خبرگزاری فارس مازندران ـ زهرا طاهری| چند سال از واقعه خانطومان و شهادت ۱۳ شهید مازندران در اردیبهشت ماه میگذرد، شهدایی که الگویی تمام عیار از جوان انقلابی را به ما معرفی کرده و نام و یادشان در گوشه قلب مردم این سرزمین خانه کرده است.
درست است نام و یادشان همواره در ذهن مردم است اما اردیبهشت که میآید ناخودآگاه دلها میگیرد و اشک مهمان چشمها میشود و باید گفت احوال خانوادههای شهدای مدافع حرم این روزها قابل وصف نیست.
سردار شهید رحیم کابلی یکی از ۱۳ شهید مازندرانی بود که ۱۷ اردیبهشت ماه سال ۹۵ در جبهه خانطومان سوریه آسمانی شد و هنوز پیکرش به وطن برنگشته است.
حاج رحیم سابقه ۸۰ ماه رزمندگی در دفاع مقدس را داشت و با اینکه ۵۳ سال از عمرش میگذشت و بازنشسته شده بود، باز عزم میدانی دیگر کرد و این بار در دفاع از حرم و حریم اهل بیت (ع) به شهادت رسید.
موضوع مهم در کنار وصف احوال شهید و کارهای خیر ایشان، این بود که شهید کابلی وصیت کرد «وقتی شهید شدم، دعا کنید برنگردم» و هنوز هم پیکر شهید برنگشته است؛ این در حالی است که پیکر ۱۲ شهید دیگر حماسه خانطومان در مهرماه سال ۹۹ مهمان وطن شده است.
نشستن پای صحبت خانوادههای شهدا و صحبت از شهیدان ناخودآگاه اشک را مهمان چشمها میکند و میتوان گفت کسی نیست که روایت زندگی شهیدان را بشنود و تحت تاثیر قرار نگیرد وقتی با صفیه اصلانی همسر شهید مدافع حرم حاج رحیم کابلی به گفتوگو نشستیم تا چند ساعتی فقط با خودم گفتم خوشا به حالشان….
در کنار دلتنگیهایم آرامش دارم
صحبتهایمان با دلتنگی این روزهای اردیبهشتماه شروع شد که حال و هوای غریبی دارد خانم اصلانی همسر این شهید مدافع حرم صحبتهایش را با خاطرات شهید آغاز کرد، خاطراتی که همیشه همراهش هست و حتی ثانیهای فراموش نمیشود و میگوید: با تمام جرات میگویم حتی ثانیهای یاد شهید از ذهنم فراموش نمیشود و خیلی دلتنگ هستم ولی باید بگویم، در کنار دلتنگیهایم آرامش دارم به این دلیل که همسرم به آرزوی اصلیاش رسیده؛ به آرزویی که سالهای سال دنبالش بوده و همین موضوع هست که مرا خوشحال میکند.
قبلا همیشه شنیده بودم که خانوادههای شهدا با شهیدشان زندگی میکنند اما درکش برایم مشکل بود اما اکنون این موضوع را خیلی خوب درک میکنم و شهید خیلی به خوابم میآید، من و بچهها در طول این سالها هر وقت مشکل یا ناراحتی داشتیم خواب شهید را دیدهایم و به نوعی گره از مشکلمان برداشته شده است.
قبلا همیشه شنیده بودم که خانوادههای شهدا با شهیدشان زندگی میکنند اما درکش برایم مشکل بود اما اکنون این موضوع را خیلی خوب درک میکنم و شهید خیلی به خوابم میآید، من و بچهها در طول این سالها هر وقت مشکل یا ناراحتی داشتیم خواب شهید را دیدهایم و به نوعی گره از مشکلمان برداشته شده است.
وی اضافه میکند: شنیدن خبر شهادت همسرم سختترین و بدترین خبر در طول عمرم بود اما در همان شرایط سجدهی شکر به جا آوردم و از همان لحظه درست است دلتنگ و ناراحت بودم اما آرامش هم داشتم.
