خبرگزاری فارس مازندران ـ زینب پورمرادی| حتما از دلسوزی و مهمان نوازی مردم شمال شنیدی! کافیست دهان باز کنند و درخواست کمک کنند ناخودآگاه پا به میدان گذاشته و یک نفس تا پای جان می ایستند. امروز دختر جوانی را دیدم که یکی از آن مرداهاست؛ جز مردانی از جنس غیرت. امروز محو رفتارش شدم و نفهمیدم کِی و چطور دنبالش دویدیم تا راوی اش شویم.
من اینجا به دلیل دیگری برای حضور وی فکر میکردم، به یک غیرت، به اعتمادی که توانسته مردم را چندین سال پس از انقلاب و با وجود تمام شیطنتهای معاندان برای ابراز حمایت از فلسطینیان و مخالفت با صهیونیسم و دولت اسرائیل به میدان بیایند و صدایشان گوش فلک را کر کند.
دخترک چادرش را با یک دست محکم کرد و از دور به صهیونیستیها لعنت میفرستاد، دلش خون بود دستهایش به نشانه اعتراض مچالهتر شده بود! سرش با هر شعار بالا و پایین میآمد و زیر لب میگفت وای از روزی که مظلومان امیدی برای از دست دادن نداشته باشند و با هر شعار صدایش محکمتر میشد.
سعی کردم در مسیر کنارش راه بروم، امروز صدای تپش قلبش حرفی داشت، دختر جوان امروز آمده بود با ارتشی از جنس غیرت و به رنگ رشادت تا بگوید هیچ دردی تا ابد طول نخواهد کشید.
راستش این قصه سر دراز دارد، در مسیر کودکانی را میبینی که دلت میخواهد از آنها بپرسی، دنبال چه میگردی؟ گوش تیز کن، مادرهای مازندرانی برای کودکان فلسطینی لالایی میخوانند؛ حالا به هر طرف که میچرخم انعکاس جسارت مردمانی است که واضح و ساده و صمیمی برای همدردی با مردم مظلوم شعار مرگ بر صهیونیست سر میدهند.
میدانی ریشه این اقدام در کجاست؟ میدانی هم درد بودن با مرزهای جغرافیایی و حتی اعتقادی از وجدان این مردم است؟ یعنی فرقی ندارد که تو شیعه باشی یا سُنی، تهرانی باشی یا مازندرانی همه آمدهایم که نشان دهیم هر چقدر ناجوانمردی دنیا وجود داشته باشد ما ایرانیها برای جبران مافات قد علم میکنیم.
دختر چادرش را با دستانش محکم گرفت و مقابل مقبره شهدای گمنام زانو زد؛ میدانید پدر و مادرتان چقدر نگرانتان بودند؟ «شما در توپ و تانک و ما اینجا در آرامش» و دستهایش را به دعا رو به آسمان بالا برد؛ اما فلسطین…
/۸۶۰۶۱/ج/م