پایگاه خبری چهاردانگه
بخش چهاردانگه شهرستان ساري

آن مرد در باران آمد

0

بوی خوش اسپند در تمام روستا پیچیده بود و چشم‌ها لحظه‌ای از جاده جدا نمی‌شد.مردان و زنان روستا همه آمده بودند و ما هم کودکانی که نمی‌دانستیم چرا «اروست» عزیز، هم بی‌قرار اشک می‌ریزد وهم صدای شادی‌اش بسیار بلند است.زادگاهم، تاریخی دیگر یافته بود. سرزمینی که از هر گوشه‌اش بوی گلاب به مشام می‌رسید.

خوشحالی برای توصیف آن روز، کلمه کوچکی است و پس این همه سال نمی‌دانم چرا از مرور هرباره آن لحظات، باز بغض می‌کنم.

باز بغض می‌کنم از لحظاتی که رهبرم به روستای محرومم آمد. به کلاس کوچک مدرسه‌ام. به آن گفت‌وگوی پدرانه‌ای که هرگز آن را از یاد نخواهم برد.

هیچ کس دیگر در «اروست» طعم ماه مهری به آن شیرینی را در زندگی‌اش تجربه نکرد.شاید همه درباره روستانشینان بگویند که مردمان خونگرم و مهربانی هستند، اما آیا کسی لبخندهای آرام و بسیار مهربان آقا را با ما دید، آن دستهای نوازشگری را که حالا پس از این همه سال هنوز در خاطرمان زنده است و جملاتی را که جز عشق و مهر پدرانه معنای دیگری نداشت.

قلبهای عاشق روستای دورافتاده‌مان «اروست» هر روز گامهای رهبر مهربانمان را مرور خواهد کرد و اینکه یک روز در پاییز‌74، تابستانی به پا شده بود که خورشید در سینه‌اش سخت می‌تابید.

 

کودکان دیروز از «اروست» رفته‌اند

در فاصله 100‌کیلومتری ساری در بخش چهاردانگه در دهستان پشتکوه روستای محرومی بنام «اروست»oroust وجود دارد که در پاییز‌74 میزبان مقام معظم رهبری بود.

در یک روز پاییزی که کودکان «اروست» که آن روزها امکانات اولیه همچون برق و تلویزیونی نداشتند تا رهبرشان را در آن ببینید در سر کلاسهای درسشان از نزدیک میزبان رهبر معظم انقلاب بودند.

برای گفت‌وگو با کودکان دیروز و جوانان امروز «اروست» راهی این سفر می‌شویم.از ساری حرکت می‌کنیم و پس از عبور از کیاسر به پاسگاه انتظامی تلمادره می‌رسیم. جاده روبه‌روی این پاسگاه به سمت «اروست» می‌رود. در این مسیر از روستاهای پشرت، کوات و قلعه سر می‌گذریم و در نهایت به یک سه‌راهی می‌رسیم که به «سه خط» معروف است. مسیر سمت چپ آن که آسفالته است پس از 2کیلومتر به روستای زیبای اروست می‌رسد و مسیر آسفالته سمت راست نیز به روستای مالخواست می‌رود. اما مسیر مستقیم که خاکی است و البته در حریم روستای اروست واقع است به سمت دومین چشمه آب شور جهان به‌نام «باداب سورت» می‌رود.

از دهیار پرتلاش اروست سراغ دانش‌آموزان سال‌74 را می‌گیریم که به ما می‌گوید: همگی از اروست مهاجرت کرده‌اند!حالا دیگر در اروست خبری از کودکان دیروز و جوانان امروز روستا نیست و همه آن کودکان پشت نیمکت‌های درس، از روی ناچاری اروست زیبا را ترک کرده‌اند و راهی شهرها شده‌اند تا شاید روزی برای آبادانی روستایشان بازگردند.دهیار اروست برای انجام مصاحبه با دانش‌آموزان دیروز، شماره تلفن 3‌نفر از دانش‌آموزان پاییز‌74 را به ما می‌دهد.

 

آرزو دارم بار دیگر رهبر را در «اروست» ببینم

علی‌اکبر احمدی نسب 120کیلومتر دورتر از «اروست» از شهر سمنان پاسخگوی ماست.

علی‌اکبر 10ساله آن روزها حالا 27‌ساله و 6سال است درکارخانه ساخت اتوبوس سمنان کار می‌کند.وی با خوشحالی از 24مهرماه‌74 یاد می‌کند و می‌گوید:یادم می آید آن روز باران بارید. در کلاس درس نشسته بودیم که رهبر معظم انقلاب به کلاسمان آمدند و همگی به احترام ایستادیم.

