خبرگزاری فارس مازندران ـ زهرا طاهری پرکوهی| برگی از دفتر زندگی بزرگمردی کوچک را ورق میزنیم که در اوج نوجوانی در روزهای جنگ احساس مسؤولیت کرد و با زبان کودکانه اعلام کرد؛ «مرد جنگم…»
کم نبودند بزرگمردانی کوچک که دل بزرگی داشتند، آن هم به بزرگی همه تاریخ، این نه قصه است نه افسانه بلکه واقعیت زندگی بزرگمردانی است که امنیت امروزمان را رقم زدند.
قهرمانان گمنام دفاعمقدس یکی از بهترین الگوها هستند و وقتی خاطراتشان را میشنویم، سراپا شوق میشویم و هفته دفاع مقدس فرصتی است تا ضمن گرامیداشت یادو خاطره شهدا و ایثارگران از رشادتهای بینظیر این فداکاران یادی کنیم که چگونه با وجود سن کم ولی مردانه در برابر دشمن ایستادند و عاشقانه نیز به شهادت رسیدند.
*نداشتن حتی لباس رزم
در این گزارش روایت شهید دانشآموزی را میخوانیم که در سن ۱۴ ساله مرد جنگ شد با وجود نداشتن حتی لباس رزم به جبهه نبرد رفت و مردانه نیز شهید شد البته این روایت را از زبان غلامرضا خلیلی مربی کانون پرورش فکری شهرستان سیمرغ میخوانیم که درباره شهید سلیمان حدادی میگوید: شهید از شاگردانم بودند از حدود ۱۰ تا ۱۴ سالگی در کلاسهای فرهنگی کانون پرورش فکری حضوری فعال داشتند و در همین سالها هم بود که راهی جبهه شدند.
آن روزها کلاسهای کانون شامل سرود، نمایش، قرآن، حدیث، داستانسرایی و شعرسرایی و برنامه ورزشی بود این کلاسها آنقدر برای بچهها مهم بود حاضر بودند مدرسه نروند اما به کانون بیایند.
*علاقه وافر شهید به حضور در میدان جنگ
مربی کانون پرورش فکری شهرستان سیمرغ بیان میکند: شهید سلیمان حدادی علاقه زیاد به حضور در میدان جنگ داشت و حتی باوجود مخالفت از سوی بزرگترها بازهم عزمش را جزم کرده بود.
*بیتابی برای حضور در جبهه
علاقه شهید به جبهه و جنگ طوری بود که برای اعزام به جبهه بیتابی میکرد و وقتی من برای ماموریتی به جنگ رفتم زمان برگشت…گفت؛ «میخواهم بروم»، من هم در مقابل این همه بیتابی حرفی برای گفتن نداشتم.
*امام تکلیف کرده، عازم هستم
خلیلی یادآور میشود: تیر ماه سال ۶۵ راهی عملیات کربلای یک در منطقه مهران شدم زمانیکه از جبهه برگشتم این شهید مثل همیشه با صورت بسیار معصومانه که چهرهاش مقابلش چشمانم است و خندههایش را فراموش نمیکنم آمد و گفت؛ «امام تکلیف کرده میخواهم عازم شوم ولی لباست را به من میدهی»، پس از آن لباسم را پوشید و با توجه به اینکه لباس برایش بزرگ بود لباس را تا زدیم تا راهی شود.
زمانیکه سلیمان عازم شد با نوار کاست از این بزرگمرد کوچک مصاحبه گرفتم، از اینکه از رفتن به جبهه چه انگیزهای دارد و در پاسخم گفت؛ «به فرمان امام باید جبهه بروم و امام تکلیف کرده است».
* مرد جنگیم
امام گفته ما مرد جنگیم و باید در جبهه مردانگی خود را نشان دهیم که نشان از اوج علاقه یک نوجوان بود.
وی میگوید: سال ۱۳۶۵ زمانی که به جبهه رفت در نامهای جداگانه وصیتنامه خودش را فرستاد خاطرم است روی پاکت نامه را چسب بیمارستانی چسباند و از من خواست زمانیکه شهید شدم این وصیتنامه را در اختیار خانوادهاش قرار دهم.
*بیسیمچی کوچک
بعدها اطلاع پیدا کردم زمانیکه جبهه رفت بیسیمچی بود و زمان شهادت هم پشت سنگر مجروح شد و زیر خروارها خاک توسط لودر دشمن مدفون شد، آن روز ۲۲ دی ماه سال ۶۵ بود و پیکر شهید هم ۸ سال بعد سال ۷۳ به وطن برگشت، براساس تکلیفی که شهید حدادیان به من واگذار کرد، وصیتنامه را تقدیم خانوادهاش کردم.
مربی کانون پرورش فکری شهرستان سیمرغ خاطرنشان میکند: این شهید فرمایش امام را بهعنوان الگو و سرمشق خود قرار داد تکلیف خودش را عمل به فرمایش امام میدانست، اینکه باید جبههها پر شود و با اینکه سن و سال کمی داشت خودش را مرد جنگ میدانست و این خطر را اصلا حس نمیکرد که این جنگ توپ و تانگ دارد بلکه هدفش عمل به فرمایش امام راحل بوده است.
این نوجوان کم سن و سال مکتب حسین را سرمشق و الگو قرار داده و نامش را برای همیشه تاریخ جاودانه کرد تکلیفشان را به خوبی ادا کردند.
*سقای امام حسین(ع)
شهید علاقه خاصی به ائمه بهویژه امام حسین (ع) داشتند به طوریکه در وصیتنامهاش نوشت که است بعد از شهادتش به کربلا بروند و از امام حسین (ع) بخواهید این هدیه را قبول کند و از طرفی هم سقای امام حسین(ع) بوده است.
در قسمتهایی از وصیتنامه این شهید آمده است..« ای پدر و مادرم ما راه کربلا را باز میکنیم تا شما پدران و مادران داغ دیده شهیدان به کربلا بروید.
شما ای خواهرم حجاب اسلامی داشته باشید و از فاطمه زهرا (س) بیاموزیدکه حجاب اسلامی داشته باشند.»
پایان پیام/۸۶۰۳۴/م/س