پایگاه خبری چهاردانگه
بخش چهاردانگه شهرستان ساري

چرایی میزان پایین مطالعه کتاب در بین مردم ایران

1

 

اختصاصی پایگاه خبری چهاردانگه: سلام به همه ی دوستانی که به احترام هفته ی کتابخوانی طی این هفته قرار است یک یا چند جلد کتاب خوب بخوانند . روزی وارد یک کتابفروشی شدم . روی در ورودی اش با خط خوش نوشته بود : مساله این نیست که خرید کتاب چقدر گرون تموم میشه، مساله اینه که اگر کتاب نخونی چقدر برات گرون تموم میشه!

 

کشور ایران نیازمند توسعه و پیشرفت در عرصه جهانی است و این وظیفه تمام افراد جامعه ایران است که بنا به ظرفیت، توانایی و فکر خود در اندیشه توسعه و پیشرفت کشور باشند، در غیر این صورت رسیدن به «توسعه» خیالی خام خواهد بود. توسعه‌یافتگی یک «تصمیم» است و نخستین قدم در راه گام گذاشتن در مسیر پیشرفت و توسعه هر کشور، عزم و تصمیم مردم آن کشور به توسعه است و نه چیزی غیر از آن؛ چراکه متخصصان کشور و عزم ملی مردم عناصری کلیدی در این مهم هستند. آنچه که باعث پیشرفت و شرایط ممتاز کشورهایی چون کره جنوبی، مکزیک و چین در بازه زمانی کم شده است، چیزی جز اراده ملی آن‌ها برای پیشرفت نبوده است. لازمه پیشرفت در هر کشوری وابسته به رشد فکری تک تک افراد جمعیت آن کشور است .

 

مهم‌ترین گام در راه رشد فکری، خواندن کتاب‌های مختلف، آشنا شدن با افکار و اندیشه‌های مختلف و به دنبال آن در جریان تضارب آراء قرار گرفتن است. تا زمانی‌‍‌که ما ایرانیان به رشد فکری دست نیابیم، همیشه ضعیف و نیازمند خواهیم‌ ماند و به کشورهای پیشرفته و توسعه‌یافته ملحق نخواهیم شد. مشکل بزرگ جامعه ما کتاب نخواندن است . با نگاهی به سرانه مطالعه در ایران در می یابیم که فرهنگ مطالعه در کشورمان خوب که نیست تاسف بار هم می باشد. سرانه مطالعه بسیار پایین و افراد اهل کتاب و کتاب خوانی کم می باشند.

 

بی شک می توان گفت یکی از خوبهای مهجور افتاده که قدر آن شناخته نشده کتاب می باشد. وقتی شخص با کتاب انس گرفت با علم انس گرفته ، با گذشته و آینده انس گرفته ، راحت به آنچه نمی داند می رسد، از گذشته می داند، از آینده می داند، از اسرار هستی می داند، از شاهکارهای خلقت می داند، . با چند اسکناس و چند ساعت وقت حاصل عمر یک دانشمند، محقق، داستان نویس و .. را می داند. با دوستی می نشیند که جز به تعالیش فکر نمی کند ، اوقات فراغتش را پر می کند، درباره او بخل و حسد نمی کند، بی چشمداشت راهنماییش می کند. از هر دری با او سخن می گوید. از غمها و شادیها می گوید از خوبی و بدی می گوید.از ظلم بشر به خودش و به طبیعت می گوید. از پیام آوران راستین می گوید . راه راست را به تو نشان می دهد. از قدم گذاشتن در راه کج و خطرات تو را باز می دارد. به تو شادی واقعی نه شادی کاذب می دهد. و قتی هم برای مدتی تنهایش گذاشتی گله و شکایتی ندارد. راستی وقتی به خودمان بر می گردیم چقدر از انسان، جامعه، خالق، خلقت، تاریخ و … می دانیم.

