خبرگزاری فارس مازندران ـ حسین عموزاده آرائی| با تبریک آغاز سال جدید و بهامید ظهور حضرت صاحبالزمان عجل الله ” یا مُحَوِّل الحَول ِ وَ الاَحوال، حَوِّل حالنا اِلی اَحسَن الحال”
کم کم نفس زمین گرم میشود و تنها بوی جان میگیرند، دلها به روشنی زمین لبخند میزنند، سردی و جمودی غروب میکند و صبح امید میدمد و این یعنی بهار آمده است.
گلها باز میشوند شکوفهها عطر دلانگیز خویش را بیهیچ چشمداشتی میبخشند و عشق از روزنه پنجره میتابد، نفس که میکشی بوی جان میرسد و این یعنی بهار آمده است.
باز کن پنجره دل را و نفسی تازه کن! ” تن مپوشانید از باد بهار…” بهار حد و حصری ندارد، بهار با جان عاشق کار دارد روح را مینوازد و این بهار باه مه بهارهایی که دیدهایم فرق دارد، آخرین روزهای سده پر هیاهوی هزار و ۳۰۰ را میگویم!
آغاز بهار پر رمز و راز ۱۴۰۰، این بهار اما فرق دیگری هم دارد، این بهار غرق در عطر دلانگیز اعیاد شعبانیه و با رویش گلهای باغ نبوی توام است، گرچه زمین به رسم همیشگیاش میچرخد و ما را به دروازه بهار میرساند ولی امسال بهار در بهاران است.
مگر خوشتر از شعبانالمعظم هم داریم که جشن گردش زمین را در آئینه آن ببینم؟ مگر قشنگتر از این روزها هم هست که ما را به اصل بهارمان برساند؟ چه مقدمهای شد! شمس و قمر و ستاره همه آمدهاند تا تو بیایی آقا!
میدانیم تو سبب بهار مایی ولی چقدر شیرین میشود اگر این بهار مقدمه ظهورت شود، هر چند شرایط روزگار ناخوش احوالمان کرد و گردش چرخ روزگار خیلی برووفق مرادمان نیست.
هر چند دغدغههای روزگار، خوشیهای گردش روزگار را از ما گرفته است! اما هرچه باشد نوروز ایستگاه پایان سردی و کسالت است و نقطه شروع حیات و رویش و همیشه حس وحال خاص خودش را دارد…
زمین و زمان در این حرکت به نقطهای میرسند که هر دلی را سرمست از نسیم جانبخش می کنند، دست خودت هم نیست دل دست به کار میشود کارزار دل است با نفَس بهار!
بهار حس و حال خودش را دارد خصوصا بهاری که طلوع خورشید عالمتاب در آن باشد، هوای دلبریاش، نسیم ظهور و حضورش، گرمای امیدش و عطر دلانگیز آمدنش چه روحی میدهد این فصل تازه بهاری را؟
اصلا او خود بهار است بهار خود اوست که میآید، مگر بدون وجود نازنینش بهار میآید؟
ما منتظر چهره یاریم
سرمست ز بوی انتظاریم
از سردی دی گذر نمودیم
در پرتو خورشید بهاریم…
او که بیاید بهار ما شیرینتر میشود، او که بیاید غمهایمان یادمان میرود، او که بیاید نامردی، ظلم و بیعدالتی میمیرد، بیوجودش جهان جان ندارد، او ذخیره الهی و بقیهالله است، او بهار جانها است که میآید پس ای شاختر برقص آ …
زمستان سرد و سختی را پشت سر گذاشتهایم، سرمای استخوانسوز، درد و غم مردن انسانها و انسانیت، زوزه باد نفسگیر نفرت و کینه آزارمان داده است، ولی تمام این سختیها را به امید بهار و به امید طلعت خورشید روشنی بخشش تحمل کردهایم.
ما به بهار ایمان داریم، ما ظهور را به انتظار نشستهایم، ما بهار جان را منتظریم، یقینا بهار که بیاید خستگیهایمان می رود، بهار که بیاید جهان جان میگیرد “یَملَأُ الله بِهِ الاَرضَ قِسطاً وَ عَدلاً کَما مُلِئَت ظُلماً و جَورا”
/۸۶۰۴۸/ج