پایگاه خبری چهاردانگه
بخش چهاردانگه شهرستان ساري

«طاهره ۱۴ ساله سواد ندارم»؛ رنجنامه کودکان «زباله گرد»

0

خبرگزاری مهر – گروه استان‌ها: سمیه اسماعیل‌زاده: «من سواد ندارم» این اولین جمله‌ای است که حرف‌هایش را با آن آغاز می‌کند، شاید فکر می‌کرد برای مصاحبه نیاز به سواد باشد.

نامش طاهره است و ۱۴ ساله و اهل نکاست اما هرازگاهی، همراه مادرش از نکا به زیرآب می‌آید و خانه به خانه گدایی می‌کنند و اکنون خستگی باعث شده ابتدای خیابان روی یک سکوی بتنی بنشیند و مادر بدون او تا انتهای خیابان خانه به خانه رفته است.

دلیل بی‌سوادی‌اش را بیماری مادر و ازکارافتادگی پدر می‌داند و می‌گوید: خیلی قبل‌تر، اسب به پشت پدرم لگد زده و از آن‌وقت دیگر نمی‌تواند کار کند و مادرم هم مریض بود و من نتوانستم مدرسه بروم. برادرم که دو سال از من بزرگ‌تر است هم سواد ندارد.

طاهره حرف‌هایش را این‌گونه ادامه می‌دهد: برادرم قبلاً به پرتقال چینی می‌رفت اما از وقتی‌که دستش را عمل کرده، دیگر نمی‌تواند خوب کار کند و همراه پدرم ضایعات و آشغال جمع می‌کند و من و مادرم هم دو سه سالی می‌شود که به این شهر (زیرآب) می‌آییم و مردم به ما لباس، غذا و پول می‌دهند.

وقتی ۱۲ سالم بود. خودم نمی‌خواستم اما پدرم به‌زور مرا به مردی که هم سن مادرم بود و زن و بچه داشت، شوهر داد

کم‌کم که زمان می‌گذرد، انگار اعتمادش بیشتر می‌شود و آخر حرف‌ها می‌گوید: راستش من یک‌بار ازدواج‌کرده‌ام. وقتی ۱۲ سالم بود. خودم نمی‌خواستم اما پدرم به‌زور مرا به مردی که هم سن مادرم بود و زن و بچه داشت، شوهر داد. چون کوچک بودم، مرا برای یک سال صیغه کردند، شوهرم تریاک، شیشه و اصلاً همه‌چیز مصرف می‌کرد و مرا کتک می‌زد و به من و پدر و مادرم ناسزا می‌گفت و چندبار به خانه پدرم فرار کردم تا اینکه یک روز پدرم شنید که او چه‌حرف‌هایی به من می‌گفت و همان موقع دیگر از او جدا شدم.

درباره پدرش می‌پرسم که آیا او هم مواد مصرف می‌کند، در پاسخ می‌گوید: پدرم آدم خوبی است و فقط تریاک مصرف می‌کند. به خاطر همان لگد اسب دیگر نمی‌تواند کار کند اما وقتی به کمیته امداد رفتیم، آن‌ها به ما گفتند که پدرم از آن‌ها هم سالم‌تر است و می‌تواند کار کند، در حالکیه پدرم حتی نمی‌تواند خوب راه برود و جمع‌کردن ضایعات را هم به‌سختی انجام می‌دهد.

فقر، بی‌سوادی، اعتیاد پدر، گدایی، بیماری والدین، ازدواج اجباری در ۱۲ سالگی با یک معتاد و طلاق؛ طاهره کلکسیون آسیب‌ها است و همین‌ها موجب شده که دیگر امیدی به‌روزهای بهتر نداشته باشد و نهایت آرزویش این است که کسی پیدا شود و او را از این وضعیت نجات دهد، چون خودش هیچ توانایی و مهارتی ندارد که بتواند تغییری در زندگی‌اش ایجاد کند. شاید فکر می‌کند اکنون دیگر برای همه‌چیز کمی دیر شده و تفاوت‌ها را بسیار احساس می‌کند.

 برخلاف او اما سمانه خردسال دوست دارد به مدرسه برود و کاره‌ای شود؛ هرچند دقیق نمی‌داند چند سالش است اما فکر می‌کند که امسال سن مدرسه رفتنش است ولی خانواده‌اش او را به مدرسه نفرستاده‌اند.

سمانه دخترک حدوداً شش‌ساله‌ای است که همراه مادربزرگش گاهی روی پل اصلی شهر زیرآب و گاهی در شهرهای اطراف به گدایی می‌پردازند و هنگامی‌که در تاکسی با او هم‌صحبت می‌شوم و صحبت به دراز می‌کشد، آن‌چنان بزرگ‌منشی دارد که هنگام پرداخت کرایه، تعارف کند تا کرایه مرا هم پرداخت کند.