 

چند واژه را می توانیم توضیح دهیم. مگر نه این است که همه این معضلات به خاطر انس نداشتن با کتاب است. در جامعه کنونی ما وقتی سخن از کتاب خواندن می شود تقریبا اکثر ما عقیده داریم که وقتی نتوانیم نیازهای اولیه خود را برآورده کنیم ، پس چون کتاب خواندن جزو نیازهای ثانویه ما هست دیگر به آن کاری نداریم ولی وقتی در جامعه نگاه می کنیم می بینیم که اکثر آنها که با کتاب سرو کار داشته اند توانسته اند نیازهای اولیه و ثانویه خود را برآورده کنند. راستی مگر ما که نیازهای اولیه خود را برآورده نکرده ایم دیگر تلویریون نگاه نمی کنیم ، دیگر به پارک و ورزشگاهها و گیم نت ها نمی رویم. دیگر وقتمان را صرف قلیان کشیدن نمی کنیم . از انجام این کارها چقدر سود برده ایم . ای کاش می دانستیم که با کتاب می توانیم راحت تر زندگی کنیم و بسیاری از ندانم های خود را پاسخ دهیم . تا لااقل در این چند روزه عمر اینقدر جاهل زندگی نکنیم و جاهل نمیریم .

 

همیشه پس از اعلام آمار کتابخوانى در ایران، سرها به نشانه تأسف تکان مى خورد. این یعنى ایرانى ها با یک عادت نامطلوب دست به گریبانند؛ عادت کتاب نخواندن! برخى کارشناسان معتقدند؛ کتاب نخوانى به جزیى از فرهنگ تبدیل شده است. بگذریم از آمارهاى درست و غلطى که روز به روز نگرانى جامعه فرهنگى و خانواده ها را در کشور پررنگ تر مى کند. برخى گفته ها و آمارها حکایت از مطالعه کمتر از یک دقیقه در روز دارد که البته خانه کتاب، آمار کتابخوانى به این تار و تیرگى را نمى پذیرد. به هر حال براى رسیدن به سرمنزل مقصود کتاب و کتابخوانى راه بسیار داریم، اما براى رسیدن به این منزل یک تلنگر به نهادهاى فرهنگى مدرسه و خانواده، لازم به نظر مى رسد. به نظر مى رسد کتابخوانى یک رفتار آموختنى است و براى آموختن یک رفتار و درونى کردن آن، بدون شک نمى توان نقش خانواده را نادیده گرفت. شخصیت کودک در خانواده دوام و قوام مى گیرد. در عصر جدید، اقلام موجود در سبد فرهنگى خانواده بسیار متنوع است.

 

رسانه هاى دیدارى و شنیدارى، کتاب ها و مطبوعات در این بعد جاى مهمى را اشغال مى کنند. در این میان مطالعه کتاب، روابط و برخورد میان اعضاى خانواده را متأثر از خود مى کنند و تربیت کودکان و نوجوانان را سمت و سو مى بخشد. کتاب به دانش افزایى خانواده کمک و زمینه تربیت فرهنگى را فراهم مى کند، اما به خاطر گسترش نیافتن فرهنگ مطالعه، اکنون این کالاى فرهنگى کارایى زیادى در خانواده ندارد. در جامعه ما و به طور مشخص در آموزش و پرورش، کتاب اصلى ترین ابزار انتقال است.

 

در آموزش عالى نیز کتاب محور قرار مى گیرد. بنابراین ظاهراً خروجى نظام آموزشى کشور باید این باشد که نوجوان برحسب عادت گرایش بیشترى به مطالعه پیدا کند اما عکس آن اتفاق مى افتد.حجم مطالب درسى ارائه شده از اول دبستان تا دوره پیش دانشگاهى در مقایسه با نظام هاى آموزشى کشورهاى دیگر بسیار زیاد و متنوع است و آنچه از ارائه حجم بالاى اطلاعات به دانش آموزان نتیجه مى شود، دچار شدن به بیمارى عادت تصویرى است.در این شیوه آموزشى فرصت تعمق درباره مطالب ارائه شده به دانش آموز بسیار محدود است و او فقط به اجبار مطالب را طوطى وار مى خواند و حفظ مى کند.

