خبرگزاری فارس مازندران ـ الناز پاکنیا| مردان را در روستا راه نمیدهند، زنان را در اسکوش، آنجا میشود زن شاهی و اینجا میشود ورفچال. آیینهایی که به قدمت ۶۰۰ سال در روستای اسک با عنوان زن شاهی و در منطقه اسکوش لاریجان شهرستان آمل، با عنوان ورف چال برگزار میشود.
ورف چال نام یک مکان است و زنشاهی یک رسم به بهانه ورف چال و هر دو سنتی چند صد ساله است که به توصیه سید حسن ولی از بزرگان و سادات نیاک( روستایی در همسایگی اسک) برای دعای باران و رفع خشکسالی توسط طوایف این منطقه برگزار میشود.
از مسیر شهر رینه پس از گذر از مسیر پر پیچ و خم به منطقه اسکوش میرسیم، طبق این آیین زنان اجازه ورود به اسکوش را ندارد اما این رسم هم کمکم رنگ میبازد. حتی در ورفچال هم جز افراد و بزرگان طایفه فردی نباید حضور داشته باشد اما در هوای اردیبهشتی ییلاقهای لاریجان، پای قله دماوند و خنکای اردیبهشت روحافزا، کمتر کسی است که نام ورفچال را شنیده باشد اما سری به آیینی در بکرترین طبیعت مازندران و شمال ایران نزند.
همانطور که زنها همراه مردانشان که به ورفچال میروند وارد منطقه میشوند، مهمانان زیادی هم از گردشگر، عکاس، مستندساز و کوهنوردان در نیمههای اردیبهشت خود را به اسکوش میرسانند.
طبیعت بکر اسکوش، با آن سبز خوشرنگ و آبی آسمان بینظیر و ابرهایی که چون نگین بر انگشتری آسمان میدرخشند، دل هر بینندهای را میرباید.
سالها قبل زنها در تپهها و دامنههای بالای اسکوش نظاره گر مراسم ورف چال بودند اما حالا کم کم به چند صد متری منطقه رسیدهاند و زیلویی پهن کرده و انبوه مردانی را در دامنه سرسبز دماوند مشغولاند، به نظاره نشستهاند که برف را در چاله و یا گودالی چند ساله میریزند.
برخی از مردان هم دورهمی گرفتهاند و از دور مشخص است که روزی خوش را به گپوگفت میگذرانند.
ما که اجازه ورود به منطقه را نداشتیم، چند بار با تذکر گروههای حراست مردمی مواجه شدیم و همان ابتدای سمت پایین جاده زیلویمان را پهن کردیم و به صرف چای و شیرینی مشغول شنیدن قصه اسک و نیاک و برفچال از همین تعداد معدود زنانی شدیم که برف چال را نظاره میکردند.
همراهانم بانوان سالخورده نیاکی، تعصب خاصی به رسم نیاکان خود داشتند، دخترکان کم سن و سال با کلاه مردانه که یواشکی میخواستند بروند در مراسم مردانه، زود شناسایی می شوند و برگردانده میشوند.
تعدادی از زنان نظارهگر هم معترضاند، پیرمردهای رهگذر اما موافقاند که زنها هم در ورفچال مشارکت کنند، به شوخی میگویند چه ایرادی دارد شما هم بیایید.
در گپوگفت حقوق زنان در ورفچال، صدای آهنگ مازندرانی و کِل کشیدن پسران جوان از اطراف گودال برف میآید، خودروهای حامل برف هم از راه رسیدهاند.
سالهاست اردیبهشت اسکوش دیگر برف به خود ندیده است و اهالی طایفه، برف را از دامنههای دماوند با اسب و قاطر و خودروی نیسان به ورف چال میآورند.
تعدادی از پسرها بر خودرو و روی برفها نشسته اند، صدای آوازخواندن مازندرانی میآید.
آن طرف هم صدای گروه نوروزخوان و آواز و دهل آنان میآید. خلاصه آن پایین روز شلوغی است، مردان هنوز دسته دسته میآیند و میروند.
مسیر جاده اصلی هم ترافیک است، با اینکه می رود تا مراسم تمام شود اما هنوز ترافیک ورود و خروج به منطقه به اتمام نرسیده است.
جمعیت مردان بیشتر اما منظمتر شده است، مسؤولان هم آمدند سلام و علیکی کردهاند و رفتهاند.
مردان برای صرف ناهار ساماندهی می شوند، آن طرف تر چند راس اسب زیبا بدون زین و پالان جستوخیز میکنند، یکی دو خودروی برف دیگر هم از راه رسیده و جوانان و نوجوانان برف بازی میکنند.
اهالی منطقه، غذای این روز را متبرک میدانند، هر خانواده و هر فردی که به اصطلاح آنان سفرهدار و مهماندار است، به میزانی بیش از آنچه میتواند تدارک میبیند.
احتمال اینکه بر هر سفرهای چندین نفر مهمان ناخوانده حاضر باشند بسیار زیاد است.
اهالی روستای اسک یا همان اسکیها و تعدادی هم که برای این روز نذری دارند، سفره غذا را پهن میکنند، در انتها کسی بدون غذا نمیماند.
ورف چال برای یک دعا و نیایش یا همان مراسم باران خواهی و آیینسپاس و تقاضای باران بیشتر در تابستان اجرا میشود؛ جایی که نیاکان آنها با پیر و مرید خود برای باران بر گرد چاهی نیایش میکنند و تمنای باران میکنند، ذخیره برف زمستان گذشته را به عنوان تبرک در ذخیرگاه آب روستا(ورف چال یا چاله برف) می ریزند، در اردیبهشت این مردم، روز مهمی است.
شاید همه چیز به همین مبارکی باشد، قداست و تبرک آب و باران و برف، برای مردمی که روزی و کسب آنان محتاج باران است، ورفچال هم مقدس است.
پخت غذایشان هم با نیت تبرک و احساس زیبای قدردانی از لطف سرشار ایزد انجام میشود تا تابستان امسال را هم با بوی نم باران و پرآبی چاهها و رودخانهها سپری کنند.
سکانس آخر را پیرمردی رقممی زند که با نایلون بزرگ زباله، سر خم کرده و همراه با جمعآوری زبالهها میگوید که زبالههایتان را با خود ببرید، بگذارید اینجا تمیز بماند.
پایان پیام/م