پایگاه خبری چهاردانگه
بخش چهاردانگه شهرستان ساري

وقتی شهدای گمنام راوی یک نویسنده شدند

0

خبرگزاری فارس مازندران ـ سرویس فرهنگی|خشت به خشت انقلاب اسلامی توسط مردمانی از گوشه و کنار این سرزمین ساخته شده اما قصه‌ها و روایت‌ها ناگفته درباره آنها بسیار است.

در این گزارش روایت نویسنده‌ای را می‌خوانیم که راهی سفری بی‌مقصد و بسیار دشوار می‌شود و از همه مهم‌تر گفت و شنودی که در این میان به تبادل می‌شود، حرف‌هایی بسیار آشنا و قابل لمس است و همه را به یاد دلاورمردانی می‌اندازد که قدم در مسیری بزرگ و لایتناهی نهادند‌.

ابراهیم باقری حمیدآبادی اکنون ۴۷ سال سن دارد و  به‌صورت حرفه‌ای از سال ۸۴ به کار نویسندگی روی آورد، او ۴۰ جایزه ملی و منطقه‌ای در کارنامه‌ ادبی و پژوهشی‌اش دارد و بالغ بر ۶۰ اثر مکتوب.

*دنیای آشنا ولی بی‌مقصد یک نویسنده

حمیدآبادی در شروع حرف‌های خود به گذشته‌های دور می‌رود، و سر از عشقی درمی‌آورد که از کودکی در وجودش رشد یافت و همین عشق او را وارد مسیری بزرگ کرد که به زعم خودش هرچه از آن دوران شیرین بگوید کم گفته است؛ وارد راهی شد که اگر بخواهد یک کلمه بنویسد ناخودآگاه تبدیل به طومار بزرگی از حرف‌ها و دغدغه‌های نگفته و نانوشته می‌شود، بس که این فضا جای کار دارد.

*از کودکی با نویسندگی انس گرفتم

از خودش شروع می‌کند و می‌گوید: نویسندگی را دوست دارم؛ چرا که با وجودم اخت شده آن هم از زمانی که ۵ سالم بود، از آن زمان با حافظ مأنوس شدم با اشعار  باباطاهر،  سعدی، خیام، پروین اعتصامی، سهراب، نیما به‌طوری‌‌که تا کلاس پنجم ابتدایی وقتی ۱۱ سالم تمام شد، بخشی از غزل‌های حافظ و سعدی، تمام دوبیتی‌های باباطاهر و چندین رباعی خیام و چند شعر پروین را از حفظ بودم، از بس که این شعرها را همراه آوای دلنشین خواننده‌های سرشناس سنتی تکرار می‌کردم.

در منزل‌مان کتابخانه کوچکی بود که متعلق به برادر بزرگم بود، من هم از زمانی‌که مدرسه رفتم و خواندن و نوشتن را یادگرفتم، این کتابخانه شده بود تمام دنیای من، به‌طوری‌که تا سوم راهنمایی تقریباًهمه کتاب‌های آن را خوانده بودم؛  البته با تامل و نقد و بررسی و تعامل با دوستان خوبی که از من خیلی بزرگ‌تر، باسوادتر و اهل مطالعه بودند.

*پدر راوی و اهل دلی داشتم

وی اضافه می‌کند: همانطور که گفتم با جریان شعر آشنا بودم و درک مطلبم خوب بود، پدر راوی و اهل دلی داشتم همه این‌ها باعث می‌شد که همیشه پیش دوستان به خصوص معلم و همکلاسی‌ها دستم پر باشد، به‌طوری‌که اغلب اوقات  در کلاس معلم‌ها می‌گفتند: ابراهیم! داستان جدیدی نخواندی تا برای ما تعریف کنی؟! من اینگونه با ادبیات مانوس بودم و این انس برایم بسیار شیرین بود.

*دفاع مقدس؛ پیوندی با ریشه‌ای عمیق

وقتی  وارد دنیای دفاع مقدس شدم علاقه‌ام خاصی به این حوزه پیدا کردم انقدر که گویی با این دنیا پیوندی دیرینه داشتم و در من ریشه‌ای عمیق داشت.  تا جایی که نوشتن کتاب اهلِ خمول برایم سکوی پرتاب شد تا خیلی‌ها با قلم و توان من در نوشتن آشنا شدند؛ ماجرا به زمانی برمی‌گردد که تازه ازدواج کردم و جویای کار بودم تا اینکه با بنیاد حفظ آثار دفاع مقدس آشنا شدم و باتوجه به آشنایی‌ام به بحث صفحه‌آرایی، مسؤول واحد تحقیقات  آن‌جا اهل مطالعه‌ای به نام زنده‌یادمحمدحسین منصف (محقق حوزه دفاع مقدس) از من خواست در فصل‌نامه اداره حفظ آثار استان فعالیت کنم و با انتشار دومین شماره مجله و انتخاب آن در همایش بنیادهای حفظ آثار فهمیدند کاربلد هستم.