 

روش ارزشیابى ما هم به کمک مى آید، یعنى ابزار ارزشیابى ما فرآیندمدار نیست. آموخته هاى دانش آموزان پس از ۱۲ سال و به صورت تستى ارزشگذارى مى شود و به جاى توجه به نتیجه آموخته ها، به سطحى نگرى، تعجیل در یادگیرى و فراموشى سریع براى جایگزینى با مطالب و مواد درسى جدید، منتهى مى شود؛ همچنان که اوج ارزشیابى سطحى را در کنکور سراسرى مى توان مشاهده کرد. معلم ما در کلاس، روش سخنرانى یعنى روشى که براى دانش آموز ملال آور است را انتخاب مى کند. حجم بالاى مطالب درسى، جمعیت زیاد کلاس و کمبود وقت در پاره اى از مواقع معلم را ناچار به انتخاب روش سخنرانى مى کند. قرار گرفتن و پذیرفتن چارچوب مدیریتى مدرسه نیز معلم را مجبور مى کند در زمان محدود با توجه به تعطیلات زیاد دانش آموزان، آنچه را که تعیین مى شود تدریس کند. این مسأله قالبى بودن را به دانش آموز منتقل مى کند و دیگر کسى از او انتظار دنبال مطالب و آموزه هاى جدید رفتن را ندارد و چون دانش آموز از مطالعه خود لذت نمى برد و به مفاهیم هم عمیقاً بى توجه است، فضاى نامطلوب از مطالعه و کتاب در ذهن او نقش مى بندد، به طورى که پژوهش ها نشان مى دهد کسانى که در کنکور سراسرى قبول مى شوند، سال ها پس از آن به دنبال مطالعه کتاب نمى روند.

 

عده اى معتقدند کمتر نوشتن و کمتر خواندن مردم، ریشه در فرهنگ شفاهى دارد. به لحاظ فرهنگى جامعه اى هستیم که منابع اطلاعاتى مورد نیاز خود را نه با مراجعه به کتاب بلکه از طریق سینه به سینه و فرهنگ شفاهى به دست مى آوریم. به طور مثال تلفن یک ابزار قدیمى در کشور ما نیست اما وسعت و سرعت گسترش آن تعجب آور است. حجم مکالمات تلفنى در میان ایرانیان بسیار بالاست و این امر نشان دهنده رایج بودن مکالمات طولانى در میان ماست. به طورى که ساعت ها در میهمانى ها مى نشینیم و رودررو صحبت مى کنیم. یک زن ایرانى در ۲۴ ساعت، ۲۴ الى ۲۸ هزار کلمه حرف مى زند. این آمار براى مردان ۱۴ تا ۱۸هزار کلمه در روز است. یعنى حاکم بودن فرهنگ شفاهى، توجه به مکتوبات را کاهش مى دهد.

 

آمار بالاى بى سوادى هم با کم بودن زمان مطالعه در میان افراد کمک مى کند. مشکلات اقتصادى موجود، پدر و مادرها را به صرف زمان طولانى براى تأمین نیازهاى اولیه خانواده مجبور مى کند و از آنجا که رفتار آموختنى است تا وقتى پدر و مادرها رفتار مطالعه کردن از خود نشان ندهند، فرزندان آنها چنین رفتارى را بدون مشاهده نمى توانند بپذیرند و درونى کنند. «دایانا جراد» مدیر موسسه فرهنگی «تراست» می‌گوید تحقیقات ما نشان می‌دهد که تقلید از رفتار پدران به عنوان عنصر فعال‌تر در خانه یکی از مهم‌ترین اتفاق‌هایی است که موجب جدایی کودکان از مطالعه کتاب و علاقه آنها به ادبیات شده است. وی می‌گوید: پدرانی که در خانه بیشترین فرصت خود را با ابزارهای الکترونیکی و حضور در فضای مجازی می‌گذرانند کودکانی تربیت می‌کنند که عادت‌ها و رفتارهای آنها را در آینده تحویل‌شان می‌دهند. بر اساس اطلاعاتی که در این پژوهش در اختیار جراد قرار گرفته پدران در خانواده‌ها خیلی راحت و سریع از تلویزیون به تبلت و از تبلت به گوشی موبایل‌شان مشغول می‌شوند و هرگز به اندازه مادران در خانه به مطالعه مشغول نیستند و با فعالیت‌هایی که از دید بچه‌ها جذابیت‌ بیشتری دارند می‌پردازند. همین امر موجب می‌شود تا بچه‌ها بیشترین الگوی رفتاریشان را از پدرشان بگیرند. این در حالی است که این گروه از پدران مشارکت کمتری برای خواندن کتاب داستان در اوقات پیش از خواب فرزندانشان دارند. در حالی که آمار مادران جوانی که مطالعه می‌کنند و برای فرزندشان هم کتاب می خوانند ۶۰ درصد است. وی گفت با توجه به این شرایط اگر چاره‌ای نیندیشیم به زودی با نسلی مواجه می‌شویم که حتی با ابزار جدیدی که در دست دارند کتاب مطالعه نمی کنند. صنعت نشر در کشور ما بجز برخی دوره های استثنایی و کوتاه مدت همیشه در بحران دست و پا زده و می زند. می پرسند علت این بحران که در چند سال گذشته و بویژه در یک سال اخیر بر شدتش افزوده شده ، چیست ؛ جواب ساده است : کتاب نخواندن و به تبع آن ، کتاب نخریدن مردم . یادم است چند سال پیش ، متوسط سرانه مطالعه در سال ۳دقیقه بود و فکر نمی کنم تاکنون اگر کمتر نشده باشد بیشتر شده باشد.

