پایگاه خبری چهاردانگه
بخش چهاردانگه شهرستان ساري

قرعه‌ای به نام ابوطالب/ شهیدی که خانه‌اش نذر امور فرهنگی شد

0

خبرگزاری فارس مازندران ـ سرویس فرهنگی: به دنبال خانه شهید رهسپار جاده‌ها شدم، به خیابان لاله آباد رسیدم چند خانه جلوتر پیاده می‌شوم، چند پسر بچه با کتانی‌های رنگی برای به‌دست آوردن توپ می‌جنگیدند؛ صدایم را در میان همهمه‌های کودکانه‌شان بلند کردم: «ببخشید، خانه شهید مهدی‌ پور کدام است؟»

*خانه شهید..

همه یک صدا با انگشت خانه را نشان دادند زنگ‌ خانه را می‌زنم، منتظرم ببینم چه صدایی جوابم را می‌دهد؛ در خانه‌ای که شهید تنها فرزند بوده و پدر و مادر شهید هم به او پیوستند، حالا چه کسی جوابگوی صدای زنگ خانه‌ای است که به او واگذار شده؟! صدایش مهربان و صمیمی است: «اومدم»

در ذهنم فکر می‌کردم کسی که در را به رویم باز می‌کند چه کسی می‌تواند باشد، در باز می‌شود و چشم‌های‌مان به هم گره می‌خورَد، چطور می‌توانم به شهید نسبتش دهم؟ پسرعموی شهید هستم؛ خوش آمدید.

*قاب عکس
 

خانه پر است از عکس‌های شهید؛ خندیده، ایستاده، کودکی با اسلحه و چفیه‌ای که هنوز آن‌ها را کنار قاب عکس‌ها تا کرده و عطر محبوب می‌دهد! میزبان راهنما می‌شود این اتاق را هم ببینم؛ این اتاق شهید بود به همان حالت مانده کسی به آن دست نمی‌زند.

 اینجا خوب است؟ کنار عکس بزرگ شهید می‌نشیند، پشتی صورتی چشمم را روشن کرد، نفس عمیقی می‌کشد انگار تمام خاطرات جلوی چشمانش جلوه می‌دهد، بله خوبه؟ دوربین را روشن می‌کنم بسم الله الرحمن الرحیم؛ اینجا منزل شهید ابوطالب مهدی پور در روستای کوردینکلا از بخش لاله آباد بابل است.

*کودکی

من و شهید از دوران کودکی با هم بزرگ شدیم از مدرسه تا خانه و در تمام لحظات زندگی با همدیگر بودیم؛ سال ۵۰ وقتی ابوطالب ۵ ساله بود ۳ برادرش به علت بیماری فوت شدند و پدر و مادر دلخوش شدند به تنها فرزندی که با هزار نذر و نیاز جان سالم به در برده بود.

*انقلاب
 

نفس عمیقی کشید که عطر آه می‌داد، به طرف عکس‌ رو گرفت، از دیدن صورتش دلش آرام می‌گرفت. «ابوطالب با وجود سن کم در دوران انقلاب با روحیه جهادی در بحث موافقان و مخالفان، کاملا مدافع انقلاب بود و از همان ابتدا از عمق وجود و با اشتیاق و علاقه فراوان در تمام برنامه‌های انقلاب و راهپیمایی‌ها شرکت داشت».

*جنگ

بحث دفاع از خاک که وسط باشد حتی با وجود تک فرزند بودن دلت آرام ندارد، با شروع زمزمه جنگ در سال ۵۹ قصه ابوطالب هم تازه شروع شد چرا که به‌دلیل سن کم برای حضور در جبهه جنگ دچار مشکل بود.