این نویسنده ارزشی کشور بیان می‌کند: روابط عمومی بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس باتوجه به مهارتی که در من دید، تصاویری از قبور شهدای گمنامِ سراسر استان را تحویل بنده دادند و خواستند تا برای هرکدام نشانی محل دفن همراه با یکی دو جمله ادبی بنویسم.

*با قبور شهدای گمنام ارتباط دلی برقرار کردم

تصاویر این قبور خالی از اسم و مشخصات و همه شبیه هم بود،  روی همه سنگ قبرها در تصاویر متعدد نوشته بود نام جندالله فرزند روح‌الله، اما این تصاویر بعد از مرور چندباره برای من معنای متفاوت پیدا کردند، طولی نکشید که با این تصاویر ارتباط دلی برقرار کردیم و  به تصویر هر قبری می‌رسیدیم حسی از غربت، دوری، انتظار، حسرت، جدایی، داغ،سوختن، عاشورا، تنهایی، و… برایم زنده و رابطه عاطفی عجیب و زیبایی بین من و آن‌ها برقرار می‌شد و بر اساس هر یک از آن حس ایجاد شده برای‌شان می‌نوشتم.

 باقری حمیدآبادی می‌گوید؛ با عکس‌ها تنها می‌شدم، در تنهایی با آنها حرف می‌زدم، گاهی عکس‌ها با من حرف می‌زدند، گاهی مادر و همسر آن شهید گمنام با آنها یا آنها با مادر و همسر و پدرشان حرف می‌زدند. همه این گفت و شنودها در روایت‌های مختلف جلوه کرد؛ درحالی‌که از من خواسته شده بود که برای هر شهید در حد یکی دو جمله بنویسم، شهدا خودشان روایت کردند آن هم متنوع و مختلف با من ارتباط گرفته شد و این روایت تبدیل به کتابی شد نزدیک به ۲۰۰ صفحه‌.

*عجب کاری از آب درآمد!

۵۱ متن برای ۵۱ محل دفن که بیش از ۱۷۰ شهید گمنام را در خود جای داده بودند فقط در عرض دو ماه با همه کارهای فنی کتاب نوشته و انجام شد، کتاب را آماده چاپ پرینت گرفتم و در دو نسخه تحویل شخصی به نام سید جلال‌نژاد مسؤول روابط عمومی بنیاد حفظ مازندران دادم باعنوان: اهل خمول؛ روابط عمومی کتاب را دید و تورق کرد و گفت: عجب کاری از آب درآمد!

خلاصه کتابی برای شهدا نوشته بودم و این اولین بار بود که یک دشت خوب بعد از ماه‌ها بی‌پولی و شرمندگی پیش خانواده به عنوان حق‌التالیف دریافت کردم.

*نقطه آغاز تحول زندگی یک نویسنده

الحمدلله کار هم خوب از آب درآمده بود و در یازدهمین دوره کتاب سال دفاع مقدس کشور برگزیده شد؛ همین هم نقطه آغاز تحول در زندگی من بود که  فهمیدم و باور کردم که می‌توانم بنویسم البته ۴ سال قبل از این در عرض ۲۱ روز کتابی تحت عنوان پرواز در شب قدر زندگینامه روحانی عارف حجت‌الاسلام شیخ حسن شفیعی‌تیلکی که شب قدر هنگام تفسیر سوره قدر روی منبر فوت کرده بود نوشته بودم ولی همچنان آن باور قدی را به مهارت و توان‌مندی ام نداشتم. اگرچه از استعدادم باخبر بودم اما  از کتاب اهل خمول به بعد اعتماد به نفس قدرتمندی برای نوشتن در وجودم جوانه زد و رشد کرد.

*اولین‌های کارنامه یک نویسنده

وی می‌گوید: اهل خمول اولین کتاب شناخت نامه شهدای گمنام در کشور است که با محوریت شهدای گمنام مازندران نوشته شد، من چند اولین دیگر هم در کارنامه‌ام دارم مثل اولین مجموعه داستان کوتاه براساس زندگی شهدا که با تکیه بر روایت های آزاد داستانی در محورهای رئال و جادویی، حقیقت و مستندات زندگی شهدا را بازتاب می‌دهد و شامل ۳۰ داستان کوتاه است، به نام آخرین فصل رُزهای بی‌رنگ.

یا اولین و تنها مجموعه داستان به زبان مازندرانی با موضوع جنگ و شهدا با نوشتن این آثار و کتاب‌هایی به نام‌های آدم‌های هزار سال بعد همچنین ثانیه‌های صفر، که هر دو مجموعه داستان کوتاه با الهام از زندگی شهدای شهرم ساری هستند، و برنده شدن پی‌درپی در جشنواره‌های ادبی مختلف به جامعه فرهنگی و ادبی مازندران و کشور معرفی شدم و  از آن به بعد دیگر از من می‌خواستند تا برای‌شان بنویسم و من هم می‌نوشتم تا جایی‌که از بین ۶۰ اثری که تولید کردم حدود ۵۰ اثر مربوط به حوزه دفاع مقدس است.

