پایگاه خبری چهاردانگه
بخش چهاردانگه شهرستان ساري

بخشدار چهاردانگه در سوگ مادر همسر خود عزادار شد

مادر خانم محترمه آقای اسماعیل امینی، بخشدار چهاردانگه شب گذشته دار فانی را وداع و در جوار رحمت واسعه حق آرام گرفت.

9

 

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری چهاردانگه، حاجیه صغری امینی، مادر خانم محترمه آقای اسماعیل امینی بخشدار چهاردانگه ساری شب گذشته (یکشنبه ۱۵ آذرماه ۱۳۹۴) بر اثر کهولت سن و بیماری دار فانی را وداع گفته و در جوار رحمت پروردگار آرام گرفت. مراسم تشییع پیکر مرحومه امینی صبح امروز دوشنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۴ در کیاسر برگزار می شود.

 

پایگاه خبری چهاردانگه درگذشت این مادر زحمتکش و دلسوز را به خانواده ی به سوگ نشسته امینی به ویژه آقای اسماعیل امینی بخشدار چهاردانگه تسلیت عرض نموده و برای بازماندگان صبر و بردباری و برای آن مرحومه غفران الهی مسئلت دارد. روحش شاد.

 

9 نظرات
  1. باباکلایی می گوید

    با سلام
    بنده هم از طرف مردم روستای باباکلا درگذشت مادر خانم گرامی جناب آقای امینی بخشدار محترم را به مردم عزیز چهاردانگه و کیاسر و خانواده محترم ایشان تسلیت عرض مینمایم. خدا رحمتش کند

  2. علی علی نژاد تیلکی می گوید

    با سلام و ضمن عرض تسلیت محضر گرامی جناب آقای امینی، بخشدار محترم و زحمتکش چهاردانگه، برای آن مادر سفر کرده علو درجات و غفران الهی و برای بازماندگان به ویژه جناب آقای بخشدار صبر و شکیبایی آرزومندیم. ان شالله آن مرحومه مغفوره با فاطمه زهرا(ع) و زینب کبری محشور شوند. برای شادی آن مرحومه، صلواتی هدیه نماییم.

  3. کیاسری می گوید

    اندوه ما در غم از دست دادن آن عزیز بزرگوار در واژه ها نمی گنجد
    تنها می توانیم از خداوند برایتان صبری عظیم
    و برای آن مرحومه روحی شاد و آرام طلب کنیم…..

  4. محمدی می گوید

    از خداوند متعال برای آن مرحومه علو درجات و رحمت الهی و برای باز ماندگانش به ویژه جناب آقای امینی (بخشدار محترم) صبر و سلامتی مسئلت می نماییم.

  5. ابوالفضل قنبرنژاد می گوید

    مادران هرگر نمی میرند بلکه روحشان هماره نگاهبان و نگران فرزندانشان است . ضمن آرزوی داشتن روحی شاد برای این مادر بزرگوار ، همه ی دوستان را به شعری از استاد شهریار مهمان می کنم .

    این غم نامه را شهریار در مصیبت از دست دادن مادرش سروده است .

    ای وای مادرم

    آهسته باز از بغل پله ها گذشت
    در فکر آش و سبزی بیمار خویش بود
    امّا گرفته دور و برش هاله ای سیاه
    او مرده است و باز پرستار حال ماست
    در زندگیّ ما همه جا وول می خورد
    هر کُنج خانه صحنه ای از داستان اوست
    در ختم خویش هم به سر کار خویش بود
    بیچاره مادرم

    ***

    هر روز می گذشت از این زیر پله ها
    آهسته تا بهم نزند خواب ناز ما
    امروز هم گذشت
    در باز و بسته شد
    با پشت خم از این بغل کوچه می رود
    چادر نماز فلفلی انداخته به سر
    کفش چروک خورده و جوراب وصله دار
    او فکر بچه هاست
    هر جا شده هویج هم امروز می خرد
    بیچاره پیرزن همه برف است کوچه ها

    ***

    او مُرد ودر کنار پدر زیر خاک رفت
    اقوامش آمدند پی سر سلامتی
    یک ختم هم گرفته شد و پُر بَدَک نبود
    بسیار تسلیت که به ما عرضه داشتند
    لطف شما زیاد
    اما ندای قلب به گوشم همیشه گفت:
    این حرف ها برای تو مادر نمی شود.

