پایگاه خبری چهاردانگه
بخش چهاردانگه شهرستان ساري

روایتی از عاشقانه‌های حماسه ۶ بهمن/ قاب عکسی که همه دنیای پسر شد

0

خبرگزاری فارس مازندران-زهرا طاهری پرکوهی| تقویم انقلاب اسلامی پُر از عاشقانه‌هایی است که یادآوری آن سبب دل‌گرمی است، نسل جوان ما باید قصه مردمی که با دستان خالی وارد صحنه شدند و تا آخر خط حتی با تقدیم جان از اعتقادات‌شان دست نکشیدند را بشنوند.

حماسه ششم بهمن آمل در شهری در دل دیار علویان بود که با مقاومت مردم و ناکام گذاشتن اجرای طرح‌های کمونیستی، تقویت نهال نوپای انقلاب اسلامی را رقم زد.

مردم شهر هزار سنگر حصاری را تشکیل دادند که مجهزترین اسلحه و مهمات یارای مقابله با این حجم بالای اراده مردمی را نداشت.

به خیال خام اینکه پایتخت را در شهرستان‌های کشور راه‌اندازی می‌کنند، وارد جنگل‌های آمل شدند ولی از این موضوع غافل بودند، اتحاد مردم، مردمی که هر لحظه احساس کردند وارد میدان شدند و همواره در طول ۴۴ سال گذشته پشتیبان و گوش به فرمان ولایت هستند و خواهند بود و نمی‌گذارند خدشه‌ای بر انقلاب وارد شود، همانند اینکه در طول‌ سال‌های سال حماسه‌های بی‌تکراری را رقم زدند.

این گروهک تروریستی در تابستان سال ۵۵ تشکیل شد و عمده فعالیت خود را در خارج از ایران سازمان داده بود و در میان دانشجویان ایران مقیم خارج از کشور فعالیت تبلیغاتی و تشکیلاتی انجام می‌داد. 

با تصورات کاذب و با هدف مخدوش کردن عقاید دینی و ارزشی مردم، مدتی را برای فراهم کردن طرح واهی قیام در تهران دست به کارهایی زدند که جملگی با شکست مواجه شدند و همین شکست‌ها آنان را مجبور کرد به شهرهای دیگر کشور کوچ کنند.

اوایل شهریور ماه سال ۶۰ بود که تعداد ۱۰۰ نفر از این گروهک راهی اعماق جنگل‌های شمال و پیاده کردن نقشه‌های باطل شدند، برنامه حمله آنان ۱۸ و ۲۲ آبان و آذر ماه همان سال بود که مقاومت غیورمردان هزار سنگر آنان را مجبور به بازگشت جنگل کرد‌.

آنقدر تحت تاثیر بودند که دست از حمله برنداشتند و سرانجام بامداد ششم بهمن سال ۶۰ به‌صورت گروه‌های مختلف در چهار نقطه شهر آمل مستقر و در ابتدا مراکز سپاه، بسیج مستضعفین و مراکز دولتی شهر را به‌صورت غافلگیرانه‌ای تسخیر کرند که با عکس‌العمل سریع و جانفشانی سپاهیان و مردم مواجه شدند.

تا اینجا با خیالات خام خود فکرهای زیادی را در سر می‌پروراندند اینجا همان نقطه قوت انقلاب است، انقلابی که مردمش در هر شرایطی جنگ، آشوب، اغتشاش پشتیبانش هستند و این مهم را در روزهای تاریخی انقلاب به منصه ظهور گذاشتند، در این زمان بود که گروه گروه مردم از خانه‌های خود با هدف دفاع از انقلاب و اسلام بیرون آمدند و در کمتر از چند ساعت جمعیت انبوهی از مردم شهر و روستاهای شهرستان، دشمنان را ناکام کردند.

هرکه هرچه داشت وارد میدان شد از سنگ، چوب، بیل، کلنگ، رفته رفته بر جمعیت مردمی اضافه و سنگربندی‌ها آغاز شد، از زن و مرد و پیر و جوان همگی با آوردن شن و گونی اقدام به سنگرسازی و نبرد سنگر به سنگر کردند.