 

حال باید گشت و دید که چرا مردم کتاب نمی خوانند و این کاری است که عزم ملی می طلبد و کار کارشناسی ؛ کارشناسانی از همه دست ، از جامعه شناس و روان شناس گرفته تا کتاب شناس و ناشر و مولف باید گرد هم آیند تا شاید (باز هم می گویم : شاید) بتوانند گره را از این راز بگشایند. در اینجا برخی علل را که به نظر من از عوامل اصلی کتاب نخواندن اکثریت قریب به اتفاق جامعه است و بارها و بارها گفته و نوشته شده است می دانم بی فایده است بار دیگر تکرار می کنم : شاید مهمترین دلیل ، نداشتن عادت به مطالعه است که مثل بیماری ژنتیکی از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود. در جامعه ای که طی قرنها تبادل اطلاعات در آن به صورت شفاهی و نه نوشتاری بوده و جامعه را به جامعه شنیداری تبدیل کرده ، اگر غیر از این بود جای تعجب داشت .

 

دومین دلیل ، احساس عدم نیاز به مطالعه است . هنگامی که علم و آگاهی بیشتر، تاثیری بر پیشرفت شغلی و بهبود روابط اجتماعی نداشته باشد، طبیعی است که نیازی به مطالعه احساس نشود و کسی که کتاب نمی خواند، کمبودی حس نکند.

 

سومین دلیل ، کمبود وقت است . کسی که از صبح تا ساعت ۳بعدازظهر در اداره کار کرده ، از ساعت ۳تا ۸شب اضافه کاری کرده و از ساعت ۸تا ۱۲شب هم مسافرکشی کرده است ، خب معلوم است که دیگر نه وقت مطالعه دارد و نه توان مطالعه . البته در این میان ، تلویزیون و ماهواره و اینترنت هم جای کتاب را تنگ کرده اند و زمانی که احیانا صرف مطالعه می شد به تماشای آنها می گذرد. همان قضیه جامعه شنیداری است که اینجا مورد «دیداری » هم به آن اضافه شده است . خیلی ها تماشای فیلم را به خواندن کتابی که فیلم براساس آن ساخته شده ترجیح می دهند؛ چون آسانتر است و گور پدر ظرایف زبانی و هنر نوشتاری و غیره و غیره .

 

چهارمین دلیل ، انتشار کتابهای بی محتوا و غیرجذاب است ، چه به لحاظ شکل و چه به لحاظ مضمون . به هر حال ، آن عده معدود کتابخوان نیز هر کتابی را نمی خوانند و بدین سبب است که برخی کتابها سرانجام سر از کارخانه مقواسازی درمی آورند. ناشر نباید همه کتابها را در ۲یا ۳هزار نسخه چاپ کند؛ ای بسا کتابهای باارزش ولی کم مخاطب که باید با ریسوگراف در ۲۰۰نسخه چاپ شوند. این روشی است که در همه جای دنیا پذیرفته شده و شمارگان کتابهای آکادمیک یکصدم دیگر کتابها است .