    ***

    او پنج سال کرد پرستاری مریض
    در اشک و خون نشست و پسر را نجات داد
    اما پسرچه کرد برای تو؟ هیچ، هیچ
    تنها مریضخانه، به امّید دیگران
    یک روز هم خبر: که بیا او تمام کرد.
    در راه قُم به هر چه گذشتم عبوس بود
    پیچید کوه و فحش به من داد و دور شد
    صحرا همه خطوطِ کج و کوله و سیاه
    طومار سرنوشت و خبرهای سهمگین
    دریاچه هم به حال من از دور می گریست
    تنها طواف دور ضریح و یکی نماز
    یک اشک هم به سوره ی یاسین من چکید
    مادر به خاک رفت.

    ***

    این هم پسر، که بدرقه اش می کند به گور
    یک قطره اشک مُزد همه ی زجرهای او
    اما خلاص می شود از سرنوشت من
    مادر بخواب، خوش
    منزل مبارکت.

    ***

    آینده بود و قصه ی بی مادریّ من
    نا گاه ضجه ای که به هم زد سکوت مرگ
    من می دویدم از وسط قبرها برون
    او بود و سر به ناله برآورده از مغاک
    خود را به ضعف از پی من باز می کشید
    دیوانه و رمیده، دویدم به ایستگاه
    خود را بهم فشرده خزیدم میان جمع
    ترسان ز پشت شیشه ی در آخرین نگاه
    باز آن سفیدپوش و همان کوشش و تلاش
    چشمان نیمه باز:
    از من جدا مشو.

    ***

    می آمدم و کله ی من گیج و منگ بود
    انگار جیوه در دل من آب می کنند
    پیچیده صحنه های زمین و زمان به هم
    خاموش و خوفناک همه می گریختند
    می گشت آسمان که بکوبد به مغز من
    دنیا به پیش چشم گنهکار من سیاه
    وز هر شکاف و رخنه ی ماشین غریو باد
    یک ناله ی ضعیف هم از پی دوان دوان
    می آمد و به مغز من آهسته می خلید:
    تنها شدی پسر.

    ***

    باز آمدم به خانه، چه حالی! نگفتنی
    دیدم نشسته مثل همیشه کنار حوض
    پیراهن پلید مرا باز شسته بود
    انگار خنده کرد ولی دل شکسته بود:
    بردی مرا به خاک سپردی و آمدی؟
    تنها نمی گذارمت ای بینوا پسر
    می خواستم به خنده درآیم به اشتباه
    اما خیال بود
    ای وای مادرم…

  6. موسی وسگر کیاسری می گوید

    باسلام وعرض تسلیت مادر تنها فرد نگران فرزند در عالم است خوشا به سعادتش که در ایام اسارت اهل بیت به دیدار حق شتافتندایشان مادری که فرزند خوب وزحمتکشی مثل استاد امینی بخشدار تحویل جامعه دادند خدارحمتشان کند

  7. محمد می گوید

    با سلام و تسلیت به اقای امینی

  8. ابراهیم طالبی کیاسری می گوید

    بادرود . نمیتوانم کلامی در موردش بنویسم وعاجزم وفقط این جمله از زنده یاد حسین پناهی به ذهنم میرسد که به بهشت نخواهم رفت اگر مادرم انجا نباشد . بنده هم فوت این مادر بزرگوار را به اقای ابراهیم تقوی راد و دوست خوبم محمد تقوی راد تسلیت میگویم

  9. طرفدار دکتر روحانی می گوید

    مسوولین چهاردانگه نیوز آیا از اهالی چهاردانگه کسی به رحمت خدا برود خبر آن را منتشر میکنید پس عدالت علی کجا رفت؟؟؟؟؟ به هر حال خداوند منان مادر انسان شریف و دوست داشتنی آقای ابراهیم تقوی راد کیاسری را مورد رحمت خود قرار دهد

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.