شور و اشتیاق هم در نیروهای نوپای انقلاب و هم گروه‌های مردمی موج می‌زد؛ به‌طوری که در ساعات اولیه‌ این نبرد، مردم تمام سطح شهر را پوشانده بودند؛ جمعیت‌های مردمی دسته‌دسته بیشتر از ضلع شمالی شهر و از خیابان‌های طالب آملی، شیخ فضل‌الله نوری خود را به سپاه رساندند و اندکی بعد سازماندهی شدند. برخی مسلح و عده‌ای غیرمسلح به سمت مرکزیت شهر حرکت کردند.

در ششم بهمن به عینه دیدیم مردم از هر طرفی دارند حرکت می‌کنند، جوانان باانگیزه و شهر کاملا سنگربندی شده بود و همین هم موجب برگشت دشمنان شد و شکست تلخی را برای دشمن رقم زد و آمل را سر زبان‌ها انداخت و همه این ایام از اعتقادات و باور قلبی افرادی می‌گویند که تا آخرین نفس حماسه آفریدند.

*حسرت دیداری که به دلم ماند      

صادق‌علی اکبرزاده فرزند شهید فتح‌الله اکبرزاده از دل‌تنگی‌هایش می‌گوید، از پدری می‌گوید که حسرت یک دیدار به دلش مانده از سال‌های سالی می‌گوید که با خاطره پدر شهیدش گذشت.

چیزی به یاد ندارد چراکه آن زمان ۱۶ ماهه بود و چیزی در ذهنش نبود تنها یادگار پدری‌اش دو قاب عکس، سنگ مزارش است که دلش را به خوش کرده است.

فرزند شهید حماسه ششم بهمن آمل در این‌باره در گفت‌وگو با فارس، می‌گوید: درست است خاطره یا تصویری از پدرم به یاد ندارم ولی اطرافیان برایم تعریف می‌کنند، بچه محلی‌ها، دوستان و همکاران وقتی می‌نشینند از جسارت و دلسوزی و کار مردمی‌اش می‌گویند.

*ذکر خیر پدرم ورد زبان همه است 

درباره پدرم می‌گویند باتوجه به مهارتش در کارهای برقی و خدمات فنی که در آن سررشته داشت ولی به‌واسطه کارهایی که انجام می‌داد هیچ‌گاه دستمزدی دریافت نمی‌کرد و همواره ذکر خیرش ورد زبان همه است و هرموقع مرا می‌بینند بیشتر از کارهای پدرم می‌گویند.

اکبرزاده اضافه می‌کند: درباره نحوه شهادت پدرم هم می‌گویند تا آخرین لحظه دست از مبارزه برنداشت و دم دم‌های صبح شهید شد.

*جسمش را ندارم ولی دستم را می‌گیرد

طی این سال‌ها درست است جسم پدرم کنارم نبود اما خودش را کنارم حس کردم، حتی چند باری دستم را گرفتند.

سال‌های سال گذشت ولی درد نداشتن پدرم را کنارم حس می‌کنم، زخمی که تازه است و کهنه نمی‌شود به خاطر دارم یک‌بار رفتم سر مزارش و گله کردم آن روز آرام و قرار نداشتم می‌دانستم به فکر هست و آگاه می‌شود، شبش به خوابم آمد با هم دردودل کردیم حالم بهتر شد و هر وقت دلم می‌گیرد یادآوری همان خاطرات قدری دلم را آرام می‌کند.

*قاب عکس و مزار پدرم همه  دنیام است

 قاب عکس و مزارش همه دنیایم است، دنیایی که نامش را پدر گذاشتم، تصویرش روی صفحه موبایل و همواره مقابل چشمانم است و دلم را اینگونه آرام می‌‌کنم، دل بیقرار و دل‌تنگ فرزند شهیدی که در حسرت پدر داشتن، نوازش‌هایش و آغوش گرمش می‌سوزد.

اینها روایت فرزندان شهیدی‌ است که پدران‌شان در راه انقلاب و رویشش‌ جان‌شان را تقدیم کردند و همه ما باید قدردان این همه جان‌فشانی و گذشت باشیم.

