یکی از مشکلات عمده منطقه هزار جریب در اواخر دوره قاجاریه و اوایل حکومت رضاشاه پهلوی، وجود یاغیانی بود که با راهزانی و غارت اموال مردم آسایش را از آنها سلب نموده بودند. در کتاب «مازندران در اسناد دوره رضاشاه» چنین نوشته شده است: « نافرمانی متنفذین مازندران از دولت مرکزی سابقه دیرینه در صفحات تاریخ این سرزمین دارد. در دوره رضاشاه نیز کم و بیش بخش هایی از مناطق مازندران شاهد بروز نافرمانی هایی بود. قریه پِرور دودانگه یکی از کانون های این نافرمانی تلقی می شد». (اسناد مازندران در دوره رضاشاه، ص ۳۷). یکی از این نافرمانی ها، ماجرای حمله جلال به کیاسر بود.
شیخ سیف الله یساری که در آن زمان معلم دبستان کیاسر بود چنین نوشت، « حمله جلال به کیاسر در اواخر آذر سال ۱۳۰۵ هجری شمسی اتفاق افتاد.»
سیدجلال الدین جمال الدین کلایی که از روستای جمال الدین کلا چهاردانگه بود در ماجرایی، کینه ی کیاسریها را به دل گرفته بود به کمک قاسم احمدی پلوری و با جمع آوری نزدیک به ۵۰ نفر در آخر آذر ۱۳۰۵ ه ش به کیاسر حمله نموده و قسمت وسیعی از کیاسر را به آتش کشیدند. ( انشا الله در آینده داستان حمله جلال به کیاسر و چرایی آن را به طور مفصل شرح خواهم داد.) اگرچه بعضی ها عقیده دارند جلال برای تشکیل حکومت خودمختار در هزار جریب به تحریک استاندار وقت و یکی از روحانیون آن زمان که دل آنها با رضاشاه نبود، چنین اقدامی انجام داد.
در ماجرای حمله ی جلال به کیاسر، سرپرستی گروه مدافعین کیاسر را فردی باهوش به نام «حاج مهدی وکیل» و «حاج محمد سلطان» به عهده داشتند. هدف عمده حمله جلال به کیاسر از بین بردن حاج مهدی وکیل بود.
جلال با یارانش در تابستان ۱۳۰۵ ه ش اقدام به یورش به کیاسر می نمایند و از این حمله طرفی نبست. جلال و یارانش در این حمله فردی به نام «حاج رحیم رحیمی» را زیر آب جوش سماور گرفته و ایشان را کشتند.
سید جلال الدین جمال الدین کلایی و یارانش در سحرگاه اواخر آذر ماه به کیاسر حمله کردند. تعدادی از خانه ها و طویله های کیاسر را بعد از غارت به آتش کشیدند و تا ظهر، ۵ محله کیاسر را غارت نمودند. در نهایت با درایتی که مدافعین کیاسر از خود نشان دادند «گل عمو خلردی، قاسم پلوری، سید جلال الدین جمال الدین کلایی و برادرش کاظم» کشته شدند. بعد از این ماجرا، این سال به «جلالی سال» در منطقه معروف گشت و مدت ها مردم از آن به عنوان مبدا زمانی استفاده می نمودند. مثلاً می گفتند فلانی بچه ی «جلالی سال» می باشد یا فلان اتفاق در «جلالی سال» رخ داد. با از بین رفتن آن نسل، کم کم «جلالی سال» هم در منطقه رو به فراموشی می باشد.
سلام و متشکرم از آقای حامد وآقا موسوی. باید عرض کنم که آقای خلیلی در نوشته ها “جلالی سال ” ذکر کردند نه “سال جلالی.” این دو مورد با هم فرق دارند چرا که ما در ایران یک تقویم جلالی دارم که سال را بر همین اساس بیان می کند و به سال جلالی یا تقویم جلالی مشهور است . آقای موسوی در نظرش سال جلالی را ذکر کرد که با جلالی سال تفاوت بسیار دارد .
با سلام
ضمن تشکر از ارسال گزارش خبری، بنده سئوالی داشتم.
آیا این مطلب صحت دارد که پیش از حمله جلال به کیاسر یکی از بستگان نزدیک ایشان و بنا به قولی مادر ایشان در کیاسر به شدت تنبه شدند (درون گونی کیسه) ؟!. و این مسئله نیز بر حمله جلال بر کیاسر نقش مهمی داشته است.
