چون در ایام سالگرد عملیات افتخار آفرین کربلای یک قرار داریم و چند روز قبل از عملیات کربلای یک رزمنده فداکار و گمنام منطقه خودمون یعنی شهید آقا رضا کاردگر در آن منطقه به فیض شهادت رسید. بهانه ای شد تا یادی از آن شهید سرافراز کنیم. ابتدا جا دارد از همه مخاطبین و اهالی منطقه خودمون و به خصوص از خانواده معظم و ارزشمند شهید آقا رضا کاردگر پوزش و عذر خواهی کنم. مطلبی که ارائه می دهم در حد اطلاعات و شناخت خودم هست اگر نتوانستم خوب توصیف کنم مرا ببخشید . چون شهید کجا و ما کجا؟
آری اهالی فهیم و فکور و همیشه در صحنه پنج پاراده ( دوسرشمار ، بالاده پایین ده ، تیله بن ، قلعه ، میرافضل واوسر ، واوسرنو – دهستان چهاردانگه بخش چهاردانگه ) به یاد شهیدی که گمنام زیست و گمنامانه به شهادت رسید، آری درست حدس زدید به یاد شهید آقا رضا کاردگر بالادهی. شهیدی که با توجه به استعداد و مطالعه و شناختش در همان اوائل نوجوانی و جوانی اش با نهضت اسلامی به رهبری حضرت امام (ره) آشنا و شناخت کاملی از دین مبین اسلام پیدا کرده و عاشق اسلام و حضرت امام بود. در آن سنین کم تلاش و فعالیت چشم گیری در حفظ و سربلندی نظام داشته و خدمت به اسلام و انقلاب را در کمال بی نشانی و گمنامی ارائه می داد. شهید کاردگر واقعآ فردی خالص و بی ریا بود که هرگز نمی خواست خودش را مطرح کند. در سخت ترین شرایط روزهای جنگ وقتی دید حضرت امام می فرماید امروز جنگ در رآس تمام امور است پدر و مادر و خانواده و درس و زندگی را رها کرد و با شناخت و مطالعه این مسیر را انتخاب و اعتقاد داشت وقتی اسلام و انقلاب به ما نیاز دارد تکلیف است در تمام صحنه ها حضور داشته باشیم و با کمک و حضور در صحنه های سخت هست تا اسلام و ارزشهای آن زنده بماند و در حقیقت دلسوز و فدایی اسلام و انقلاب و امام بود. یادش بخیر.
آری عزیزان اوائل خرداد سال ۱۳۶۵ بود که برای شرکت در عملیات کربلای یک لشکر ویژه ۲۵ کربلا چندین گردان را از هفت تپه به منطقه ایلام و در کنار رودخانه ای در بین کوههای قبل از دشت مهران انتقال و حدود یکی دو هفته شب و روز راهپیایی و کوهپیمایی و آموزش های لازم را دیده بودیم و سرداران و فرماندهان ارشد از جمله حاج رحیم صفوی و سردار شمخانی و آقا مرتضی قربانی آخرین شرایط و وضعیت جنگ و منطقه را توجیه که در حقیقت ما را از نظر روحی برای عملیات آماده کردند و درست سیزدهم، چهاردهم خرداد بعضی از گردانها را از جمله گردان ما ( امام محمد باقر ) به فرماندهی سردار شجاع شهید بلباسی را شبانه با پای پیاده بعد از طی چند کیلومتر به دشت مهران رسیدیم. وقتی که وارد منطقه مهران رسیدیم کار و وظیفه گردان روزها در سنگر هایی که خود بچه ها ساخته بودند مستقر و شب ها نیروهای آرپی جی زن ها و تیرپارچی های گردان را جدا کرده و مآموریت حفاظت از لودر و بولدوزر مهندسی رزمی جهاد سازندگی که شب تا صبح در منطقه خاکریز می زدند را برعهده داشتند. چون آتش دشمن زیاد بود نیروهای تیربارچی و آرپی جی زن ها آتش روشن می کردند تا لودرها کارشان انجام دهند. چند شب و روز کارمان همین بود. درست غروب نوزدهم خرداد ما در انتهای خاکریز یعنی نوک خاکریز احداثی که بصورت نیم دایره درست کرده بودند تا نیروها بتوانند از منطقه و از خود دفاع کنند { نزدیک ترین فاصله با دشمن } مستقر بودیم که غروب خورشید نزدیک و نزدیک تر می شد و نیروهای عراقی هر از چند گاهی جلو می آمدند و قصد تک زدن داشتند که با مقاومت نیروهای رزمنده ما روبرو می شدند و عقب نشینی می کردند. وقتی آفتاب غروب کرد متوجه شدیم که نیروهای عراقی دارند به سمت ما پیشروی می کنند عراقی ها به فاصله ۱۵۰ تا ۲۰۰ متری ما نزدیک شدند و با دست های خود به لبشان می زدند و دسته جمعی هلهله و شادی می کردند و در این لحظه بارش تیر مستقیم و گلوله های خمپاره و توپخانه دشمن شدت گرفت و گلوله ها مثل باران رگباری بر سر بچه ها می بارید ای خدا چه لحظه ای بود آنقدر بارش تیر و خمپاره زیاد بود که زمین سوراخ سوراخ شده بود و خاکریزهای تازه ساخته شده مورد گلوله مستقیم تانک های عراقی قرارمی گرفت و خاکریز می پاشید که تعدادی از نیروهای بسیجی ما شهید و مجروح شدند، از جمله یکی از شهیدان ما شهید گمنام و بی ریا و فدایی امام و انقلاب آقا رضا کاردگر بود که ابتدا مجروح شد و بعد از چند دقیقه کوتاه به شهادت رسید. با توجه به اینکه تعدادی از نیروها شهید و مجروح شدند مابقی نیرو ها واقعآ خسته شده بودند که یک گروهان نیروی تازه نفس جایگزین ما شدند و ما از انتهای خاکریز که تقریبآ در قلب دشمن بعثی بودیم جهت استراحت و تجدید قوا به ابتدای خاکریز که فضا آرام تر بود حرکت کردیم و حدود ۴۰ تا ۵۰ متر از انتهای خاکریز برمی گشتیم، چشم ما به پیکر مطهر شهید آقا رضا کاردگر و دو سه شهید دیگر افتاد که در قسمت پایین خاکریز بر اثر آن تک سنگین بعثی ها که واقعآ مقاومت سخت و نفس گیر و خسته شده بودند روح بلندشان آسمانی و جسم نازنین و خسته شان در پشت خاکریز آرام گرفت.