*باخودم می‌گفتم شهیدان زنده‌اند

به سراغ همسر شهید حماسه ششم بهمن آمل خانم حوا تیرداد رفتیم، بانویی ۱۲ ساله که زمان شهادت همسرش پسر ۱۶ ماهه و دختر ۲۶ روزه داشت و بعد از ۲.۵ سال زندگی همسرش را از دست داد.

همسر شهید فتح‌الله اکبرزاده در این‌باره در گفت‌وگو با فارس، می‌گوید: ما آن زمان در روستای اطراف آمل زندگی می‌کردیم ولی همسرم باتوجه به خبر حضور دشمنان رفته بود.

زمانی که می‌خواستند خبر شهادت را بدهند پدرم و پدر همسرم به منزل ما آمدند تا خبر بدهند.

شنیده بودم شهیدان زنده‌اند به خیال خودم همسرم دوباره برمی‌گردد آن زمان اینگونه دلم را خوش کرده بودم.

*حضور همسرم را حس می‌کنم

خانم تیرزاد ادامه می‌دهد: سال‌هایی که بدون همسر برایم گذشت در قالب کلمات نمی‌گنجد دو فرزند کوچک داشتم خیلی سخت گذشت اما حضورش را کنارم حس می‌کنم، طی این سال‌ها نشُد چیزی بخواهم و جور نشود،‌گویی همه چیزها را برایمان فراهم می‌کند.

*خاطراتی قد یک دنیا

از همسر شهیدم چیزی جز خوبی به یاد ندارم، می‌نشینم خاطراتم را مرور می‌کنم تک تک لحظاتش برایم یک دنیا بود و الان همین خاطرات است که دلخوشی‌ام شده است.

وی تصریح می‌کند: برای مردم کار می‌کرد، آن هم رایگان و هر کس کمک می‌خواست اولین نفر بود، نمازش که قضا نمی‌شد همیشه اول وقت به مسجد محل می‌رفت.

*دلم از اینکه گفت شهید می‌سوم، لرزید

دو سه شب قبل از شهادتش به منزل مادرش رفته بودیم به مادرش گفت مادرم من شهید می‌شوم، آن زمان که این حرفش را شنیدم دلم لرزید سه روز نشد که شهید شد.

همسر این شهید می‌گوید: سختی‌های زیادی متحمل شدم که الان وقتی یادم می‌آید تنم می‌لرزند ولی از اینکه همسرم در راه عقاید و آرمان‌هایش شهید شد، افتخار می‌کنم.

بهمن که می‌آید آرام و قرار ندارم، جای خالیش را بیشتر حس می‌کنم، باید بود و بزرگ شدن فرزندان و نوه‌هایش را می‌دید، ولی فقط دل‌تنگی سهمم شده است.

شهید فتح‌الله اکبرزاده سال ۱۳۳۶ در روستای کمانگرکلا از بخش دابوی آمل در دامان پدر و مادری متدیّن و سخت‌کوش متولد شد، بعد از خدمت سربازی در لشکر ۲۵ کربلا و در رسته پیاده به اسلام خدمت می‌کرد و سرانجام هم ششم بهمن سال ۶۰۰،جان به جان‌آفرین تسلیم کرد.

وصیت‌نامه شهید حماسه ششم بهمن 

«ان الله اشتری من المومنین انفسهم بان لهم الجنه یقاتلون فی سبیل الله فیقتلون و یقتلون… و ذلک هو الفوز العظیم» توبه، آیه ۱۱۲

همانا خداوند جان و مال مومنین را به بهای بهشت از ایشان خریداری نموده که در راه خدا جهاد می‌کنند. پس می‌کشند و خود کشته می‌شوند و این سعادت و پیروزی عظیمی است.