 

پنجمین دلیل ، کمبود ویترین برای عرضه کتاب است . در سالهای اخیر بخصوص در شهرستان ها و حتی مراکز استان ها از تعداد کتابفروشی ها روز به روز کاسته می شود؛ چون خریدار کتاب کم است و کتابفروش حتی اگر بتواند کتابی بفروشد، سود حاصل از آن چنان اندک است که جوابگوی هزینه هایش نیست .کتابفروشی ها اغلب به فروش لوازم التحریر و… روی آورده اند و یا این که عطای این کار را به لقایش بخشیده اند و به سراغ شغلی دیگر رفته اند. باید تمهیدی اندیشید تا فروش کتاب سودآور باشد، در این صورت بر تعداد کتابفروشی ها افزوده می شود و کتابفروش به دنبال کتابهای جدید خواهد آمد. طبعا در این حالت ، وضع توزیع نیز بهبود خواهد یافت . مشکل توزیع این نیست که حتما هر کتابی که چاپ شده به سراسر مملکت ارسال شود و در قفسه کتابفروش ها بماند. اول باید تقاضا ایجاد شود تا بعد به فکر عرضه بود. معضل دیگری که با کمبود کتابفروش و ویترین عرضه کتاب مربوط می شود، معضل عرضه بیشتر از تقاضاست . در کشور حدود ۶هزار ناشر، پروانه نشر دارند که وزارت ارشاد مکلفشان می کند سالانه حداقل ۴عنوان کتاب منتشر کنند. البته جای شکرش باقی است که همه این ناشران کتاب چاپ نمی کنند.

 

ششمین دلیل ، نبود اطلاع رسانی در عرصه نشر است . ناشر قادر نیست هزینه های سرسام آور آگهی را برای کتابی بپردازد که در ۲هزار نسخه و یا کمتر منتشر شده ؛ زیرا هزینه آگهی از سود کتاب بیشتر است . وضعیت نقد کتاب هم در رسانه ها وضعیتی اسفبار دارد. چون منتقد حرفه ای ، برای نوشتن نقدی باارزش باید روزها وقت بگذارد تا یک صفحه نقد بنویسد و حق الزحمه یک صفحه را بگیرد، که غم نان اجازه و مجال چنین کاری را نمی دهد.

 

هفتمین دلیل ، اعمال ممیزی بر کتابهای منتشر شده است . وقتی ممیزی در جامعه ای نهادینه شود، خوانندگان اعتماد خود را نسبت به کتابهای منتشره از دست می دهند و رغبتی به خریدن و خواندن کتاب ندارند. البته ممیزی و گاه عدم صدور مجوز انتشار کتاب ، زیان مستقیم نیز بر ناشر وارد می کند. ناشری که سرمایه اندکش را هزینه کرده تا پس از طی مراحل تالیف (ترجمه )، ویرایش ، حروفچینی و تصحیح ، کتابی را به چاپ برساند، اگر به کتابش اجازه نشر ندهند یا ماهها سرگردانش کنند، از لحاظ اقتصادی ضربه مهلکی خواهد خورد. شاید کم‌تر یاد گرفته‌ایم که از کتاب خواندن لذّت ببریم و جایی را برای کتاب و مجله در سبد خانوار در نظر بگیریم. زیاد دیده‌ام که افراد شمار زیادی کتاب را می‌خرند امّا افسوس که یک کتاب را به پایان برسانند. از کتاب، بیشتر برای تزئین و دکوراسیون خانه استفاده می‌شود تا ابزاری برای آگاه‌شدن و آگاهی‌بخشی. حتی در میان زنده‌ترین قشر کشور که باید دانشجویان باشند، مراجعه به کتاب، چندان بیش از حدِ کتاب‌های درسی نیست. اطلاعات سیاسی و اجتماعی بسیاری از افراد، به جای این‌که مبتنی بر درک عمیق از نظریه‌های رایج در سیاست و جامعه باشد، به چند سایت اینترنتی و خبری وابسته و محدود است. برخی هم همان چند خطی را که از آن کتاب خوانده‌اند چنان با آب و تاب تعریف می‌کنند که گویی هر ماه ده‌ها کتاب می‌خواند. در پایان باید گفت جای کتاب بین ما خیلی خالی است !! کتاب تصویر آشنایی برای ما نیست. کمتر پیش ‌می‌آید که در یک فضای عمو‌می‌ کتابی ببینیم. در حالی که در بسیاری از کشورها که سرانه مطالعه در آنها بالاست، کتاب در مترو، اتوبوس و دیگر مکان‌های عمو‌می ‌در دست تعداد زیادی از افراد دیده ‌می‌شود، به ندرت پیش ‌می‌آید که ما در چنین فضاهایی مردم را مشغول کتاب خواندن ببینیم. در محله‌ها و خیابان‌ها، کتابفروشی مکان نادری است و ممکن است اصلا وجود نداشته باشد. به همان نسبت، کتابخانه‌ها هم کم هستند و عادت به عضویت در کتابخانه محل در میان ما وجود ندارد. این در حالی است که با توجه به گرانی کتاب و نداشتن فضای کافی در خانه‌های امروزی وجود کتابخانه‌های عمو‌می‌ در هر محله‌ای ضروری به نظر ‌می‌رسد.