جناب آقای azad درباره جلال روایتهای شفاهی زیادی وجود دارد که در این مقاله و نوشته های دیگر نویسنده این متن متاسفانه با نگاهی جانبدارانه به آن توجه نشده است. گویا از قبل برایشان مسجل شده است که فلان شخصیت باید منفی نشان داده شود.
———————————————-
حامد خلیلی ازنی- در این مطلب به طور مختصر آنچه اتفاق افتاد را به نگارش در آوردم و قصد نوشتن کامل داستان حمله جلال به کیاسر را نداشتم. و فقط در صدد یاد آوری آن واقعه تلخ تاریخی بودم. وگرنه دست نویسنده از اسنادی که در باره جلال است خالی نیست، نمونه شعر آیت الله شیخ علی اصغر ولویه ای که اهل کیاسر نبود و ماجرا حمله جلال به کیاسر را به شعر در آورده و یا گزارش مامور مخفی رضا شاه به مازندران که تقریبا سه ماه قبل از واقعه حمله جلال وضعیت مازندران و به خصوص نافرمانی های جلال را گزارش می نماید که در اسناد مجلس شورای اسلامی منتشر شده است . نامه شیخ سیف الله یساری اولین معلم چهاردانگه که خودشان اصالتا کلکناری هستند به حاکم وقت و شرح ماجرای نافرمانی های جلال و پاسخ حاکم وقت یکی سال و نیم قبل از این واقعه همه مبین سودای جلال برای کسب موقعیت خاصی بود.
بنده منتظرم تا کتاب استاد ارجمند مرحوم آقای مهدی محمد نژاد که در رابطه حمله جلال به کیاسر کار تحقیقی جامع انجام داد منتشر شود. اگر عمری باقی ماند و توفیق حاصل شد، بنده نیز در حد بضاعت خودم در کتاب دانشنامه چهاردانگه با اسناد و مدارک به آن خواهم پرداخت. بنده در هیچ طرف این ماجرا نیستم تا نسبت به این واقعه یا افراد آن حب و بغضی داشته باشم.
*دوست عزیز اگر هر سندی پیرامون جلال و ماجرای آن دارید پایگاه چهاردانگه نیوز با افتخار آن را جهت تنویر افکار عمومی نسبت به این واقعه منتشر خواهد نمود.
ضمن عرض سلام و ادب دوست عزیز جناب اقای خلیلی راجع به این پدیده تاریخی مرحوم حاج مهدی محمد نژاد و حاج ابراهیم شیخی کیاسری در طی چند سال تحقیقات میدانی وسیعی در سطح منطقه انجام دادند و یک اطلاعات موثق و مدونی تهیه و اماده نشر تهیه کردند که متاسفانه بدلیل ضعف مالی نتوانستند انتشار دهند لطفا در ارائه مطلب حتما از ان منبع استفاده کنید زیرا هیچ منبعی غنی تر و کامل تر از ان نیست متشکرم
با سلام خدمت آقای خلیلی
طبق مطالعات اینجانب و مدارک موجود مشتی پروری متولد سال۱۲۷۱میباشد و در زمان حمله به کیاسر همراه پدرش(قاسم) در این درگیری حضور داشت که منجر به کشته شدن پدرش شد.
در آن زمان مشتی یک نوجوان بود،پس میتوان گفت که قدمت جلالی سال بیشتر از ۸۸سال میباشد.
ضمنا هدف قاسم احمدی و جلال تصرف ساری بود که در کیاسر این حرکت متوقف شد.
دوست عزیزم ممنون از مطالعاتی که انجام دادید ، سندی که در همین جا آورده شده مربوط به تیر ماه ۱۳۰۴ می باشد. که حاکم وقت امیر اکرم به شیخ سیف الله یساری نوشته است. سند دیگر مربوط به شهریور۱۳۰۵ که در مرکز اسناد مجلس موجود است شرارت جلال را تذکر داده است. شیخ سیف الله یساری که در این هنگام معلم کیاسر بود تاریخ واقعه جلال را سال ۱۳۰۵ می داند. امکان وقوع آن قبل از سال ۱۳۰۵ منتفی است. اگر اسنادی دارید ، پایگاه خبری چهاردانگه ساری آمادگی انتشار آن را دارد.