استرس و اضطراب در وجودمان موج می‌زد و از دیدن آقا سر از پا نمی‌شناختیم. من در ردیف اول کلاس نشسته بودم که آقا ازمن پرسید می‌خواهی چکاره شوی؟ من هم در جوابشان گفتم: معلم، دکتر، مهندس! که با نوازشی پدرانه بر سرم بوسه زد. بعدها هم شنیدم ایشان از گفت‌وگویشان با من در جمع مردم بابل سخن گفته بود و از آرزوهایم حرف زد.

علی‌اکبر احمدی‌نسب ادامه می‌دهد: تا آن روز هلی‌کوپتر ندیده بودیم و پس از دیدار ایشان، به اتفاق بچه‌های کلاس به محل فرود هلی‌کوپترها رفتیم و با خوشحالی فراوان رفتن رهبرمان و پرواز هلی‌کوپترها را نظاره‌گر شدیم.

احمدی‌نسب خاطرنشان می‌کند: آرزو دارم بار دیگر رهبر معظم انقلاب را از نزدیک دیده بر دستانشان بوسه زده و از آن حضور تشکر کنم و بگویم: اروست خالی از جوانان شده و باید کاری کرد تا ما بتوانیم به اروست برگردیم و برای آبادانی‌اش تلاش کنیم.وی می‌گوید: آن روزها روستایمان با 200‌دانش‌آموز ابتدایی، دبیرستان نداشت و من یک‌سال در دبیرستان شبانه‌روزی، یک‌سال در سمنان و یک‌سال هم در ساری نزد اقوامم درس خواندم و به علت وضعیت نامناسب اقتصادی از ادامه تحصیل بازماندم و هم اکنون نیز علاقه بسیاری به ادامه تحصیل دارم که درآمدم پاسخگوی شهریه دانشگاه نیست.

احمدی‌نسب اضافه می‌کند: قدوم رهبر معظم انقلاب برای اروست پربرکت بود و ما صاحب امکانات اولیه برق، جاده، خانه بهداشت و حمام عمومی شدیم، ولی «اروست» نیازمند کارهای زیربنایی است تا کشاورزی و دامداری‌اش رونق گیرد.

وی از آرزویش و بازگشت به اروست می‌گوید و خاطرنشان می‌کند: اگر آب کشاورزی اروست تأمین شود حتی یک روز هم در اینجا نمی‌مانم و عاشقانه به اروست باز خواهم گشت.

علی‌اکبر با وجود کار در کارخانه اسکانیا در یک مغازه هم کار می‌کند تا پاسخگوی نیاز های زندگی‌اش باشد و شادی را در چشمان همسر و فرزندش جست‌وجو کند.

برای دیدار با رهبر لحظه‌شماری می‌کردیم

صمد احمدی همکلاسی قدیمی علی‌اکبر که هردو متولد 30‌شهریور‌64 هستند حالا بر حسب اتفاق نه پشت نیمکت‌های مدرسه، بلکه پشت نیمکت‌های روزگار در شرکت اسکانیا سمنان با هم همکار هستند.

صمد از همکلاسی‌های قدیمی‌اش همچون ابراهیم خرده مینا، ابوالقاسم عالیشاه، اسماعیل رضایی و مرتضی خیرمند یادی می‌کند و می‌گوید: ما در منطقه محروم زندگی می‌کردیم و شناختی کافی از مقام معظم رهبری نداشتیم و این شناخت کم ما را مشتاق‌تر می‌نمود و برای دیدار با ایشان لحظه‌شماری می‌کردیم.

وی ادامه می‌دهد: باورمان نمی‌شد رهبرمان از میان این همه روستا در کشور به اروست محروم بیاید و این موضوع بر خوشحالی‌مان می‌افزود.

احمدی اضافه کرد: رهبر معظم انقلاب ساعت 9‌صبح آمد و از آینده‌مان پرسید که در جواب ایشان گفتم: دوست دارم معلم و یا دکتر شوم، اما متأسفانه به‌دلیل کمبود امکانات تنها توانستم دیپلم بگیرم.

وی با بیان اینکه از سوم راهنمایی برای ادامه تحصیل نزد عمویم به سمنان آمدم، یادآور شد: به کشاورزی و دامداری علاقه فراوانی دارم و اگر امکانات کشاورزی مانند آب مناسب فراهم گردد به‌طور حتم به اروست برمی‌گردم.

وی از اشتیاق خود برای دیدار دوباره با مقام معظم رهبری می‌‌گوید و اضافه می‌کند: از ایشان می‌خواهم از مسؤولان بخواهند به اروست توجه بیشتری شود تا محرومیت از این منطقه رخت بربندد تا جوانان بار دیگر به اروست بازگردند و در کنار خانواده‌هایشان برای رونق آن تلاش کنند.