همسرم میگفت؛ «هر وقت خبر شهادتم را شنیدی خدا را شکر کن و نماز شکر بخوان» و گفته بود «تنهایت نمیگذارم»؛ من هم طبق سفارش او عمل کردم و بدون اینکه قطره اشکی بریزم بعد از شنیدن خبر شهادتش نماز شکر خواندم و بعد از خداوند شهید به من کمک کرد و آرامش گرفتم.
یکی از خصوصیت اخلاقی همسرم این بوده که به تهیدستان کمک میکرد، ولی هیچ وقت حتی برای من که سالها با او زندگی کردم از کارهای خیرش تعریف نمیکرد و از همرزمانش شنیدم که حاج رحیم پول بین تهیدستان سوریه تقسیم میکرد.
کمک مومنانه شهید در سال ۶۶
همسر این شهید مدافع حرم ادامه میدهد: از سال ۶۶ که با هم ازدواج کردیم همسرم در ماه مبارک رمضان براساس وسعش بسته کمک مومنانه تهیه میکرد و شبانه به در خانهها میبرد و پس از زنگ زدن بسته را جلوی درب منازل میگذاشت و ناشناس میرفت.
«کنارش بودن لطف بزرگی برای من بود و در طول این سالها فکر نمیکنم رحیم نیست هیچ وقت هم دعا نکردم برگردد، هرچه مصلحت خداوند هست همان میشود.»
در بین صحبتها درباره سردار سلیمانی میپرسم، البته سردار دلها بگویم بهتر است چون واقعا در قلب مردم ایران بهویژه شهدا جای دارد؛ یاد دیدار با سردار میافتد، دیدارهای فراموش نشدنی…
اصلانی با یادآوری دو دیداری که با سردار داشت از آن روزها روایت میکند و میگوید: سفری که به بابل داشتند دیداری با خانواده شهدا داشتند باوجود خستگی همانند پدر با تک تک خانواده شهدا که هر کدام از خانوادهها دور یک میز نشسته بودند صحبت میکردند …
به من که رسیدند پرسیدند آیا راضی هستید از اینکه همسرتان به جبهه رفتند در پاسخ گفتم؛ «اگر راضی نبودم که حرفی میزدم» …
در ادامه به سردار گفتم میخواهم سوالی بپرسم شنیدم پیکر شهدای خان طومان را دارند میآورند آیا درست است؟ ناخودآگاه چشمانش پراز اشک شد و گفتند: پیکر چند شهید پیدا شده اما اینکه چه کسانی هستند هنوز مشخص نیست.
دو انگشتری هدیه سردار به دختر شهید کابلی
در آن مراسم یک انگشتری به دخترم و یک انگشتری به پسرم هدیه دادند و رفتند.
در دیداری که با مقام معظم رهبری هم داشتیم گفتند یک نفر میخواهد صحبت کند آنجا دیدیم سردار آمدند و بعد از صحبت از دخترم پرسیدند فرزند کدام شهید، گفتند شهید کابلی باز هم چشمانشان پر از اشک شد و انگشتری به دخترم هدیه دادند.
اشکم را در مراسم همسرم ندیدند اما برای سردار فریاد میزدم
این همسر شهید یا یادآوری خاطره شهادت سردار سلیمانی میگوید: خبر شهادت سردار دلها را دخترم به من دادند من آن روز منزل تنها بودم و دخترم تماس گرفت و گفت سردار به شهادت رسیده و در حسینیه شهدا دارند جمع میشوند به اینجای صحبتش که رسید بغض اجازه نداد صحبت کند و با گریه ادامه داد؛ هیچکس اشک مرا در مراسم همسرم ندید اما برای شهادت سردار فریاد میزدم، نمیتوانم محبتی که به خانواده شهدا داشت را فراموش کنم و هیچگاه لذت، شیرینی و محبت دیدار با سردار دلها از ذهنم محو نمیشود.
وی درباره وصیت همسرش مبنی بر اینکه دعا کنید برنگردم تصریح میکند: هنوز که هنوزه نگفتم پیکر همسرم برگردد اما اگر مصلحتی هست و خداوند مصلحتش بر این است روی چشمم نگه میدارم.
وی درباره وصیت همسرش مبنی بر اینکه دعا کنید برنگردم تصریح میکند: «هنوز که هنوزه نگفتم پیکر همسرم برگردد» اما اگر مصلحتی هست و خداوند مصلحتش بر این است روی چشمم نگه میدارم.