با سلام
بنده داستانهای آن زمان را از خیلی از پیران شنیدم. ۵ سال در منطقه چهاردانگه معلم بودم. در زمان بچگی به تاریخ منطقه علاقمند بودم و مرحوم مادر بزرگم واقعیتها را برایم نقل میکردند. جد مادری ما از طایفه ی شریعتمدار میباشد. پدربزرگم آقا سیداحمد لنگری از روحانیون بزرگ منطقه بودند (محل تدفین وادی السلام قم) و پدر ایشان آقا سیدمحمد موسوی که بعدا به لنگری تغییر یافت از علماء و امام جماعت امامزاده یحیی بودند و محل دفن ایشان ورودی درب امامزاده یحیی است. آنها از بسیاری از تصمیمات پشت پرده اگاه بودند. در مورد حمله جلال به کیاسر اطلاعات خود را در اختیار شما میگذارم. آقاسید احمد لنگری با محمد سلطان و بعضی از بزرگان منطقه قبل از حمله ی جلال برنامه ریزی میکنند و اسلحه تهیه میشود و آموزشهایی به افراد مسلح داده میشود. محمد سلطان فردی جسور بود و در بلندی (نمیدانم کدام خانه) قرار گرفت و بسیاری از افراد را هدف قرار داد. یاغیان بسیار مغرور بودند و میگفتند تیر تفنگ کیاسریها مثل پشه هست. پس از شکست، یکی از یاغیان که اسمش یادم نیست توبه کرده بود و مشغول کشاورزی در جمال الدین کلا شد. محمد سلطان و بعضی از بزرگان جلسه تشکیل دادند و بیم آن داشتند که این فرد در آینده بخواهد انتقام یکی (به نظرم برادرش) را بگیرد. لذا به شخصی لنگری که فامیلی ای اش میر شفیعی بود (اسمش یادم رفت میرکریم یا میررحیم درست یادم نیست) پول دادند و آن شخص این یاغی را در حین کشت با گلوله به قتل رساند (فکر کنم مقتول جلال دزد بوده باشد) و کسی از این ماجرا خبر نداشت.
مقر اصلی مشتی و یارانش در اژده کلی (اژدهاکلی) بود که در نزدیکی پلور قرار دارد. یکی از یاران مشتی پلوری شخصی به نام بوا (boa) بود که از منطقه خارج شد و در تهران ساکن شد. بوا حدود ۱۲۰ سال عمر کرد و داستانهای زیادی را برای اطرافیان نقل کرد. از جمله در حمله ای که به منزل پدر احمدخان (ارباب دودانگه) انجام شد تعداد ۴ قبضه تفنگ برنو و چند عدد برزین حلب جواهر و اشرفی را سرقت کردند و در نزدیکی غار اژده کلی دفن کردند و دفن کننده ها کشته شدند و جای این دفینه را کسی نمیداند. در ضمن یاغیان با بعضی از بزرگان و اربابان تبانی داشته اند و در هر روستا جاسوس داشتند و اخبار به آنها میرسید. جد پدری ما جمال الدین کلایی است.
پدرم نقل میکرد که یکی از یاغیان به جمال الدین کلا آمده بود و دستور داده بود سرش را اصلاح کنند. این یاغی توسط یکی از اهالی به ضرب گلوله کشته شد. پس از رسیدن امنیه (مامور نظامی) جسد تحویل امنیه شد و ضارب به خاطر ترس این افتخار را نصیب آن نظامی کرد و آن نظامی تشویق شد. دیگر اینکه یکی از افراد جوان در گروه یاغیان (۱۷ الی ۱۸ سال سن) در آن حمله از اسب افتاد و به مسجد پناه برد و کیاسریها او را از مسجد بیرون کشانده و کشتند و همین امر باعث شده بود که بعضی از افراد منطقه نسبت به این کار (درست یا نادرست بودن کشتن پناه جوی مسجد) حساس بشوند.
ممنونم از اقای خلیلی
داستان بسیار جالبی بود واینکه سال جلالی به چه معناست برایم جالب بود
سلام و متشکرم از آقای حامد وآقا موسوی. باید عرض کنم که آقای خلیلی در نوشته ها “جلالی سال ” ذکر کردند نه “سال جلالی.” این دو مورد با هم فرق دارند چرا که ما در ایران یک تقویم جلالی دارم که سال را بر همین اساس بیان می کند و به سال جلالی یا تقویم جلالی مشهور است . آقای موسوی در نظرش سال جلالی را ذکر کرد که با جلالی سال تفاوت بسیار دارد .