*اعزام
 

ابوطالب که عشق حسینی در وجودش شعله‌ور بود برای رفتن به جبهه و جهاد در راه خدا سر از پا نمی‌شناخت، بارها برای اعزام به جبهه اقدام کرد و هر بار هم سن کمش را مانع اعزامش به منطقه می‌دانستند. اما نا امید نشد؛ این‌بار پدر را واسطه قرار داد، دستش را گرفت و به سراغ مسئولین رفت و باز هم همان جواب‌های تکراری؛ پدر که طاقت بی‌تابی‌های یگانه فرزندش را نداشت حرفی زد که همه ماندند میان دوراهی؛ رو کرد به سمت مسئولین و گفت: «من به جای پسرم می‌روم»؛ حرف که به اینجا رسید قرعه را پیشنهاد کردند میان پدر و پسر! تا شاید این مانعی باشد برای ماندن تنها فرزند خانواده، اما خواست و تقدیر خدا بر این بود که قرعه به نام پسر بیفتد و سرانجام ابوطالب در اواخر سال ۶۰ برای حضور در جنگ و دفاع از اسلام، انقلاب و فرمانبری از امر رهبری پوتین رزم به پا کرد و راهی جبهه شد.

*شهادت

یک روز بعد از عید فطر سال ۶۱ بود که برای آموزشی به چالوس اعزام شد و پس از آن صد روز در جبهه‌های غرب حضور داشت. بعد از بازگشت شروع به تحصیل برای سال دوم دبیرستان کرد، امتحاناتش که تمام شد در اوایل بهار ۶۲ مجدد به جبهه برگشت و این‌بار در جبهه جنوب به نبرد با دشمن پرداخت. شهید مهدی‌پور پس از چندین بار حضور در میادین، در فراخوان لبیک یا خمینی، در بهمن ماه سال ۱۳۶۲ وارد مناطق جنگی شد و در عملیات والفجر ۶، مصادف با ۳ اسفند ۱۳۶۲ به شهادت رسید.

*فعالیت‌های شهید

جبهه این مدرسه خودسازی، از ابوطالب همچون بسیاری از رزمندگان دیگر شخصیتی کم‌نظیر ساخته بود. خلق نیکو و رفتار خداپسندانه‌اش او را محبوب دلها به خصوص در میان اهالی کرده بود. از جبهه که باز می‌گشت مسئولیت بسیج خردسالان را بر عهده داشت و به کارهای فرهنگی مشغول می‌شد، از تشکیل گروه سرود و تئاتر گرفته تا فعالیت‌های تبلیغی و آموزش نماز و احکام.

*وابستگی

 می‌دانستم که زخم این داغ چقدر عمیق بر شانه‌های پدر و مادر شهید چنگ انداخته؛ سعی کردم تا سال ۷۲ در کنارشان باشم؛ ابوطالب رفت اما پدر و مادر شهید وابستگی شدیدی به من داشتند تمام کارهای پدر و مادر را با جان و دل انجام می‌دادم تا اینکه پدر شهید فوت شد.

حالا مسؤولیتم بیشتر شد و سعی کردم جای فرزند خالی را برایش پر کنم تا در سال ۹۸ مادر شهید هم به پسرش پیوست؛ پدر و مادر شهید بزرگوار محل زندگی‌شان را به بنده که پسر عموی شهید بودم منتقل کردند.

*مکان فرهنگی

منزل شهید را به مکان فرهنگی تبدیل کردم و از جمله اتفاقات فرهنگی در این مکان برگزاری مراسم توسط خادم‌یاران رضوی در روز ولادت حضرت رقیه (س)، نشست‌هایی در ایام دفاع مقدس، برگزاری مراسم زیارت عاشورا و … بوده است.

در تلاش هستم که این فعالیت‌های فرهنگی را در زمینه‌های مختلف گسترش دهم تا این مکان به عنوان مرکز یادمان شهدا بخش لاله آباد قرار گیرد.

*کسب و کار

با توجه به اینکه در جوار این خانه‌سرا یک زمین هزار و ۲۰۰ متری وجود دارد، درخواست داریم اگر کسی مایل هست این زمین را تحویل بگیرد و کسب و کاری راه‌اندازی کند که هم عایدی برای این مرکز فرهنگی بشود هم برای شخصی که متصدی امر شده‌ است مفید واقع شود.

 

 

 /۸۶۰۶۱/ح/س


لینک منبع اصلی مطلب

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.