خبرگزاری فارس مازندران ـ زهرا طاهریپرکوهی| این روزها با توجه به نزدیک شدن به سالگرد شهادت سردار سلیمانی؛ داغی که بر دل همه ما تا ابد زنده خواهد بود؛ سنگینی میکند و بیقراری و دلتنگی این روزها سهم همه مردم است؛ چرا که سردار سلیمانی در دلهای مردم جای دارد اما برای خانواده شهدای مدافع حرم حس و حال دیگری دارد؛ حماسهسازان خانطومان حلب در فروردین و اردیبهشت ۹۵، در نبردی کمنظیر بر دشمنان اهل بیت (ع) تاختند تا بار دیگر عاشورا بهنفع آنان رقم نخورد و اکنون نشستن پای درددلهای خانوادههای آنان شنیدنی است.
خانواده شهدای مدافع حرم مازندران در دوم اسفندماه سال ۹۷ در یادواره بیش از هزار و ۷۴۷ شهید شهرستان بابل با محوریت ۴۰ شهید مازندرانی مدافع حرم استان میزبان سردار قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران بودند و در این سفر با ایشان دیدار داشتند دیداری که اکنون برای آنها خاطرهانگیز شده است. به همین منظور با خانواده شهید مدافع حرم شهید حسن رجاییفر به گفتوگو نشستیم تا در آستانه شهادت سردار دلها مروری بر آن روز خاطرهانگیز داشته باشیم…
شهید مدافع حرم حسن رجاییفر در چهارم تیر ماه ۱۳۵۴ در یکی از روستاهای خوش آب و هوای کامیکلا از توابع بندپیغربی، شهر خشرودپی از شهرستان بابل متولد شد.
دوران تحصیلات ابتدایی و متوسطهاش را در همان روستا و منطقه تا سطح دیپلم به پایان رساند و از آنجایی که به کارهای الکتریکی و برق علاقه داشت، مهارت خاصی در این زمینه کسب کرد.
شهید رجاییفر در امتداد خدمت مقدس سربازی، به سربازی دائمی نظام و در سال ۱۳۸۷ به عضویت پاسداری در سپاه درآمد، برای ارشد ثبتنام و در سالهای ۹۲ تا ۹۳ در رشته مدیریت استراتژیک این رشته را به پایان رساند.
هر زمان و مکان مأموریتی بود با جان و دل میپذیرفت و کارش را فقط برای رضای خدا انجام می داد و در دی ماه ۱۳۹۴ بود که برای اولین بار به ماموریت رزمی یعنی پیکار با دشمنان زبون و کافران حربی، دشمنان اسلام و بهخصوص شیعه در کشور سوریه رفت.
پس از ۲۰ روز مبارزه از ناحیه کتف مجروح شد و برای معالجه و درمان به ایران بازگشت، ۱۴ فروردین ۱۳۹۵ موعد دوم ماموریتش بود، پس از رزم سنگین ۲۲ روزه در مناطق عملیاتی حلب، خانطومان و دیگر مناطق عملیاتی سوریه مشغول رزم بود که در روز پنجشنبه ۱۶ اردیبهشت در عملیات ناجوانمردانه دشمن کافر، به همراه ۱۴ لاله خونین بال استان همیشه لاله خیز مازندران در منطقه خان طومان به درجه رفیع شهادت نائل آمدند.
راضیه بیگلرنیا همسر شهید مدافع حرم حسن رجاییفر در گفتوگو با فارس درباره ویژگی همسرش میگویدو عنوان میکند؛ از خصوصیات بارز همسرم خواندن نماز شب و کمک به فقرا بوده که همواره مدنظرشان بود؛ همسرم هر وقت از ماموریت برمیگشتند با اینکه خسته بودند اما سعی میکردند در کارهای خانه کمک کنند، در آشپزی، ظرف شستن و آب دادن گلها همیشه تلاش میکردند با کمک کردن در کارها نبودشان در خانه جبران شود.