اگر یک روزی قسمت هست پیکر حاج رحیم برگردد دوست دارم آن روز باشم و با آنچه که در توانم هست به استقبالش روم.
هیچوقت نگفتم برگردد چون خودش هم میگفت: «دعا کنید که من برنگردم و هیچوقت برای آمدنم دعا نکنید.»
معمولاً پنجشنبهها به مزار شهدای گمنام میروم
پنجشنبهها برای کسانی که عزیزی را از دست دادند روز سرکشی است و آنها با رفتن به آرامگاه عزیزشان دلتنگیهای خود را کمی التیام میدهند از خانم اصلانی درباره دلتنگیهای پنجشنبه میپرسم، میگوید؛ «من معمولاً پنجشنبهها به مزار شهدای گمنام میروم یاد خاطره با آقا رحیم میافتم که قبل از شهادت با هم به بهشت فاطمه بهشهر رفتیم…»
همسرم میگفت؛ اگر جنازهای داشتم جایم مشخص است، من هم میگفتم پس بهشت فاطمه میآیم و با تو صحبت میکنم. میگفت محل دفنم را خانم حضرت زهرا (س) تعیین میکند و من الان چند سال است که برای زیارت شهدای گمنام شهرمان میروم، نزدیک مزار شهدای گمنام پاهایم سست و اشکم سرازیر میشود.
با شهید دادن ما تازه بیدار شدیم
وی دغدغههایش را هم اینگونه بیان میکند؛ موضوع مهم اینکه باید پشتیبان ولایت فقیه باشیم و خط قرمز ما ولایت فقیه است چون شهید دادیم دلیل نمیشود مسؤولیتی نداشته باشیم بلکه مسؤولیت ما شروع شد و با شهید دادن ما تازه بیدار شدیم و تا آخرین لحظه در این مسیر هستیم و خواهیم بود.
چه خوب است برای شادی شهدا خانمها حجابشان را کامل کنند و از مادران خواهش میکنم از کودکی به تربیت فرزندان اهمیت و راه درست را به فرزندان آموزش دهند.
در پایان فرازی از وصیت نامه شهید مدافع حرم حاج رحیم کابلی را با هم میخوانیم؛
اولاً همه شما را سفارش میکنم در گفتار و عمل پشتیبان ولایت فقیه باشید. دوست را شناخته و با او هماهنگ باشید و همراه. مراد از دوست کسانی هستند که به معنای واقعی با تفکرات امام و شهدا ولایت همراهند.
دشمن را شناخته و از آنها بیزاری بجوئید در گفتار و رفتار، دشمن با شیطان بزرگ آمریکاست و طرفداران آمریکا.
شبهای جمعه مرا هم به یاد بیاورید و در حق بنده دعا کنید. تمامی کوتاهیها و بیادبیهایم را ببخشید.
در مراسم اهل البیت جشن میلاد و شهادت، از امام زمان (عج) غافل نشوید.امام را دعا کنید و شهدا را نیز همچنین. لحظهای از ولایت غافل نباشید و در همه احول آقا را دعا کنید.
نماز شب اول قبرم را بخوانید. بر سر مزارم حاضر شوید و دعام کنید.
اگر برایتان مقدور است مراسم محرم (سه شب اول محرم) و مراسم شب ۲۷ صفر منزل ما را فراموش نشود. مخلص تمام پاسداران و بسیجیان ولایی و هیأتیهای ولایی هستم.
محل دفن بنده برابر نظر همسر محترمهام، روی قبرم بنویسید فدایی ولایت، نوکر حرم
خدایا خدایا تو را به جان مهدی، خامنهای امام مرجع عالی مقام به لطف خود نگهدار.
التماس دعا…
دقایقی که با همسر شهید کابلی این بانوی مقاومت به گفتوگو نشستم صحبتهایشان در عمق جانم نفوذ کرد اینکه در طول این سالها باوجود اینکه همسرشان در جبهه و جنگ بودند حتی یک بار لب به اعتراض نگشودند، نشاندهنده جایگاه والای همسران شهدا است.
انتهای پیام/۸۶۰۳۴/ج/م