پایگاه خبری چهاردانگه
بخش چهاردانگه شهرستان ساري

ماجرای رقابت عراقی ها برای پذیرایی از عوامل چهاردانگه ای مستند «راه دل»

0

به گزارش پایگاه خبری چهاردانگه، مهدی زمانپور کیاسری در گفتگو با باشگاه خبرنگاران پویا از تجربه مستندسازی در راهپیمایی اربعین گفت. او گفت: من برای اولین بار برای ساخت مستند «راه دل» به مسیر راهپیمایی اربعین رفتم. وقتی می‌خواستیم کار را شروع کنیم خیلی‌ها می‌گفتند که کارم تکراری می‌شود. برای این که جلوی این موضوع را بگیریم، بسیاری از فیلم‌هایی که در این حوزه ساخته شده بود را دیدم و از آن‌جایی که دوست داشتم، کار متفاوتی را در این حوزه تولید کنم،‌ به دنبال راه‌حلی بودم تا بتوانم از روند فیلم‌های قبلی و کلیشه‌های آنان کمی فاصله بگیرم. در نهایت به این نتیجه رسیدیم از آن‌جا که قرار است در این مسیر پیاده‌روی، پیرمردی را با خود همراه کنیم بهتر است مسیری را که همه می‌روند نرویم و از بیراهه حرکت کنیم. تلاش کردیم تا در عین ایجاد خلاقیت در مستند از مفاهیم والایی نظیر عزاداری اباعبدالله در اربعین، پیاده‌روی آن و … دور نشویم.

وی ادامه داد: وقتی در مسیر حرکت می‌کردیم با عراقی‌های بسیاری روبه‌رو می‌شدیم. آنان خیلی زود متوجه می‌شدند که ما مسافر هستیم و برای زیارت اباعبدالله آمده‌ایم. خاطرم هست وقتی در بیابان پیاده شدیم تا فیلم‌برداری کنیم، از آن‌جا که در آن منطقه مسائلی نظیر داعش و عملیات انتحاری و … وجود داشت، واکنش‌های مردم به دوربین‌ها متفاوت بود. آن‌جا بود که فهمیدم این‌جا مثل ایران نیست که هر جا بتوانید دوربین بکارید و فیلم‌برداری کنید. در عراق به محض این‌که فیلم‌برداری می‌کردیم نیروهای امنیتی می‌آمدند و می‌پرسیدند که چکار می‌کنید؟ البته آنان به زبان عربی حرف می‌زدند و ما متوجه نمی‌شدیم اما مشتی اسماعیل با همان زبان مازندرانی خود به آنان پاسخ می‌داد و جالب این جا است که فکر می‌کرد آنان متوجه صحبت‌های او می‌شوند! ما در پاسخ به سوالات نیروهای امنیتی می‌گفتیم که ما زائر هستیم و قرار است که از این پیرمرد فیلم بگیریم. البته باید بگویم که سخت‌گیری‌های آنان طبیعی بود چرا که وظیفه‌شان برقراری امنیت بود. خاطرم هست که در نهایت، یکی از ماشین‌های بزرگ نظامی آمد جلوی ما را گرفت و دستگیرمان کرد تا به کلانتری ببرد. من دوستی در صدا و سیمای عراق داشتم و به او زنگ زدم و درخواست کردم که ماجرا را برای آنان توضیح بدهد. او صحبت کرد و البته ماجرا  ادامه داشت تا نهایتا موافقت کردند که ما فیلم بگیریم. ماجراهایی نیز در ادامه سفر وجود داشت که وقتی می‌فهمیدند ما زائر امام حسین علیه‌السلام هستیم بیش‌تر با ما راه می‌آمدند و کاری به کارمان نداشتند.

وقتی در خانه اسد ساکن شدیم، همسایه‌هایی که ما را همراه با او می‌دیدند به اسد تبریک می‌گفتند. وقتی دلیل این تبریک را پرسیدم، به من گفت که آنان می‌گویند «خوش به حال شما که هنوز در حالی که مسیر شلوغ نشده است، توفیق پذیرایی از زائران اباعبدالله را دارید و میزبان این افراد هستید». آنان به حال همدیگر غبطه می‌خوردند.