 

هیجان دیدار با رهبر قابل وصف نیست

مجید معصومی از همکلاسی‌های علی‌اکبر و صمد، تحصیل را در دبیرستان شبانه‌روزی تلمادره ادامه داده و هم‌اکنون نیز در کارخانه گچ سمنان مشغول کار است.مجید در رابطه با آن روزها می‌گوید: با مشکلات فراوانی که داشتم موفق شدم در رشته ادبیات فارسی دانشگاه پیام نور سمنان قبول شدم که متأسفانه دغدغه‌های مالی موجب شد نتوانم به دانشگاه بروم.

وی درباره دیدارش با رهبر معظم انقلاب در 17‌سال پیش یادآور می‌شود: دیدار با مقام معظم رهبری برای کودکی در منطقه‌ای محروم که از امکانات رادیو و تلویزیون برخوردار نبود و رهبرش را تنها در عکس‌ها دیده بود، هیجانی خاص داشت که قابل وصف نیست.

معصومی می‌افزاید: در پاسخ سؤال ایشان در رابطه با آینده شغلی‌ام گفتم: چون پدرم چوپان است من هم می‌خواهم چوپان شوم که ایشان در پاسخ تبسمی زدند و گفتند: احسنت، شغل پیامبر نیز چوپانی بود.

وی ادامه می‌دهد: در دیدار با رهبر معظم انقلاب به همه بچه‌ها کیف، دفتر و خودکار هدیه دادند و این برای نخستین‌بار بود که چنین هدیه‌ای را دریافت کرده بودیم.مجید می‌گوید: دوست دارم بار دیگر ایشان را زیارت کنم و بگویم به خاطر اشتغال، 270‌خانواده از اروست کوچ و به سمنان مهاجرت نمودند و از ایشان بخواهم شرایطی فراهم شود تا مشکلات آب کشاورزی اروست حل تا از مهاجرت جوانان جلوگیری گردد.

معصومی از مهاجرت 99‌درصد بچه‌های آن روز اروست می‌گوید و یادآور می‌شود: به خاطر کمبود آب کشاورزی بناچار به سمنان مهاجرت کردیم و اگر روزی این معضل برطرف شود به اروست باز خواهیم گشت.

آن روز خورشید از پنجره کلاسمان طلوع کرد

علی عالیشاه معلم 30‌ساله حق‌التدریسی آن روز «اروست» حالا با 23‌سال سابقه تدریس، معلم و مدیر مدرسه ابتدایی این روستاست.

عالیشاه که خود از اهالی اروست است به خبرنگار ما می‌گوید: در سال‌74 تعداد 193‌دانش‌آموز به همراه 14‌آموزگار در اروست درس می‌خواندند که هم‌اکنون تنها 22‌دانش‌آموز در 2کلاس درس در حال تحصیل هستند.

وی یادآور می‌شود: از آمدن مقام معظم رهبری به اروست بسیار شگفت‌زده شده بودیم و از خوشحالی سر از پا نمی‌شناختیم.

عالیشاه ادامه می‌دهد: پنجره کلاسمان روبه‌روی در مدرسه بود و وقتی ایشان را دیدیم که وارد مدرسه می‌شوند، احساس کردیم خورشید وارد مدرسه شده است.

وی یادآور می‌شود: آن روز علاقه‌مندان بسیاری از روستاهای همجوار خودشان را به اروست رسانده بودند تا با رهبرشان دیدار کنند و پس از سخنرانی ایشان، در مسجد صاحب‌الزمان(عج) اروست نماز جماعت خواندیم.

عالیشاه مهمترین دغدغه مردم این منطقه را اشتغال می‌داند و می‌گوید: چند چاه برای تأمین آب کشاورزی حفر گردید که متأسفانه آبی به‌دست نیامد تا جوانان در اروست بمانند. اگر این چند معدن زغال‌سنگ در اروست نبود حالا ما این چند دانش‌آموز را هم نداشتیم.

مدیر مدرسه ابتدایی «اروست» اضافه می‌کند: چشمه آب شور سورت نیز می‌تواند گردشگری و در نتیجه اشتغال را رونق دهد که متأسفانه این منطقه گردشگری از امکانات اولیه محروم است.

عالیشاه از مسؤولان می‌خواهد به روستاهای محروم و دوردست توجه بیشتری کنند تا محرومیت از روستاهایی همچون اروست رخت بربندد و جوانان اروست به روستا بازگردند.