استفاده ابزاری خانواده از کودکان

شاید اولین امری که از تکدی‌گری کودکان در ذهن آدمی نقش می‌بندد، وجود مافیایی است که کودکان را به کار می‌گیرد و رفتار آن‌ها را به‌گونه‌ای کارگردانی می‌کند که بیشترین ترحم‌ها را بخرد اما بیشتر این کودکان، از سوی خانواده‌های خویش به کار گرفته می‌شوند و باتجربه آسیب‌های بسیار و بدون کسب مهارتی به دنیای بزرگسالی پرت می‌شوند و چرخه فقر و آسیب را بازتولید می‌کنند.

معصومه اشتیاقی، پژوهشگر اجتماعی، در گفتگو با خبرنگار مهر، با اشاره به شکاف میان تصور عامه و مطالعات میدانی، گفت: باآنکه بیشترین میزان دلالی در به‌کارگیری کودکان زباله‌گرد وجود دارد اما در این قشر نیز، اکثر آن‌ها خود کارفرما هستند و برخلاف تصور عامه، مطالعات نشان می‌دهد که کودکان به دلیل مشکلات اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی از سوی خانواده‌های خود به کار گرفته می‌شوند و خانواده‌هایشان این هوش اجتماعی را دارند که فرهنگ ما ترحم‌محور بوده و کودکان مظلوم و قابل‌ترحم هستند و ازاین‌رو، از کودک به‌عنوان ابزاری برای ایجاد درآمد استفاده می‌کنند.

این دکترای جامعه‌شناس با بیان اینکه افزایش تعداد کودکان کار در دهه اخیر، آن را به‌صورت یک مسئله اجتماعی مطرح کرده است، افزود: در شهرهای کوچک پیش‌از این تکدی‌گری کودکان رایج نبوده و ما بیشتر شاهد تکدی‌گری بزرگسالان بوده‌ایم اما کم‌کم به سمتی رفته که کودکان نیز در حال بازتولید تکدی‌گری در سطحی دیگر هستند.

وی بابیان اینکه خانواده‌های فقیر به لحاظ فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی فقیر هستند و کودکان نیز در این خانواده‌ها در چرخه معیوب فرهنگ فقر قرار می‌گیرند، افزود: هنگامی‌که خانواده‌ها متوجه شدند که کودکان می‌توانند به اقتصاد خانواده کمک کنند، از آن‌ها به‌عنوان یک ابزار استفاده کردند و یکی از دلایل افزایش کودکان کار در شهرهای کوچک را شاید بتوان نتیجه‌بخشی استفاده ابزاری از کودکان در کلان‌شهرها دانست.

بااین‌حال، در کلان‌شهرها بیشتر شاهد کودکان کار در سطح خیابان‌ها و پیاده‌روهای شلوغ هستیم، امری که در شهرهای کوچک کمتر وجود دارد و این امر نه به خاطر کم بودن تعداد کودکان کار که به دلیل پراکندگی حضور این کودکان در محله‌های مسکونی و گدایی خانه به خانه است. امری که شاید بتوان آن را به بافت شهری ربط داد، خانه‌های شهرهای کوچک عموماً غیر آپارتمانی بوده و بخشی از زندگی افراد در محله‌ها و بین همسایه‌ها می‌گذرد اما در کلان‌شهرها بافت آپارتمانی ساختمان‌ها و فردگرایی شدید، دسترسی به صاحب‌خانه‌ها را در سطح محلات کم می‌کند.

در شهرهای کوچک همچون شهر زیرآب به دلیل بافت این مناطق و دسترسی راحت‌تر به صاحب‌خانه و روحیه همکاری و نوع‌دوستی، تکدی‌گری خیابانی کمتر و بیشتر در سطح محلات مسکونی است

این پژوهشگر حوزه اجتماعی نیز بر این امر صحه گذاشته و می‌گوید: در سطح کلان‌شهری همچون تهران زندگی اکثر افراد آپارتمانی بوده و فردگرایی بالا و اعتماد پایین است و ازاین‌رو، کودکان متکدی سعی در دیده‌شدن در فضای عمومی و جذب ترحم به اشکال مختلف در عرصه عمومی دارند اما در شهرهای کوچک همچون شهر زیرآب به دلیل بافت این مناطق و دسترسی راحت‌تر به صاحب‌خانه و روحیه همکاری و نوع‌دوستی، تکدی‌گری خیابانی کمتر و بیشتر در محلات مسکونی است، هرچند با بزرگ‌تر شدن این شهرها و تغییر بافت از سنتی به مدرن، از آپارتمان به ویلا، با پدیده کودکان خیابان در این شهرها نیز با شدت بیشتری مواجه خواهیم شد.