*سردار دلها؛ الگوی خستگیناپذیری
در آستانه شهادت سردار سلیمانی سردار دلها از همسر شهید مدافع حرم رجاییفر درباره سردار سلیمانی میپرسم و اینکه آیا شهید از سردار سلیمانی خاطراتی برایتان بیان میکردند؛ چون سردار فرمانده مدافعان حرم بوده است، که همسر شهید رجاییفر بیان میکند: همسرم همیشه از حاج قاسم بهعنوان الگو یاد میکردند و همیشه دوست داشتند ایشان را از نزدیک ببینند، همیشه در جمع ما میگفتند سردار دلها خستگیناپذیر هست و خودش هم سعی میکرد این روحیه خستگیناپذیری را داشته باشند و میگفتند من اگر خستگیناپذیرم الگوی من سردار سلیمانی است.
از بیگلرینیا درباره اینکه خودش شناختی از فرمانده همسرش (سردار سلیمانی) داشت، میپرسم که بیان میکند: برای من سردار دلها بهعنوان مرد شجاع، نترس، فرمانده صبور و استوار بودند و برای همسرم فرمانده جهاد و دفاع بودند.
میپرسم سال ۹۸ که سردار به بابل آمدند، در یادواره شهدای مدافع حرم مازندران دیداری با خانواده شهدا داشتند، شما خاطرهای دارید، چون سردار دیداری با خانواده شهدا داشتند که خانم بیگلرینیا میگوید؛ خاطره روزی که به بابل تشریف آوردند و ملاقاتی با ایشان داشتیم از ذهن من و فرزندانم محو نمیشود و همواره درباره جزئیات آن دیدار با هم به گفتوگو مینشینیم.
میگویم این خاطرات را برای ما هم با جزئیات بیان کنید، که خانم بیگلرینیا عنوان میکند؛ ۱۷ اردبیهشت سال ۹۵ همسرم به همراه ۱۲ همرزش از استان مازندران منطقه خانطومان شهید شدند، و چهار سالی از برگشت پیکر شهدا گذشته بود، و یادم هست؛ ایشان طی این مدت به مازندران تشریف نمیآوردند، وقتی از ایشان (سردار سلیمانی) پرسیدند چرا طی این سه سال به مازندران نیامدید؟ سردار در پاسخ میگفتند:« چون پیکر شهدای خان طومان را پیدا نکردم روم نمیشد که با خانواده آنان روبهرو شوم» وقتی در آن دیدار از نزدیک ایشان را دیدیم پرسیدم که چرا طی این مدت به مازندران نیامدین و به ما سر نزدین؛ که ایشان با وجود اینکه آمدند و در محضر ایشان بودیم باز هم گفتند «من شرمندهام»….
همسر شهید رجاییفر درباره خاطر دیگر آن روز نیز میگوید؛ ایشان در آن دیدار از ما خانواده شهدا خواستند «دعا کنیم تا پیکر شهدا پیدا شود»… و در آن دیدار به ما قول دادند که پیگیر برگشت پیکر شهدا خواهند شد…
جالب است بدانید که ایشان همین کار را انجام دادند و بعدها به ما گفتند که ایشان بعد از آن دیدار به «بچههای تفحص پیکر شهدا گفتند که حتما پیکر شهدا را پیدا کنند»…
خانم بیگلرینیا ادامه میدهد: خاطرم هست در این دیدار گفتیم خبری از خانطومان ندارید و با این سخن اشک با ما همراه شد و سردار در پاسخ گفتند: «خبری از خانطومان برای شما میآورم»… اصلا نگران نباشید و بعد انگشتری از جیبشان درآوردند که به من، دخترم و پسرم دادند و امیرسجاد را بغل کردند و بوسیدند.