تشکر از استاد خلیلی بابت گرداوری و پژوهش پیشینه چهاردانگه.دست مریزاد.
از محقق و پژوهشگر این فطعه تاریخی مزیدتشکروامتنان رادارم مویدباشید
با سلام
ضمن تشکر از ارسال گزارش خبری، بنده سئوالی داشتم.
آیا این مطلب صحت دارد که پیش از حمله جلال به کیاسر یکی از بستگان نزدیک ایشان و بنا به قولی مادر ایشان در کیاسر به شدت تنبه شدند (درون گونی کیسه) ؟!. و این مسئله نیز بر حمله جلال بر کیاسر نقش مهمی داشته است.
جناب آقای azad درباره جلال روایتهای شفاهی زیادی وجود دارد که در این مقاله و نوشته های دیگر نویسنده این متن متاسفانه با نگاهی جانبدارانه به آن توجه نشده است. گویا از قبل برایشان مسجل شده است که فلان شخصیت باید منفی نشان داده شود.
———————————————-
حامد خلیلی ازنی- در این مطلب به طور مختصر آنچه اتفاق افتاد را به نگارش در آوردم و قصد نوشتن کامل داستان حمله جلال به کیاسر را نداشتم. و فقط در صدد یاد آوری آن واقعه تلخ تاریخی بودم. وگرنه دست نویسنده از اسنادی که در باره جلال است خالی نیست، نمونه شعر آیت الله شیخ علی اصغر ولویه ای که اهل کیاسر نبود و ماجرا حمله جلال به کیاسر را به شعر در آورده و یا گزارش مامور مخفی رضا شاه به مازندران که تقریبا سه ماه قبل از واقعه حمله جلال وضعیت مازندران و به خصوص نافرمانی های جلال را گزارش می نماید که در اسناد مجلس شورای اسلامی منتشر شده است . نامه شیخ سیف الله یساری اولین معلم چهاردانگه که خودشان اصالتا کلکناری هستند به حاکم وقت و شرح ماجرای نافرمانی های جلال و پاسخ حاکم وقت یکی سال و نیم قبل از این واقعه همه مبین سودای جلال برای کسب موقعیت خاصی بود.
بنده منتظرم تا کتاب استاد ارجمند مرحوم آقای مهدی محمد نژاد که در رابطه حمله جلال به کیاسر کار تحقیقی جامع انجام داد منتشر شود. اگر عمری باقی ماند و توفیق حاصل شد، بنده نیز در حد بضاعت خودم در کتاب دانشنامه چهاردانگه با اسناد و مدارک به آن خواهم پرداخت. بنده در هیچ طرف این ماجرا نیستم تا نسبت به این واقعه یا افراد آن حب و بغضی داشته باشم.
*دوست عزیز اگر هر سندی پیرامون جلال و ماجرای آن دارید پایگاه چهاردانگه نیوز با افتخار آن را جهت تنویر افکار عمومی نسبت به این واقعه منتشر خواهد نمود.
ضمن عرض سلام و ادب دوست عزیز جناب اقای خلیلی راجع به این پدیده تاریخی مرحوم حاج مهدی محمد نژاد و حاج ابراهیم شیخی کیاسری در طی چند سال تحقیقات میدانی وسیعی در سطح منطقه انجام دادند و یک اطلاعات موثق و مدونی تهیه و اماده نشر تهیه کردند که متاسفانه بدلیل ضعف مالی نتوانستند انتشار دهند لطفا در ارائه مطلب حتما از ان منبع استفاده کنید زیرا هیچ منبعی غنی تر و کامل تر از ان نیست متشکرم
با سلام خدمت آقای خلیلی
طبق مطالعات اینجانب و مدارک موجود مشتی پروری متولد سال۱۲۷۱میباشد و در زمان حمله به کیاسر همراه پدرش(قاسم) در این درگیری حضور داشت که منجر به کشته شدن پدرش شد.
در آن زمان مشتی یک نوجوان بود،پس میتوان گفت که قدمت جلالی سال بیشتر از ۸۸سال میباشد.
ضمنا هدف قاسم احمدی و جلال تصرف ساری بود که در کیاسر این حرکت متوقف شد.