اشتیاقی با بیان اینکه به لحاظ آسیب‌های اجتماعی میزان آسیب این کودکان در کلان‌شهرها و شهرهای خرد فرقی ندارد، تفاوت را در شدت بیشتر این آسیب‌ها عنوان و از جمله آسیب‌ها به بازماندگی از ادامه تحصیل را ازدواج در کودکی، تجاوز، خشونت علیه کودکان دانست که هرکدام در نوع خود کودک را از رهایی از این چرخه آسیب باز می‌دارد.

آگاهی لازمه رهایی از فرهنگ گداپروری

 وی راهکار اساسی برای مقابله با این مسئله را در سه سطح خرد، میانی و کلان و هم‌زمانی اقدامات در این سه سطح دانست و افزود: در سطح خرد باید به فرد نیازمند آموزش و مهارت لازم برای کسب توانمندی برای خروج از چرخه فقر و بسته‌های تنبیهی و تشویقی برای به‌کارگیری و یا عدم به‌کارگیری کودکانشان داده شود و همچنین، روی آگاهی شهروندان کار شود؛ اینکه دلسوزی کوتاه‌مدت آن‌ها و کمک فردی به کودکان کار چه پیامدهای درازمدت منفی‌ برای این کودکان خواهد داشت.

اشتیاقی بابیان اینکه کمک کردن هم نیازمند سازوکار مناسب است، گفت: باید از طریق رسانه، تبلیغات محیطی، نظام‌های آموزشی، به کودکان کار بیشتر بپردازیم. اینکه کمک فردی ما به این کودکان موجب ماندگاری آن‌ها در تله محرومیت خواهد شد و کمک ما در واقع نه کمک بلکه یک نوع بازتولید فقر و افزایش آسیب است و این فرد در آینده هیچ‌گاه یک فرد مستقل اجتماعی نخواهد بود.

وی راهکار سطح کلان را دولت و اقدامات دولتی و وضع قوانین برای بهبود وضعیت کودکان کار بیان کرد و افزود: در قانون، کار کودکان ممنوع است و در اساسنامه شهرداری‌ها هم قانون منع به‌کارگیری کودکان وجود دارد اما در عمل می‌بینیم که کودکان در فضای عمومی در حال کار هستند و متأسفانه شهرداری‌ها آن‌چنان مداخله نمی‌کنند و سازمان‌های دولتی متولی نیز قصور و کم‌کاری دارند.

اشتیاقی راهکار سطح میانه را فعالیت سازمان‌های مردم‌نهاد و رسانه‌ها عنوان کرد و افزود: آن‌ها با مطالبه گری از نهادهای دولتی، شهرداری‌ها و دیگر سازمان‌های خدمات رسان می‌توانند نقش مؤثری در بهبود وضعیت این افراد داشته باشند و از دیگر سوی، سمن‌ها و رسانه‌ها می‌توانند خانواده‌های این افراد را شناسایی و امکان مداخله را فراهم کنند.

این جامعه‌شناس با اشاره به اقدامات مؤثر برخی سمن‌ها در شهرهای کلان، بر اثربخشی سمن‌ها در بهبود وضعیت کودکان کار تأکید کرد و گفت: اما متأسفانه بحث سازمان‌های مردم‌نهاد در کشور ما بسیار ضعیف است و این امر در شهرهای کوچک شدت بیشتری دارد.

مشاهدات بیانگر آن است که کودکان کار شاید نتیجه مستقیم فقر اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی والدین خود باشند، اما فرهنگ ترحم‌محور ما نیز در این امر نقش غیرمستقیم داشته و در بازتولید آن مؤثر بوده است. به‌بیان‌دیگر، کودکان به‌عنوان قشر مظلوم قربانی ترحم افرادی هستند که کمک را تنها در یاری‌رسانی اقتصادی کوتاه‌مدت به آن‌ها می‌بینند، بدون آنکه به منشأ ایجاد تکدی‌گری کودکان و راه‌های اساسی انسداد آن در سطح خویش بیندیشند.

دراین‌بین، کودکان کار در شهرهای کوچک، دچار مظلومیت مضاعف هستند؛ چه از یک‌سوی که عموماً سمن‌ها به‌عنوان یک سازمان مردمی مطالبه‌گر و مداخله‌گر در این شهرها پا نگرفته است و از دیگر سوی، پرسه این کودکان در محله‌های مسکونی آن‌ها را از دید عموم پنهان داشته و وجود آن‌ها کمتر حس می‌شود و تنها افرادی آن‌ها را خواهند دید که گمان می‌برند با اهدای لباس‌های کهنه و کمی پول درد آن‌ها درمان می‌شود.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.