 

همه اینها را گفتیم و بسیاری از مشکلات را گردن خانواده‌ها و مسوولان فرهنگی و جامعه انداختیم، اما این دلیل نمی‌شود که سهم خودمان را در این ضعف فرهنگی نادیده بگیریم. ‌بارها شنیده ایم که کتاب خوراک روح و روان است و دیدگاه و بینش فرد را نسبت به جهان دور و برش تغییر ‌می‌دهد. با این حال برای پرورش این عادت در خودمان کمتر تلاشی نکرده‌ایم و همیشه به بهانه‌های مختلف از زیر مطالعه شانه خالی کرده‌ایم. نگاهی به کتابهای کتابخونه ام کرد و پرسید : همه ی این کتابها مال توئه ؟ با خوشحالی گفتم : بله البته، خیلی هاشون رو از نمایشگاه های کتاب خریدم. کتابی رو از قفسه بیرون آورد و گفت : این کتاب رو خوندی ؟ گفتم : هنوز نه . به کتاب دیگری اشاره کرد و گفت : این یکی رو چطور ؟ نگاهی به کتاب کردم و گفتم : این یکی رو هم هنوز نه بدون اینکه چیزی بگه کتابی رو از طبقه پایین نشون داد . گفتم: این رو هم نه ! با تعجب پرسید : اصلا” امسال چندتا کتاب غیر درسی خوندی ؟ با ناراحتی گفتم: فقط یک کتاب پرسید : کی خریده بودیش ؟ گفتم : امانتی بود و از دوستی قرض گرفته بودم . گفت : بنظرم باید یه تغییراتی تو زندگیت بدی و بدونی که برای اینکه در زندگی حرفی برای گفتن داشته باشی باید اهل کتاب و مطالعه باشی. این انسانها هستند که جامعه رو می سازند و امروزه خیلی از کشورهایی که حرفی برای گفتن دارند مردمی دارند که اهل مطالعه و کتابند. به یاد داشته باش که کتاب دستت رو میگیره و تو رو بالاتر میبره … حسن ختام این نوشته شاید این باشد که: سوزنی به خودمان بزنیم و در میان وقت‌هایی که در طول روز صرف کارهای غیرضروری ‌می‌کنیم جایی را برای مطالعه خالی کنیم… کار غیرممکنی نیست. امتحان کنید!

 

ارادتمند همه ی کتابخوان ها ابوالفضل قنبرنژاد

1 نظر
  1. محمود محمدی می گوید

    سلام آقای قنبرنژاد به نظر من مهمترین عامل استفاده بیش از حدازاینترنت ولوازم جانبی مثل گوشی است که مثل پفک اشتهای ادم کور میکنه

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.