از سه ربع یا یک ساعت به اذان صبح، بار دیگر صدای سحرخوانان به گوش می رسید که مردم را برای تناول غذای سحری آگاه می نمودند. ناگفته نماند که افرادی در هر محل، از روی خیرخواهی و اینکه خانواده ها خواب نمانند، به درب هر یک از منازل مراجعه و با زدن کوبه آهنی که بر روی درهای چوبی نصب بود، به اهالی خانه ها بیدار باش می گفتند و بدین ترتیب کمتر خانواده ای در خواب می ماند و همگی از فیوضات سحری بهره مند می شدند و بیدار کننده را دعاگو بودند.
پس از صرف غذای سحری، یکی از افراد خانواده که به قرآن و متون عربی مسلط بود، دعای سحری را با صدای بلند می خواند و دیگر اعضای خانواده نیز دعا را زمزمه می کردند و با قرائت کننده دعا همراهی می کردند و چه بسا افراد که از این طریق دعا را در حافظه، حفظ می کردند. پس از قرائت دعای ویژه سحر و اعلام وقت اذان صبح، همان طور که اشاره شد، صدای اذان از پشت بام مساجد و اغلب منازل به گوش می رسید و نیز باید گفته شود، اولیای خانواده برای اینکه فرزندان را از همان کودکی با عبادت مانوس کنند، موقع مراسم سحری فرزندان پنج یا شش ساله و بیشتر را از خواب بیدار کرده و به خواندن نماز و گرفتن روزه، تشویق می کردند و بنده که در سنین فوق قرار داشتم، به یاد می آورم، نماز و روزه را از همان زمان شروع کردم و نیز اکثر هم سن و سال هایم بنا به تربیت خانوادگی به این امر دینی پرداخته و بین بچه ها رقابت بود و چنانچه از رفقا کسی در روزه و نماز غفلت می داشت، مورد سرزنش قرار می گرفت و باید متذکر شود، روزه گرفتن ما چنانچه در این زمان متداول است، به صورت “کله گنجشکی” بود و چون در سنین فوق تاب گرسنگی ممکن نبوده و نیست، روزه ما تا ظهر دوام داشت و در این وقت افطار می کردیم و شادروان پدرم برای دلگرمی ما می گفت روزه یک روز کامل است و برای این که روزهای شما بچه ها یک روز محسوب شود، من هر دو نصف روز را با نخ و سوزن به هم می دوزم تا یک روز کامل شود و می گفت بدین ترتیب خدا از شما قبول می کند و برایتان ثواب بسیاری خواهد داشت. به هر صورت در آن زمان والدین به این صورت فرزندان خود را به عبادت رهنمون می شدند و انجام وظایف دینی، از کودکی برای همیشه با جان همگان عجین شده و کمتر غفلت پیش می آمد.
چون برق و وسایل خنک کننده امروزی وجود نداشته، برای دوری از گرما، همه خانواده ها افطار وسحری را در ایوان منزل که بهترین مکان برای خواب در گرمای تابستان بود، صرف می کردند و استفاده از مکان یاد شده واقعا صفا و معنویت خاص داشت و نور ماه و درخشش و جابجایی ستارگان برای بچه ها شادی آفرین بود، به ویژه موقع سحرخوانی و اذان صبح و مغرب، که در این خصوص نیز رقابت وجود داشت و هر کس سعی داشت، این معنویات را به نحو مطلوب تری به سمع همگان برساند.