹۶ دوست داشتم با یکی از پزشکان منسوب به خاندان بزرگ عمادی مازندرانی گفتگو کنم که نهایتا این افتخار نصیبم شد که در خدمت شما باشم. به عنوان حسن ختام آیا از تاریخ و خدمات این خاندان اطلاعاتی دارید؟
ما عمادیها در چاشم خوب طایفهی بزرگی هستیم. ولی از این طرف من سفری که به منطقهی چهاردانگه، روستاهای ارا و مالخواست داشتم آنجا متوجه شدم طایفهای به نام میرعمادی هستند. بعد که بررسی کردم دیدم ما نقطهی مشترکی در اجدادمان داریم. و این مقدار را مطلع هستم که در گذشته یعنی بیش از یک یا دو قرن قبل در منطقهی دودانگه و چهاردانگه میرعمادیها تمام فعایتهای تاریخی، جغرافیایی و حتی در مبارزه با استثمار و استبداد در خط مقدم آزادگی و استقلال بودند. بنابراین افتخارم این است که از نسل این عزیزان هستم. واقعا الآن هم وقتی به منطقهی چهاردانگه و ارا و مالخواست میروم (که تا الآن هم ۷ – ۸ باری برای دیدن بیماران و ویزیت رایگان و توزیع دارو و همچنین دیدار با آنها رفتهام) حس تعلق خاطر دارم انگار که در خانهی خودم قدم میزنم.
آقای دکتر متشکر از اینکه وقت گذاشتید و پیشنهاد مصاحبهی بنده رو پذیرفتید. سپاسگزارم.
خواهش میکنم در انتهای مصاحبه حتما این را بنویسید که شما ساعتها منتظر ماندید تا بعد از دیدن همهی بیماران بیایید چند کلمهای با هم صحبت کنیم و این اخلاق بزرگی بود که من از شما یاد گرفتم. حلم و بردباری و صبر بسیار کارگشاست. به شما تبریک میگویم که این اخلاق بزرگ را دارید.
گفتگو از امیرحسین اصغری
بازنشر
سلام . من از طرفداران پروپاقرص دکتر عمادی هستم و ایشان بزرگترین الگوی من در زندگیه . امکانش هست آدرس ایمیل یا شماره تلفن خودشون یا یه رابطی که بتونم از طریق اون مستقیم با دکتر صحبت کنم در اختیار من قرار بدید؟ ممنون میشم
پایگاه خبری چهاردانگه:
دکتر ناصر عمادی یک وب سایت شخصی دارند به آدرس http://www.dr-emadi.ir که شما می توانید از این طریق با ایشان در ارتباط باشید.
بنده یک دبیر بازنشسته هستم .دخترم خیلی دوست دارد برای ادامه تحصیل به خارج برود (البته در مقطع دکترا) ولی من فعلا توان مالیش را ندارم .از آقای دکتر می خواهم در این زمینه به ما کمک کنند.
با بهترین آرزوها
سید علی مرتضوی.