بیگلرینیا یادآور میشود: چند ماه بعد از شهادت ایشان در مهرماه سال گذشته پیکر شهدای ما از حماسه خانطومان در استان مازندران به نامهای شهیدان والامقام رضا حاجیزاده، علی عابدینی، محمد بلباسی و همسرم حسن رجاییفر از استان مازندران، شهید محمود رادمهر برگشت و این در حالی بود که هنوز نخستین سالگرد سردار شهید حاج قاسم سلیمانی نگذشته بود و وقتی ما خبر بازگشت پیکر شهدا را شنیدم «همه با هم گفتیم حاج قاسم به عهدش وفا کرده»…زمانی که به دیدار پیکر شهدا رفتیم، آنجا هم حس و حال خاصی بود و باز هم ما از حاج قاسم میخواستیم ما را آرام کند…
از خانم بیگلرینیا میخواهم بیشتر درباره دیدار شان با سردار دلها بگویند؛ که وی اضافه میکند؛ موضوع مهم و جالب توجه در این دیدار حضور ساده و صمیمی سردار در جمع ما بود، وقتی کنار فرزندانما نشست آرامش خاصی در بین ما بود، طوری بود که حس میکردیم شهید ما کنارمان نشسته است و نظارهگر این دیدار است، با آرامش خاصی صحبت میکردیم گویی سالهاست که ایشان را میشناسیم و از نزدیک با ایشان صحبت کردیم و مشکلات و مسائل ما را درک میکنند و حس غربت و دلتنگی که در نبود شهیدمان داشتیم کمی تسکین یافته بود و التیام دردهای دلتنگی ما بود…
همسر شهید مدافع حرم حسن رجاییفر در ادامه یادآور میشود؛ در دیداری که با سردار سلیمانی داشتیم ایشان فرزندم امیرسجاد را که در زمان شهادت پدرش حدود یکسال و نیم داشت در بغل گرفتند و در این ملاقات سردار درباره خصوصیات همسرم میگفتند و عنوان کردند « قرار بود شهید ما را ببینند ولی نشد»… ایشان در همان چند دقیقهای که صحبت کردند هم من و هم فرزندانم آرامش خاصی گرفتیم که قابل وصف نیست.
دخترم ( مهدیه) از سردار خواستند مطلبی برایشان بنویسند که ایشان در کنار عکس پدرش نوشتند «دخترم مهدیه عزیر و گلم ؛ آنچه از پدر میدانم سلحشوری و ازخودگذشتگی بود، همیشه دوستش بدار التماس دعا» و امضا کردند و در ادامه دخترم از ایشان خواستند که به توصیهای به ایشان کنند ولی سردار در پاسخ گفتند «من تمام توصیهها را روی برگه نوشتم که هم پدر و هم من شاهد باشم» همچنین از فرزندم خواستند کنار عکس پدرشان چند جملهای برایشان بنویسند و همراه با تاریخ امضا کنند که دخترم هم همین کار را انجام دادند…
وی در ادامه بیان میکند: «ایشان خواستند برایشان دعا کنیم و ما هم گفتیم بله ـ حتما دعا کردیم و در ادامه سردار گفتند «اگر دعا کنید که به خواستهام برسم من هم قول میدهم پیکر پدرتان را برگردانم»…نمیدانیم خاصه سردار شهادت بود یا چیزی دیگر ( بابغض)
بیگلرینیا با بیان اینکه در این دیدار قبل از سخنرانی سردار سلیمانی در مصلای بابل دخترم مهدیه «رجاییفر» باید دکلمهای را میخواندند و قبل از آنکه به روی سن بروند، دخترم به حضور سردار رفتند و ایشان دستشان را گذاشتند روی سینهشان و از جا بلند شدند… دخترم همانجا خطاب به سردار گفتند؛ «من کوچکترین از آن هستم که شما برای من بایستید» ولی ایشان در پاسخ گفتند؛ «من برای پدری ایستادم که چنین دختری بزرگ کرده است»….