کدامین واژه را می‌یابید که در مفهومش معنائی به عمق دریا‌ها و چه کوچک است دریا و در رفعت به اوج آسمان‌ها و چه حقیر و پست است آسمان و در وسعت به عظمت عالم و چه ضعیف و کوچک است دنیا، نهفته باشد. جز شهادت کدامین واژه را سراغ دارید که در کران تا کران معنایش تمامی ارزش‌های والا و حقایق متعالی و نمود همه کمالات انسانی و کرامت‌های پرارج آدمی، چون شرف فضیلت، حرمت، بلندنظری، آزادگی، حق پرستی، عدالت، شهادت، ایثار و فداکاری، دفاع از حق، خروش و فریاد بر باطل حیات، متبلور باشد.

جز شهادت کدامین مرگ است و نه مرگ که آغاز حیات و هستی پرواز و نور کمال است. (جز شهادت) و کدامین عامل موثر و قوی است که آدمی از حفیض این خاکدان پست به اوج ملکوت آسمان‌ها و بسیار برتر از آن به نزد خدا و حضور پروردگار سیر داده و بالا برد. (جز شهادت) و کدامین انسان است که تبلور و تجسم تمامی این حقایق و نمایش همه این کمالات و نامش در میان هاله‌ای از عظمت خداست و عزت و افتخار و آرزو باشد. (جز شهید) و کدامین کس را تو می‌یابی که مرغ خیالش در آسمان آرزوی نیل به چنین مقامی والا و مرتبتی عظیم پرواز نکند.

با درود بر تمامی شهیدان به خون خفته اسلام. شکر و سپاس خدایی را که در گوشه‌ای از پهنه زمین امامی بزرگوار از سلاله حسین (ع) قیام کرد و بانگ بر سر طاغوتیان و فرعونیان و پیروان شیطان آورد که از خود باختگان و خود پسندان که در تاریکی گام بر می‌دارید. محکوم به فنا هستید و چون ابراهیم و موسی و جدش محمد (ص) و بت‌های دروغین را شکست و به مستضعفان جهان نشان داد که اینان پوچ‌تر از آنند که جایگزین خداوند یکتا در زمین باشند و دعوی خدایی کنند.

*تا زنده هستید دست از اسلام و امام برندارید

من به سهم خود باید بگویم که اسلام را از پدر و مادر خود به ارث نبرده‌ام بلکه با ظهور (امام خمینی) مکتب خود را با شناخت انتخاب کردم؛ و شما‌ ای پدر و مادران: فرزندانتان را به راه راست نشان دهید و شما‌ای جوان‌های برومند اسلام! به امام و شهیدان وفادار بمانید و پوزه ابرقدرت‌ها را به خاک بمالید و به یاری خداوند و امام زمان (عج) و نائب بر حقش پرچم اسلام را بر تمامی کاخ‌های ظلم و ستم بر افراشته کنید و همانا خداوند وعده داده که مستضعفین بر مستکبرین پیروز خواهند گشت و‌ ای جوان‌های حزب الله وطن! در هر جایی که هستید بر سر این منافقین ضد خلقی‌ها بکوبیدکه منافقین بدتر از کفار صدامی هستند و من تا آخر لحظه عمرم و آخرین قطره خونم و آخرین فشنگم بر علیه این منافقین از خدا بی‌خبر که به فرموده امام می‌خواهند کشور را به تباهی بکشند، می‌جنگم و به امید خدا پیروزی از آن ماست. در خاتمه به خانواده‌ام سفارش می‌کنم که تا زنده هستید دست از اسلام و امام برندارند، چون راه سعادت همین است و بس؛ و به فرزندانم بیاموزند که راه شهیدان را ادامه بدهند. «ان الحیوه عقیده و جهاد» خداوندا به من سعادت و نصیب شهادت بده.

به گزارش فارس، تاریخ پرفراز و نشیب انقلاب اسلامی پُر از دلاورمردی‌ها و ایثارگری‌های فرزندان این مرزوبوم است که همه و همه در راه حفظ ارزش‌ها و آرمان‌های انقلاب جان خود را فدا کردند، همانند مردم شهر هزارسنگر در گوشه‌ای از سرزمینم که نام‌شان را برای همیشه در تاریخ انقلاب ماندگار کردند و وظیفه همه ما بازخوانی این حماسه تاریخی به نسل جدید است. 

پایان پیام/۸۶۰۳۴/غ


لینک منبع اصلی مطلب

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.