این نویسنده خاطرنشان می‌کند: موضوعی که با وجود تمام مشکلات ما را همچنان در این سنگر نگه می‌دارد همین شهیدان هستند که با خودگذشتگی و اراده بالا با وجود مشکلات و تنگناهای خانوادگی به جبهه‌ها می‌رفتند تا این خاک حفظ شود تا ایران و اسلام بمانند.

*تربیت نویسندگان دست به قلم

البته در کنار نوشتن، به واسطه شناختی که در استان نسبت به من ایجاد شده بود خیلی‌ها به من مراجعه می‌کردند و نویسندگی در حوزه داستان و خاطره و مقالات پژوهشی را یاد بگیرند. برای این که تعهدم را در حوزه انتقال تجربه‌ها و تربیت نسل جدید نویسنده هم حفظ کرده باشم،  کار تدریس را در کنار نوشتن و پژوهش در دستور کار قرار دادم که حاصل سال‌ها تدریس، آموزش بیش از ۸۰ نفر کارآموز بود که با اطمینان اعلام می‌کنم از این تعداد، قریب چهل نفر صاحب قلم و به صراحت نویسنده توانمند شدند.

باقری حمیدآبادی یادآور می‌شود که در حوزه تاریخ شفاهی دفاع مقدس هم بیش از هزار ساعت مصاحبه از رزمنده‌ها و خانواده‌های کریم شهدا گرفتم که برخی از آنها در حال تدوین است و برخی دیگر در قالب داستان و خاطره بازآفرینی شده‌اند.

حمیدآبادی اولین بار جشنواره استانی اشک انار را با موضوع عام حماسه و مقاومت در کشور بنیانگذاری کرد. طرح و ایده این جشنواره را خودش ارائه داد و طی سه دوره در سال‌های ۸۵، ۸۶، و ۸۷ با نظم و تکنیک و تخصص ادبی بالایی آن را مدیریت و اجرا کرد.

وی می‌گوید: موضوعی که درباره شهدا از آن مغفول شدیم این است که به خود واژه شهادت به‌عنوان یک ارزش دینی و مذهبی و ملی می‌پردازیم اما به اینکه چه چیزی انسان را به شهادت می‌رساند نپرداختیم. سخن سردار دل‌ها هم بر این مهم تاکید دارد که شهید زندگی کردن درست است، و باید به آن توجه شود.

*۲۰ سال است تخصصی می‌نویسم

بنده حدود ۲۰ سال به صورت حرفه‌ای دارم می‌نویسم یعنی هیچ شغل دیگری غیر از نویسندگی و پژوهش ندارم.

می‌توانستم عاشقانه بنویسم، از این کتاب‌های زرد که درآمد خوبی هم دارد اما اعتقاد دارم در این وادی جنگیدن و مبارزه خود هنر بزرگی است.

*جوانان را باید روی خط بیاوریم

اینکه فرد در میدان مبارزه فرهنگی تیر بخورد ولی دوباره سرپا بایستد، مهم است؛ احساس می‌کنم باید نوجوانان و جوانان را در این حوزه روی خط بیاوریم، این کار خیلی سخت با توجه به هجمه دشمن و امکانات آنها و دست خالی ما و این بخش پشتیبانی نیاز داریم.

به گفته این نویسنده، با توجه به استعداد و اشراف و مهارت‌مان در نویسندگی، مطمئن بودم که اگر در موضوعات دیگری مثل عاشقانه‌های رمانتیک نوجوان‌پسند که مصرف خوبی هم دارد و پرفروش هم هست کار می‌کردیم، از طرف ناشرهای خصوصی بسیار مورد توجه و اقبال قرار می‌گرفتیم و می‌گیریم اما ما به واسطه علاقه و عشقی که به تاریخ و شخصیت‌های بزرگ مملکت‌مان که جان و مال و آبرو و خانواده‌شان را برای حفظ وطن و دین در کف دست‌ گرفتند، داریم، در این حوزه و موضوعات مربوطه می‌نویسیم و به این خط و طریق تعلق خاطر داریم.

*گوشه چشمی به نویسندگان ارزشی شود

در پایان حرف دلم این است که حاکمیت و دولت‌مردان یک هزارم  توجهی که به ورزش و ورزش کاران مثل فوتبالیست‌ها به دلایل مختلف دارند و به این بخش اهمیت می‌دهند، نگاهی هم به نویسنده‌های فعال و پرکار ولی مهجور شهرستانی کنند که دور از پایتخت و توجهات ویژه‌ای که به پایتختی‌ها می‌شود، در گوشه شهرستان با درآمد هیچ دارند می‌نویسند و مبارزه می‌کنند، داشته باشد.

پایان پیام/۸۶۰۳۴/م


لینک منبع اصلی مطلب

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.