پایگاه خبری چهاردانگه نیوز: هر کدام از پیشینیان پاک دست و نیک سرشت ما ، جدای از جایگاه قبیله ای و نَسَبی شان ، جدای از گمنامی یا نامی بودنشان ، و جدای از نوع شغل و خدمتشان ، همه اعضای این جرگه ی انسانی درخور تکریم ، الگوهای تمام قدی هستند برای ساختن یک شهر و جامعه پاک و دور از پلیدی . و کم نیستتد و نبودند این انسان های شریف که موجب شده اند مرام انسانی و شیوه امرار معاش و زندگیشان امروزه به نمونه هایی مثال زدنی مبدل شود .
در سال هایی نه چندان دور که سرمای کیاسر خیلی بیشتر بود و امکانات زمستانی کمتر ، همه مردم کیاسر و منطقه ، گرمای خانه ها و چرخیدن چرخ ماشین و تراکتور خودشان را مدیون زحمت های شبانه روزی یکی از همین انسان های شرافتمند بودند که سی سال ، بی منت در شغل و شرایطی خدمت کرد که به طور مصداقی شاهد بوده ام که با آن شرایط کاری ، کمتر کسی حاضر به کار و خدمت میشد.
از اینکه می خواهم از خدمت بی ریا و پر سلامت آقا سید محمد مرتضوی حرف بزنم ، به خاطر نسبتمان نیست ، بلکه به خاطر چیزهایی است که از نزدیک دیدم و به خاطر احساس دِین آنچه که از حساب و سلامت ، از ایشان آموختم.
بارها شاهد بودیم که ساعت های مختلف شب و نیمه شب ، ماشین های گذری یا راننده های کیاسری که می خواستند شبانه جایی بروند ، برای باز کردن پمپ بنزین به در منزلشان می آمدند ؛ و بارها می شد که یک شب تا صبح ، چندین بار این اتفاق می افتاد.
با همه اینها هر بار که کار در ذوب آهن به ایشان پیشنهاد میشد ؛ جوابشان این بود که : اگه من اینجا رو رها کنم مردم گرفتار و راننده ها سرگردان می شوند
مشقت روزهای توزیع نفت را بیشتر همشهریان به یاد دارند . و در تمام آن سال ها با آن سیل جمعیت ، به یاد ندارم یا نشنیدم که کسی را دلخور کرده باشد.
آن سال هر نوع سوختی مانند طلا با ارزش و حیاتی و مانند اکسیر ، کمیاب بود ، لذا هر کس می توانست در کنار این موقعیت برای خودش کسب و کار نان و آب دار و حکومتی به راه بیندازد ، اما حتی یک لیتر پارتی یا یک ریال غل و غش در کارش نبود.
مرحوم سید محمد مرتضوی در سن ۱۵ سالگی
با تمام مشقتی که در کار بود ، همیشه اهل شوخی و مزاح بود و به اصطلاح با تیکه هایی که مخصوص خودش بود ، راننده ها را سر خوش می کرد. به یاد می آورم برای ضروری ترین کارهای شخصی و حتا ماموریت های کاری (سفارش سوخت و …) از طرف جایگاه ، مزایایی وجود نداشت و خودشان برای لنگ نماندن کار مردم برای خودشان جایگزین می گذاشتند. گاهی من و پسر عموی عزیزم (مهندس مرتضوی) این وظیفه را انجام می دادیم .
دقیق و اهل حساب بودن ایشان باعث می شد ، همیشه قبل از تحویل شماره کنتور را یادداشت کند و در این خصوص با هیچکس تعارف نداشت
غروب که بر می گشتند ، باز هم اولین کارشان اخذ شماره کنتور بود .پس از شمارش پول و حساب و کتاب ، حتا اگه کسری هم داشتیم ، مبلغی به عنوان حق الزحمه به ما می دادند .
همیشه هم حق الزحمه ما را از پولی که در جیبشان داشتند می دادند و هیچگاه از روی پول سوخت این پول را بر نمی داشتند. در یکی از این جایگزینی های ما ، پس از حساب و کتاب ، متوجه شدیم که اضافه آوردیم . من و پسر عمو در دلمان خوشحال شده بودیم و نگاه پیروزمندانه به هم می کردیم. اما چرخش چشمهای عمو روی فرش که از پشت ابروهای مردانه اش ، که جذبه اش را بیشتر هم می کرد ، خوشحالی ما را به تعجب مبدل کرد. این طرز نگاه عمو همیشه نشانه ناراحتی پنهانش بود.
آن روز اگر چه متوجه شدیم که ناراحتی عمو به خاطر چفت نبودن حساب است اما متوجه نکته پنهان ذهن عمو نشدیم . بعدها متوجه شدیم پشت آن ناراحتی چه نکته ای پنهان است .
هنوز بعد از گذشت سی سال از آن سال ها این آموزه از عمو را به همکاران حسابدار خود یادآوری می کنم که : کم آوردن بهتر از اضافه آوردن است. نه تنها در بحث مالی که حتی در رفتارها و کنش های اجتماعی .
زیرا می توان از مال خود آن مبلغی که کم آمده را پر می کند ؛ اما اضافه آوردن یعنی به حق افراد دیگری توجه نکردیم و معلوم هم نیست حق چه کسی بوده است . و این همان حق الناسی است که تباه کردیم و فرصت جبران هم نیست . البته اضافه آوردن نشانه چیزهای دیگری هم هست که جای پرداختن به آن نیست.
در آخر هم همان فضای بویناک ، سلامتی اش را از ایشان گرفت.
و در یکی از همین روزهای سرد ، از بین ما پر کشید
در دهمین سال عروج ایشان با فاتحه و صلوات ، ادای دینی در حقشان داشته باشیم.
ز گِرد خوان نگونِ فلک ، مدار توقع
که بی ملالتِ صد غصه ، یک نواله بر آید.
حافظ
نویسنده: سید حسن مرتضوی کیاسری
با سلام و خدا قوت به چهاردانگه نیوزی ها
خدا رحمت شون کنه . آدم سالم و بی ریایی بود