دوست عزیزم ممنون از مطالعاتی که انجام دادید ، سندی که در همین جا آورده شده مربوط به تیر ماه ۱۳۰۴ می باشد. که حاکم وقت امیر اکرم به شیخ سیف الله یساری نوشته است. سند دیگر مربوط به شهریور۱۳۰۵ که در مرکز اسناد مجلس موجود است شرارت جلال را تذکر داده است. شیخ سیف الله یساری که در این هنگام معلم کیاسر بود تاریخ واقعه جلال را سال ۱۳۰۵ می داند. امکان وقوع آن قبل از سال ۱۳۰۵ منتفی است. اگر اسنادی دارید ، پایگاه خبری چهاردانگه ساری آمادگی انتشار آن را دارد.
با سلام
بنده داستانهای آن زمان را از خیلی از پیران شنیدم. ۵ سال در منطقه چهاردانگه معلم بودم. در زمان بچگی به تاریخ منطقه علاقمند بودم و مرحوم مادر بزرگم واقعیتها را برایم نقل میکردند. جد مادری ما از طایفه ی شریعتمدار میباشد. پدربزرگم آقا سیداحمد لنگری از روحانیون بزرگ منطقه بودند (محل تدفین وادی السلام قم) و پدر ایشان آقا سیدمحمد موسوی که بعدا به لنگری تغییر یافت از علماء و امام جماعت امامزاده یحیی بودند و محل دفن ایشان ورودی درب امامزاده یحیی است. آنها از بسیاری از تصمیمات پشت پرده اگاه بودند. در مورد حمله جلال به کیاسر اطلاعات خود را در اختیار شما میگذارم. آقاسید احمد لنگری با محمد سلطان و بعضی از بزرگان منطقه قبل از حمله ی جلال برنامه ریزی میکنند و اسلحه تهیه میشود و آموزشهایی به افراد مسلح داده میشود. محمد سلطان فردی جسور بود و در بلندی (نمیدانم کدام خانه) قرار گرفت و بسیاری از افراد را هدف قرار داد. یاغیان بسیار مغرور بودند و میگفتند تیر تفنگ کیاسریها مثل پشه هست. پس از شکست، یکی از یاغیان که اسمش یادم نیست توبه کرده بود و مشغول کشاورزی در جمال الدین کلا شد. محمد سلطان و بعضی از بزرگان جلسه تشکیل دادند و بیم آن داشتند که این فرد در آینده بخواهد انتقام یکی (به نظرم برادرش) را بگیرد. لذا به شخصی لنگری که فامیلی ای اش میر شفیعی بود (اسمش یادم رفت میرکریم یا میررحیم درست یادم نیست) پول دادند و آن شخص این یاغی را در حین کشت با گلوله به قتل رساند (فکر کنم مقتول جلال دزد بوده باشد) و کسی از این ماجرا خبر نداشت.
مقر اصلی مشتی و یارانش در اژده کلی (اژدهاکلی) بود که در نزدیکی پلور قرار دارد. یکی از یاران مشتی پلوری شخصی به نام بوا (boa) بود که از منطقه خارج شد و در تهران ساکن شد. بوا حدود ۱۲۰ سال عمر کرد و داستانهای زیادی را برای اطرافیان نقل کرد. از جمله در حمله ای که به منزل پدر احمدخان (ارباب دودانگه) انجام شد تعداد ۴ قبضه تفنگ برنو و چند عدد برزین حلب جواهر و اشرفی را سرقت کردند و در نزدیکی غار اژده کلی دفن کردند و دفن کننده ها کشته شدند و جای این دفینه را کسی نمیداند. در ضمن یاغیان با بعضی از بزرگان و اربابان تبانی داشته اند و در هر روستا جاسوس داشتند و اخبار به آنها میرسید. جد پدری ما جمال الدین کلایی است.
پدرم نقل میکرد که یکی از یاغیان به جمال الدین کلا آمده بود و دستور داده بود سرش را اصلاح کنند. این یاغی توسط یکی از اهالی به ضرب گلوله کشته شد. پس از رسیدن امنیه (مامور نظامی) جسد تحویل امنیه شد و ضارب به خاطر ترس این افتخار را نصیب آن نظامی کرد و آن نظامی تشویق شد. دیگر اینکه یکی از افراد جوان در گروه یاغیان (۱۷ الی ۱۸ سال سن) در آن حمله از اسب افتاد و به مسجد پناه برد و کیاسریها او را از مسجد بیرون کشانده و کشتند و همین امر باعث شده بود که بعضی از افراد منطقه نسبت به این کار (درست یا نادرست بودن کشتن پناه جوی مسجد) حساس بشوند.