*دیداری پُر از آرامش
به بخش دیگر این گفتوگو زمان شنیدن خبر شهادت سردار را اختصاص میدهم و میپرسم وقتی خبر شهادت سردار را شنیدین با توجه به دیداری که از نزدیک با سردار سلیمانی داشتید، چه حس و حالی به شما دست داد که خانم بیگلرینیا با اندوه میگوید؛ ملاقات با سردار آرامش خاصی به ما بخشید … ولی وقتی خبر شهادت سردار را شنیدیم آن روز دنیا روی سرمان آوار شد آن روز را فراموش نمیکنم؛ ساعت ۶ صبح بود و همان حس و حال خبر شهادت همسرم برایم تکرار شد و شاید حتی داغتر از آن …. خانوادگی به اتفاق سه فرزندم به یاد خاطرات ایشان گریه کردیم….
*از شهیدمان خواستیم مثل پروانه دور خانواده سردار بگردند
همسر شهید رجاییفر ادامه میدهد؛ در آن ساعات تلخ و سختی که خبر شهادت سردار سلیمانی را شنیدیم؛ برای آرامش دل خانواده سردار قرآن و نماز خواندیم و هر لحظه با شهیدمان صحبت میکردیم و میگفتیم بعد از شهادت مثل پروانه دورمان بودین و آرامش را در دلمان گذاشین انشالله که شما هم مثل پروانه دور خانوادهاش بگردید و به آنها هم آرامش بدهید…
این بانوی صبور مازندرانی که خودش هم داغ نبود همسر را در دل و مهرش را در بزرگ کردن فرزندان شهید به همراه دارد به خانواده سردار شهید سلیمانی اشاره میکند و در این باره میگوید؛ همیشه میگوییم وای به حال دل خانوادهاش، وقتی ما یک بار ایشان را دیدیم و آرامشی که کنارشان گرفتیم، برای ما واقعا حس و حال خوبی بود و دوست داشتیم این حس و حال تکرار شود، واقعا خانوادهاش چه میکشند و دوست داشتیم با آنان احساس همدردی کنیم.
گویی پس از شهادت همسرم از ملاقات با سردار تا خبر شهادت سردار و پس از آن بازگشت پیکر همسرم روزها در پی هم آمد و رفت و سهم ما همان دلتنگی بود اما با کولهباری از حرفها و تجربه که محال است در دفتر خاطرات کمرنگ شوند.
*روایت بازگشت پیکر شهید/ استرسی که تبدیل به آرامشی عجیب شد
درباره برگشت پیکر شهید بعد از چهار سال میپرسم که همسر شهید رجاییفر میگوید؛ دخترم به شخصه خیلی میترسید که وقتی پیکر پدرش برگردد چگونه با آن مواجه شود، برای همین خیلی نگران این موضوع بودم و میگفتم زمانی پیکرش برگردد که بتوانیم آرامش پیدا کنیم و واقعا هم همینگونه شد…
از این همسر شهید مدافع حرم میخواهم آن روز را برایم روایت کند و از حس و حالش بگوید که خانم بیگلرینیا بیان میکند؛ با وجود اینکه روزهای قبل از برگشت پیکر شهید روزهای پر از استرس بود حتی تا قبل از اینکه پیکر را ببینیم نگرانی زیادی داشتم ولی زمانی که پیکر ایشان را دیدم، همه استرس و نگرانیام تمام شد و آرامش هدیهای بود که بعد از زیارت پیکر شهید نصیبم شد و آن شبی که پیکر را دیدم و با آرامش به خواب رفتم و آرامشم به حدی بود که هیچ وقت آنگونه نبود…
آن شب واقعا آرامش عجیبی داشتم، من و فرزندانم با آرامش عجیبی به خواب رفتیم جالب اینجا بود که قبل از این استرس داشتیم و نگران بودیم چگونه با شهید مواجه شویم ولی بعد از آن قابل توصیف نبود آرامش خاصی بود که اصلا قابل درک نبود…
/۸۶۰۳۴/ج