زمانپور به ماجرای سکونت گروه خود در خانه یکی از عراقی‌ها و پذیرایی بی‌نظیر آنها اشاره کرد و گفت: ما در همان بیابان، در خانه یکی از عراقی‌ها به نام اسد ساکن شدیم. باید به نکته مهمی اشاره کنم و آن هم این است که در ایامی که ما در خانه این عراقی عزیز ساکن بودیم، پذیرایی‌شان از ما و تیم‌مان بسیار فوق‌العاده و بی‌نظیر بود و همه اعضای خانواده‌اش از حضور ما در منزل خود خوش‌حال بودند. جالب است که خاطره‌ای را برایتان تعریف کنم. ما کمی زودتر از مردم عادی وارد عراق و مسیر پیاده‌روی شده بودیم تا بهتر بتوانیم تصویربرداری کنیم. وقتی در خانه اسد ساکن شدیم، همسایه‌هایی که ما را همراه با او می‌دیدند به اسد تبریک می‌گفتند. وقتی دلیل این تبریک را پرسیدم، به من گفت که آنان می‌گویند «خوش به حال شما که هنوز در حالی که مسیر شلوغ نشده است، توفیق پذیرایی از زائران اباعبدالله را دارید و میزبان این افراد هستید». آنان به حال همدیگر غبطه می‌خوردند. جالب است که تعدادی از همسایگان می‌آمدند و به صورت پنهانی تلاش می‌کردند تا ما را متقاعد کنند که چند روزی نیز در منزل آنان ساکن بشویم. به ما می‌گفتند که مثلا خانه ما بزرگتر است، امکانات‌مان بیش‌تر است و شما راحت‌تر می‌توانید زندگی کنید.

این کارگردان و مستندساز به خاطره‌ای جالب از یکی از عراقی‌ها اشاره کرد و گفت: باید بگویم که مردم عراق واقعا عاشق امام حسین هستند. به نظرم، خود امام حسین(ع) این محبت را در دل آنان قرار داده است. آنان در زندگی خود امام حسین را درک کردند و از این منظر امام حسینی شدند. به طور قطع می‌گویم که در هیچ جای دنیا چنین پذیرایی را ندیده بودم. خود من 3-4 ماه از سال پذیرای میهمان‌ها هستم اما وقتی پذیرایی خود را با آنان مقایسه می‌کردم، با خود می‌گفتم که ما حتی به گرد پای آنان نیز نمی‌رسیم. خاطره‌ای که در آن‌جا به چشم دیدم و متعجب شدم، مربوط به ناراحتی مفرط عراقی‌ها از خداحافظی با زائران امام حسین بود. برای مثال، اسد، تعداد روزهایی که ما قرار بود در منزل‌شان ساکن باشیم را می‌شمرد و با کاهش آن غصه می‌خورد. یک روز پدر اسد از او پرسید که مهمانان‌مان کی می‌روند؟ اسد نیز در پاسخ گفت که پس فردا می‌روند. وقتی او این جمله را شنید درست مانند کسی که خبر بسیار بدی را دریافت کرده باشد حالش بد شد و مات و مبهوت ماند.

زمانپور کیاسری گفت: هر شب بسیاری از همسایگان اطراف به منزل اسد می‌آمدند تا به ما خوش‌آمد بگویند و دیداری با زائر امام حسین داشته باشند. همیشه با خودم فکر می‌کردم که علاقه ما ایرانی‌ها به امام حسین بسیار بیش‌تر از علاقه و ارادت مردم عراق است اما وقتی آن‌جا رفتم و آن آدم‌ها را دیدم متوجه شدم که آنان بسیار عجیب و غریب هستند و عشق‌شان با امام حسین وصف نشدنی است. مثلا ما بسیار تلاش می‌کردیم که آنان متوجه لباس‌های کثیف و گلی ما نشوند اما با هر ترفندی آنان را پیدا می‌کردند و می‌شستند، کفش‌هایمان را هر بار واکس می‌زدند و می‌گفتند که ما از این خدمت به امام حسین و زائرش لذت می‌بریم. این عشق وصف‌نشدنی را تا نبینید متوجه صحبت من نخواهید شد. کافی بود می‌فهمیدند که زائر هستی!

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.