به نام خدای قلم، روز سی و یکم شهریورماه ۱۳۹۴ آخرین روز از تعطیلات تابستانی مدارس و مراکز آموزشی کشور، اما دانش آموزانی که از یک دوره به دوره جدیدی پاگذاشته اند این روز را به پاس آن، در مدارس شان جشن می گیرند و دوره ی نو را با شادی و شعف آغاز می کنند. کلاس اولی ها هم در کنار والدینشان در جشن شکوفه ها شرکت کردند تا دوره جدیدی از کودکی شان را در مدرسه آغاز کنند. آنها به اتفاق والدینشان از روز قبل از حضور در جشن شکوفه ها در تب و تاب مقدمات این جشن بوده و شاهد بودم که برای حضور هر چه بهتر در این جشن، تلاش و شوق وافری داشتند و صبح روز ۳۱ شهریور دو صف کوتاه در حیاط دبستان شهید خانگاه کیاسر شکل گرفت. نوگلانی با گلهایی در دست، سراپا گوش و چشم بودند تا با شادی و شعف، اولین سال از دوران تحصیلشان را آغاز کنند.
می گویند اولین تجربه از هر رویدادی در ذهن ها چنان نقش می بندد که اثر آن تا پایان با انسان خواهد بود. اولین تجربه اگر با موفقیت و پیروزی همراه باشد موجب ایجاد اعتماد به نفس بالایی در شخص شده و در غیر این صورت تلخی اولین تجربه تا پایان، کام انسان را تلخ خواهد کرد. در جشن شکوفه ها نیز علیرغم آن که متولیان امر تمام تلاش خود را به خرج دادند تا بتوانند اجرایی موفق و کم نقص داشته باشند اما به دلایلی که ذکر خواهد شد در حصول این هدف موفق نبوده اند.
بدقولی در اعلام مکان جشن : با این که والدین بعضی از دانش آموزان از روز قبل نسبت به تنظیف، تزئین و آماده سازی مکانی برای جشن دست به کار شده و به انجام رسانده بودند اما صبح روز جشن مجبور به ترک آن مکان و عزیمت به مکان جدید شدند.
بدقولی در زمان شروع جشن : علیرغم این که از روز قبل ساعت شروع جشن ۹ صبح اعلام شده بود ولی با وجود حضور به موقع دانش آموزان ، جشن با تاخیری خسته کننده آغاز شد.
ترجمانی متفاوت از واژه جشن : کودک با ذهنیتی در این مراسم حضور یافت که انتظار داشت ورودش را به دبستان جشن بگیرد. یعنی شاهد برنامه ای باشد که بتواند گل لبخند را بر لبانش نشانده و او را به شروع درس و مدرسه در فضایی شاد و مفرح ترغیب کند اما عوامل اجرایی برنامه با چنان کسالتی به اجرا پرداختند که این مفهوم را به ذهن متبادر می کرد که شاید ادای تکلیفی بود و بس! کودکان ، زیر آفتاب داغ ظهرگاهی ، چیزی نزدیک به دو ساعت روی پاهای ظریفشان ایستادند و بی رغبت و پا به پا کنان منتظر پایان این برنامه کسالت بار بودند. حتی بعضی از کودکان نای ایستادن نداشته و مجبور به نشستن در صف شدند. اگر منصف باشیم شاید بتوان گفت که اجرای گروه سرود دبستان فردوسی و صحبت های یکی از مسئولین مدعو که آمیخته با مطایبه و لطافت نسبت به کودکان بود ، اندکی از تلخی این جشن کاست.
این جشن نیز مثل همه ی جشن های پیش از این پایان یافت. اما امیدواریم که پس از این همه آزمون و خطا ، آن قدر توانا شده باشیم که از عهده ی چنین جشن های فصلی و مختصر سربلند بیرون آییم. کودک کلاس اول ، این جشن را چون بهاری می بیند که روایت گر سال پیش روست. پس با کمی تلاش ، خلاقیت و دقت نظر ، به کودکانمان امید سال تحصیلی شاد و فرح بخش را نوید دهیم.
نویسنده: ابوالفضل قنبرنژاد
بدقولی عادت ما ایرانیهاست لطفن به این یه قلم انتقاد نکنید