آقا سید علی اندراجمی در سال 1344 در روستای سادات محله از بخش چهار دانگه کیاسر در دیده به جهان گشود. بعد از اینکه در دبستان سادات محله ثبت نام شد،تا سال دوم را به صورت روزانه طی کرد ولی به علت مشکلات اقتصادی، سال سوم را شبانه خواند تا بتواند در کنار پدر و مادر،کمک کار آن ها در کار کشاورزی هم باشد.در ادامه مجبور به ترک تحصیل شدتا اینکه دریافت،کار کشاورزی هم نمیتواند معاش زندگی آن ها را تامین کند؛زیرا که وسعت زمین کشاورزی؛ آن حد نبود که بتواند پاسخگوی زندگی باشد، لذا جهت ادامه کار و تأمین معاش زندگی به ساری هجرت کرد و در کارگاه خیاطی مشغول کار شد. دیری نپایید استاد کار و خیاط قابلی شد،از این رو دو بارهبه روستا برگشت هم در این مقطع خیاطی میکرد و هم در کار کشاورزی، پدر و مادر را یاری می رساند. آقا به غیر از دغدغه معاش، در انجمن اسلامی روستا نیز فعالیت میکرد. از آنجا کهمنافقین در عمق جنگل های شمال لانه کرده بودند، سید علی بعنوان رابط سپاه، شبانه روز در جنگل فعالیت می کرد تا بتواند جنگل را از لوث وجود منافقین پاک سازی کند. در سال 1362 به عضویت سپاه درآمد. و وارد حوزه آموزشی شد. طی مدت کوتاهی در فراگیری آموزشی کماندوی و چریکی به توفیقاتی دست یافت و منطقه کردستان، مظهر فداکاری و رشادتهای سید علی شد. در عملیات «فتح» دشت پیرانشهر از ناحیه پا زخمی شد و به مدت یکماه را در بیمارستان بستری بود و این در حالی بود که به خانواده خبر نداد.
مجروحیت خود را آقا سید علی در آخرین نامه ی خود در تاریخ 29/04/1364 برای خانواده ارسال کرد و در تاریخ 07/05/1364 دعوت حق را لبیک گفت و در گلزار شهدای ساری آرام گرفت.
(( و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون ))
کسانی که در راه خدا کشته شدند مرده مپندارید، آنها زنده اند و در نزد خدای خویش روزی میخورند.
بار خدایا! هنگامیکه این چند کلمه را به عنوان وصیت می نویسم، بار سنگین گناه بر قلب و دوشم سنگینی میکند و میدانم که شایسته و لایق شهادت نیستم اما بی اندازه به لطف و کرامت و بخشایش تو امیدوارم. من با اعتقاد به انبیاء و ولایت فقیه و آگاهانه، این راه را انتخاب کردم و هدفم، جهاد در راه خدا می باشد. اگر در راه جهاد فی سبیل الله، شهادت نصیبم شد، باکی نیست. میدانم که به مرگ طبیعی خواهم مرد و از خدا می خواهم که مرگم را شهادت قرار دهد تا با ریختن خونم، قلم عفو بر گناهانم کشیده شود. مگر بچه از پستان مادر می ترسد که من از شهادت بترسم؟ اما شهادت سعادت میخواهد. سلام بر پدر و مادر عزیزم و گرامیم که اجازه رفتن من را به جبهه دادند. شما خدا را خوب می شناختید و به خدا اعتقاد دارید، از این رو که فرزندتان را در راه خدا رها کردید. میدانم که شما چقدر مرا دوست دارید و در بزرگ کردن من چه مشقت هایی تحمل کردید اما چه کنم که اسلام و انقلاب و میهن عزیز در خطر است. من به فرمان امام عزیز که همان ندای حسین (ع) است، جواب مثبت دادم و دست از زندگی و شهر و دیار کشیدم و به صحرای خونین کردستان هجرت کردم تا بتوانم خدمتی به این انقلاب اسلامی کرده باشم. توصیه من به برادرانم و خواهرانم:
از شما میخواهم که از حرف های پدر و مادر سرپیچی نکنید و آنها را از خود راضی کنید که رضای خدا در جلب رضای پدر و مادر است. به نماز و روزه و احکام دینی اهمیت بیشتری دهید و از کاهلی و تنبلی و بدیها دوری کنید.
وصیت به مادر عزیزم: مادر جان! امیدوارم هر بدی از من دیدید، مرا ببخشید و حلالم کنید. مادر جان!تو را خیلی دوست داشتم و امیدوارم از شهادتم ناراحت نشوید که منافقین سوء استفاده کنند. همیشه به یاد خدا باشید و هر وقت برای شما ناراحتی پیش آمد، به یاد علی اکبر امام حسین (ع) بیفتید.
والسلام علیکم و برکاته
چند بیت شعر درباره مادرم:
بیا مادر تو بنشین بر مزارم نکن زاری که من یار حسینم
دلم سوزد از آنجایکه مادر نبودی ببوسم دست و پایت
منم سرباز جانباز خمینی که باشد راه من راه خمینی
مکن مادر برایم تو زاری که من در راه اسلامم فدایی
مادر جان اگر دیدی رهبر سلام من رسان بر آن دلاور
بگو علی یار تو بود در سنگر جان خود فدا کرد در سنگر ای رهبر
دوست دارم این شعر را در تشییع جنازه ام بخوانید :
شهیدم من شهیدم / به کام خود رسیدم / خداحافظ ای مادر / نمیبینم تو را دیگر
چرا مادر زغم سوزی / چرا مادر زغم سوزی / گذشت از ما سیه روزی / که شد هنگام پیروزی
علیه دشمنان یک دم / منم سرباز روح الله / که پیوستم به جندالله / بسوی ارتش الله
شدم من گر به خون غلطان مخور غم مادر نالان / روان گشتم ای مادر / گلستان میشود ایران
از این گلها که شد پرپر / ببین ما در کفن پوشم/ تفنگم بر سر دوشم
بیا مادر در آغوشم / حلالم کن دم آخر/ جهان چون پر ز ننگ است برایم چون قفس تنگ است / که مردن بهتر از ننگ است / چه جای بهتر از سنگر است
حدیث از نهج البلاغه :
حضرت علی (ع) میفرماید :
پر برکت ترین و شرافتمند ترین و با شکوه ترین مرگها، کشته شدن در راه خداوند متعال است. سوگند به خدایی که جان فرزند ابوطالب در ید قدرت اوست. هزار ضربه شمشیر بر من آسانتر از آن است که در بستر بمیرم؛ در حالیکه در مسیر انجام فرمان خدا نباشم.
وصیت نامه پاسدار شهید اسلام – سید علی اندراجمی 02/05/1364
