اختصاصی پایگاه خبری چهاردانگه: با همکاری حجت الاسلام روح الله سلیمانی فرد یادگار حجت الاسلام شهید ولی الله سلیمانی فرد اولین شهید روحانی دفاع مقدس کشور، که در ۲۲ مهر ۱۳۵۹ در سرپل ذهاب به فیض عظمای شهادت نایل آمد، خاطراتی از زندگی کوتاه، اما پر بار و آموزنده آن شهید را منتشر می نماییم تا درسی برای ما بازماندگان از راه جهاد و شهادت باشد.
قسمت هفتم ” مادرانه”
هیچ وقت از یادم نمی رود…
اوایل انقلاب که کردستان توسط ضدانقلاب شلوغ شده بود ولی الله می گفت دوست دارم برم کردستان و گلوله به سینه ام بشینه و آرام بگیرم!
از زمانی که به گروه چریکی شهید چمران پیوست ؛ منتظر یه حادثه بودیم…
میان اشک و آه بدرقه اش کردیم و به جبهه رفت… خبرشهادتش رو دادن اما چون بدون پلاک بود و بدن مطهرش رو نیاورده بودند… همیشه منتظر بودم…
هر کی در می زد یا صدا می کرد…
از جا کنده می شدم…شاید خبری از ولی الله جان بیاورد…
یادم اومد وقتی نوزاد بود آبله گرفته بود…آن روزها با این مریضی ها بچه ها تلف می شدند…بی قرار بودم دست به دعا برداشته و جدم موسی بن جعفر(ع) را واسطه قراردادم و شفای ولی الله را گرفتم…
یاد طلبه شدنش افتادم…
مدرسه مصطفی خان ساری و قم رفتنش…
یاد ازدواج و بچه هاش…
بعضی هن طعنه می زدند که حتما به عراق پناهنده شده وگرنه خبری میامد!
هر وقت توی خونه تنها بودم یا به صحرا می رفتم ؛ همه این حرفها و زخم زبانها و خاطرات به سرعت برق وباد از جلوی چشمم عبور می کرد…
با پدر شهید کربلا هم که رفتیم ، همه جا صدایش می کردیم…انتظار خیلی سخت است…انسان از پا در میاد…
مخصوصا مادر باشی و فرزندی مثل ولی الله تربیت کرده باشی…
یه شب توی خواب دیدم بالای بلندی ایستاده و پرچمی بدست گرفته…
مادر چرا ناراحتی من طلبه امام زمان بودم و در راهش شهید شدم…
راوی خاطره: مرحومه کربلایی سیده بی بی موسوی والده شهیدولی الله سلیمانی فرد.