 

«اروست» نیازمند توجه بیشتر

علیرضا عالیشاه دهیار جوان اروست، پاییز‌‌74 دوران مقدس خدمت سربازی را می‌گذراند و هم‌اکنون 7‌سال است دهیار اروست است و برای آبادانی‌اش از هیچ کوششی دریغ نمی‌کند.

وی می‌گوید: قدوم پربرکت مقام معظم رهبری موجب شد «اروست» از امکانات اولیه شامل برق، تلفن، آسفالت، ساخت خانه بهداشت، حمام عمومی، پارک و کتابخانه برخوردار شود.

عالیشاه یادآور می‌شود: طی سالهای گذشته احداث ساختمان دهیاری، کانال هدایت آبهای سطحی، استخر کشاورزی، ایجاد دیوار ساحلی برای جلوگیری از سیل، احداث زمین فوتبال، تجهیز پارک بازی کودکان، احداث خانه عالم و تسطیح جاده بین مزارع صورت گرفت.

وی با بیان اینکه اروست نیازمند توجه بیشتری است، می‌افزاید: تأمین آب کشاورزی مهمترین دغدغه اروست است، زیرا می‌توان با کشت صیفی‌جات و درختان سیاه ریشه موجب رونق اروست شد.

عالیشاه اضافه می‌کند: رودخانه اروست فصلی است و برای تأمین آب کشاورزی نیازمند احداث آب بندان و حفر و تجهیز چاه‌های آب هستیم که برای این منظور 8‌میلیارد ریال اعتبار برای احداث آب‌بندان و 4‌میلیارد ریال برای فعال‌سازی چاه‌های حفر شده نیاز است.

وی با اشاره به اینکه پس از سفر مقام معظم رهبری و طی 17‌سال تنها 2‌استاندار به اروست آمدند، می‌گوید: احداث پل ورودی اروست نیازمند اعتبار است که در این راستا با تلاشهای طاهایی استاندار مازندران تنها 100میلیون ریال برای مطالعه احداث پل اختصاص یافت.

عالیشاه یادآور می‌شود: بر اثر سیل اخیر در مازندران پل موقت اروست نیز تخریب و راه ارتباطی این روستا قطع گردید.

دهیار اروست می‌افزاید: متأسفانه دستگاه‌های اجرایی مازندران همکاری لازم را ندارند و برای پیگیری مطالبات اروست اغلب به تهران سفر می‌کنم تا نظر وزارتخانه‌های مربوطه را برای تخصیص اعتبار جلب کنم.

عالیشاه با بیان اینکه آسفالت جاده اروست به علت عدم کیفیت زیرسازی تخریب شده و نیاز به مرمت دارد، اضافه می‌کند: پایان هر هفته دست‌کم 500‌گردشگر به همراه 300‌اتومبیل برای دیدن چشمه آب شور باداب سورت به اروست می‌آیند که باید برای اسکان و رفاه این گردشگران برنامه‌ریزی نمود تا اروست رونق یابد.

وی یادآور می‌شود: متأسفانه به‌علت عدم مدیریت، 3‌معدن زغال اروست با 55‌کارگر تعطیل شده که این موضوع، روند مهاجرت از اروست را بیشتر می‌کند.

دهیار اروست در پایان می‌گوید: توسعه روستاها، دغدغه اشتغال را برطرف نموده و از مهاجرت روستاییان جلوگیری می‌کند و در این راستا توجه بیش از پیش مسؤولان به روستاهایی همچون اروست نوید آینده‌ای درخشان برای آبادانی ایران اسلامی است.

 

آیا کودکان «اروست» باز می‌گردند؟

حالا کودکان پشت نیمکت‌های کلاس درس آن روزهای اروست، جوانان برومندی شده‌اند که از سر ناچاری روستایشان را ترک و هر روز در آرزوی بازگشت به اروست لحظه‌شماری می‌کنند.

کودکانی که رؤیاهایشان را در اروست جست‌وجو می‌کردند و حالا کیلومترها دورتر از اروست، قلبشان برای روستا می‌تپد و در آرزوی بازگشت به اروست بی‌قرارند.

در پایان تهیه این گزارش این سؤالها در ذهن‌مان نقش می‌بندد:

آیا نیمکت‌های مدرسه‌های اروست باز هم پر از دانش‌آموز خواهد شد؟

آیا مشکلات اروست برطرف می‌شود؟

آیا کشاورزی و دامداری اروست بار دیگر رونق می‌گیرد؟

وآیا کودکان دیروز اروست، باز می‌گردند؟

به امید روزی که بار دیگر نیمکت‌های «اروست» پر از دانش‌آموز شود.

 

گزارش از حسین احمدی، رقیه توسلی – روزنامه قدس 24 مهر 1391

 

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.