یاد آن لحظه ها بخیر …، از روز نوزدهم تا ۱۰ تیر یعنی تا شروع عملیات کربلای یک مآموریت بعضی گردان ها شب و روز همین بود …و… ان شاالله نام و یاد و خاطراتشان برای همیشه زنده و گرامی باد.
سلام بر آنهایی که از نفس افتادند تا ما از نفس نیفتیم. قامت راست کردند تا ما قامت خم نکنیم. به خاک افتادند تا ما به خاک نیفتیم. سلام و درود بر آنهایی که رفتند تا بمانند و نماندند تا بمیرند … و … و …. ای جوانان نسل سوم انقلاب و ای مسئولین و مدیران و ای مردم کوچه های مان را به نام شان کردیم که هر گاه با آسایش به منزل می رسیم بدانیم از گذرگاه کدام شهید با آرامش به خانه می رسیم. نکند ای وای نکند عکس آنان را ببینیم و عکس آنها عمل کنیم. ان شاالله فردا دست ما را بگیرند و گرنه وای بر ما، خداوند عاقبت همه ما را ختم بخیر گرداند ان شاالله.
نویسنده: اکبر جعفری پایین دهی
اکبر جعفری پایین دهی
…………………………………………………………………………………..
زندگی نامه شهید: شهید رضا کاردگر فرزند مصطفی درسال ۱۳۴۵ درخانواده ای مومن دیده به جهان گشود و به عشق علی ابن موسی الرضا (ع)، نامش را رضاگذاشتند. شش ساله بود که مادر مهربان و جوانش را از دست داد. دوره تحصیلات ابتدایی را در روستای شهیدآباد (تروجن) شهرستان بهشهر (محل سکونت خانواده اش) و دوره راهنمایی را در روستاهای شهیدآباد و زیروان با موفقیت گذراند، دوره متوسطه را در دبیرستان شهید مطهری و سال چهارم را در دبیرستان شهید عباس زاده بهشهر با اخذ دیپلم اقتصاد (۱۳۶۴) به پایان رساند. عضویت در بسیج و انجام فعالیت های فرهنگی از جمله کارهایی است که شهید در جهت تقویت انقلاب برداشت. او انسان متین و مودب و بسیار باوقار بود و به علم و ایمان اهمیت زیادی می داد و همیشه اهل تلاوت قرآن و تدبّر درآن و ملاک سنجش وی قرآن بود و زندگی در گمنامی را دوست داشت. در طول جنگ تحمیلی، سه بار عزم رفتن به جبهه را کردکه بخاطر مجروحیت برادرش از وی خواسته شد تا بهبودی کامل وی، صبر کند. بالاخره در اردیبهشت ۱۳۶۵ به جبهه اعزام شد و در منطقه مهران به جنگ با دشمن متجاوز پرداخت. سرانجام درتاریخ ۱۳۶۵/۳/۱۹ با شکلیک خمپاره و تیر مستقیم دشمن بعثی در حالیکه آیه شریفه « وجعلنا من بین ایدیهم … » را تلاوت می کرد، به شهادت رسید و به گفته همرزمانش، رضا در لحظات آخر ذکر یامهدی و یازهرا بر لب داشت. پیکر پاکش در بهشهر تشییع و در حیاط مسجد جامع النبی شهیدآباد درکنار دیگر شهدا به خاک سپرده شد. پس از شهادت رضا، نام وی جزو پذیرفته شدگان دانشسرای تربیت معلم اعلام شد.
آجرک الله . درود بر شما ای یادگاران سالهای دفاع مقدس واقعآ نشان دادید که مرد عمل و فداکارید و ثابت کردید که تا آخرین نفس و تا آخرین قطره خون پای حرف اماممون ایستاده اید. آفرین بر غیرت و ایمانتان. آجرک الله
برادر دلاور خسته نباشید همرزم و همسنگر شهدا هر چه مطلب شما را می خوانم سیر نمی شوم . ما منتظر خاطرات از این دست نوشته و. دلاوریهای شجاعانه تان هستیم . نسل جوان ما نه دوران انقلاب را دیده و دوران جنگ را لمس کردند به وجود شماها نیاز دارند . اقای جعفری پایین دهی احسن
آجرک الله . درود بر شما ای یادگاران سالهای دفاع مقدس واقعآ نشان دادید که مرد عمل و فداکارید و ثابت کردید که تا آخرین نفس و تا آخرین قطره خون پای حرف اماممون ایستاده اید. آفرین بر غیرت و ایمانتان. آجرک الله
برادر دلاور خسته نباشید همرزم و همسنگر شهدا هر چه مطلب شما را می خوانم سیر نمی شوم . ما منتظر خاطرات از این دست نوشته و. دلاوریهای شجاعانه تان هستیم . نسل جوان ما نه دوران انقلاب را دیده و دوران جنگ را لمس کردند به وجود شماها نیاز دارند . اقای جعفری پایین دهی احسن